جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

میرزا ابوالفضل گلپایگانی را بشناسید

زمان مطالعه: 5 دقیقه

اکنون میرزا ابوالفضل گلپایگانی را به شما می‏شناسانم او در تهران بابهائیان دمساز شد و پس از آن گرفتار گشت بد نیست پاسخ و پرسشی را که در زندان از او کرده‏اند بشنوید:

س – پدر شما کی است؟ ج – میرزا محمد رضای مجتهد. س – شما تحصیل کرده‏اید یا خیر؟ ج – بلی حکمت و کلام را دیده‏ام فقه و اصول را خوانده‏ام در اصفهان تحصیل می‏کردم. س – مدت مکث شما در اصفهان چقدر بوده؟ ج – تقریبا سه سال. س – چند وقت است که در تهران می‏باشی؟ ج – در اول ماه مبارک 1290 وار دار الحلافه شده‏ام. س – باعث آمدن شما به طهران چه بود؟ ج – بعضی تعدیات در گلپایگان احتشام الملک کرده بود آمدیم در تهران که مطالبه طلبی که از او داشتیم بکنیم. س – از گلپایگان یکسر به طهران آمدید یا به اصفهان رفتید و از آنجا به تهران آمدید. ج – از گلپایگان یکسر به طهران آمدم. – عیال دارید؟ ج – خیر. س – در این مدت ده سال که در تهران هستید چه کسب داشتید؟ ج – تقریبا سه سال در مدرسه حکیم هاشم که معروف به مدرسه‏ی مادر شاه باشد تحصیل می‏کردم و به نوع طلبگی امرم می‏گذشت بعد از آن آقا محمد هادی نامی صحاف از طایفه بابیه از اصفهان آمده بود به عکا برود با بنده آشنائی پیدا نمود بنده را بدین بابیه دعوت کرد بتوسط او با بعضی از علماء و فضلاء طایفه‏ی بابیه گفتگو کردم در این اثنا بنده از حضرت والا احضار فرمودند و این احضا و در نود و سه واقع شد چون یکی از این طایفه به غرض در حق بنده شهادت داد امر مشتبه شد بیده را حکم به حبس فرمودند شش ماه حسب الامر اعلیحضرت اقدس شهریاری محبوس بودم با یازده نفر دیگر بعضی مقر بودند و بعضی منکر پس از شش ماه به مرحمتی قبله‏ی عالم مرخص شدم بعد از مرخصی بواسطه‏ی اینکه اهل اسلام

و آشنایان سابق از معاشرت بنده اجتناب داشتند ناچار با بعضی از طایفه بابیه معاشر بودم تا کنون که بهمان حالت باقی هستم. س – در این مدت که با اینها معاشر بودید چه حرف تازه‏ی زدند که شما را در تردید انداختید؟ ج – حرف تازه‏ی اینها مشهور است آنچه لازمه‏ی گفتگو بوده است با اینها کرده‏ام آنها حرفی که می‏زنند می‏گویند قائم موعود ظهور کرده و او میرزا علیمحمد شیرازی است در تبریز کشته شد و من به ادله و براهین رد می‏کردم و می‏گفتم که قائم موعود محمد بن حسن است که پیغمبر ما بما خبر داده است چه دخلی به میرزا علی محمد شیرازی دارد که باید همچو دعوی کند. س – آنها چه دلیلی بر رد فول شما اقامه کرده‏اند؟ ج – آنها می‏گفتند همچنانکه حضرت امیرالمؤمنین می‏فرمود من عیسی و موسی و حضرت یحیی هستم این هم آمد و گفت من محمد بن حسن هستم و در کتابش هم نوشته است. س – حضرت که می‏فرمود من عیسی و موسی و یحیی هستم بر صدق قول خود معجزات آنها را ظاهر می‏کرد از قبیل مرده زنده کردن و انداختن بیل و مار شدن. آنها چه جواب می‏دادند و چه می‏کردند. ج – آنها جواب می‏دادند که اولا حجة اعظم کتاب است. ثانیا او هم دارای این معجزات بود. س – کی دید؟ ج – بنده نه میرزا علی محمد را دیدم و نه عکا رفته‏ام که میرزا حسینعلی را ببینم تشخیص این مطلب موقوف به فرمان دولت است. س – شما در این مدت به عقاید شریعت محمدی (ص) باقی بودید یا خیر؟ ج – تاکنون که باقی هستم. س – یکی از عقاید متشرعین این است که اگر کسی بیاید بر ضد شریعت یا بر طبق شریعت دعوی بکند و نتواند او را به دلایل و برهان و خرق عادت و کشف کرامت بر همه کس معلوم بدارد همچو کسی کافر است؟ ج – بدون گفتگو این حرف صحیح است. س – بر شما که در این مدت به اقرار خودت حقیقت اینها معلوم نشده چگونه معاشر بودی و حال آنکه معاشر بودن با اینها به قانون شرع، حرام است؟ ج – در صورت الجاء بود معاشرت با اینها. س – بطلان اینها را در این مدت فهمیدند یا تردیدی دارید؟ ج – تردید ندارم ولی اگر رو بروی اینها بخواهید این کلمه را بگویم به حکم تقیه نخواهم گفت. س – آنچه خودت معلوم شده از قرار این تقریری که می‏کنی پس اینها باطل‏اند تو بچه جهة پیروی کرده معاشرت می‏نمائی؟ ج – بلی عرض کردم اصل معاشرت بنده از راه الجاء بوده برای حفظ نفس که ناچار یک طلبه فقیر با دو طایفه

بزرگ نمی‏تواند معاندت کرد. س – اگر تو تبری کنی و داخل در اثنا عشری باشی و از بابیه کناره کنی البته در پناه خواهی بود و بیشتر از اذیت محفوظ می‏شوی. ج – معلوم است در صورت اطمینان به آنچه فرمودید عن صمیم قلب تبری خواهم کرد. س – در اینجا کسی نیست و حال اینکه استنطاق سند خواهد شد اگر قلبا داخل نیستی تبری می‏کنی؟ ج – خدا لعنت کند رئیس و مرئوس اینها را همان است که عرض کردم در صورت اطمینان. س – اگر فی الحقیقه این گفتگو را از روی تقیه‏ی می‏کنی و مذهب بابی داری نترس و بگو زیرا که از این بابت شما را نخواهند کشت و ممکن است یا حدی را برای شما قرار بدهند مثل سایر ملل که هر یک یک محله دارند در آنجا ساکن باشید و کسی هم بکار شما کاری نداشته باشد؟ ج – چون وثوق به عدالت دولت دارم بدون تقیه عرض کردم تکلیف دولت با دیگران دخلی به بنده نداره.

محل امضاء میرزا ابوالفضل گلپایگانی پسر حاجی محمدرضای مجتهد

این پرسش و پاسخ که بخش میرزا ابوالفضل را نوشتیم در روزگاری که شادروان کامران میرزا وزیر جنگ و فرمانروای تهران بود در «نظمیه» بدست یاری میرزا حسنخان مستنطق و دست نوشته‏ی میرزا مهدی منشی بجا مانده. پس از رهائی از زندان میرزا ابوالفضل به عشق آباد و سمرقند و بخارا رفت و در سال 1273 خورشیدی به عکا رفت و در آنجا ماندنی شد و پس از چندی در مصر جای گزین گشت و در آنجا بود تا در گذشت و درباره‏ی کیش بابی و بهائی به زبان تازی و فارسی دفترها پرداخت و سرانجام از این گروه دلسرد شد و سالها خاموشی برگزید و کارهایش به پایان نرسید.

در عشق آباد بسیار بمن بد گذشت زیرا گذشته از اینکه بنام ترک و

فارس بهائیان هر روز بسر و مغز یکدیگر می‏کوفتند دچار خویهای بد بودند و میان مبلغ‏ها هم هر روز جنگ و زد و خوردی بود چنانکه در «کتاب صبحی» نوشته‏ام پس از آنکه چند روزی در عشق آباد ماندیم با راه آهن بسوی شهرهای دیگر به راه افتادیم و روزها در شهر مرو و تجن و یولتان و تخته بازار و قهقهه در میان ایرانیان بسر بردیم و دوستان پاک نهادی بدست آوردیم از مرو شاهکان به چارجو که در کنار رود جیحون است رفتیم و دو سه روز در آنجا ماندیم و از خربزه‏های آن که در شیرینی و نازکی بیمانند است خوردیم سپس از رود جیحون گذشته بکاکان (بخارای نو) رسیدیم رود جیحون که آنرا آمودریا می‏گویند رود پهناوری است و پلی بزرگ و آهنین بر روی آن ساخته‏اند.

آنگاه که از آن می‏گذشتم سر از اطاق راه آهن بیرون آوردم تا پهنای رود را بنگرم ناگهان باد کلاه پوست مرا از سرم ربود و در آسمان چرخ و تاب داده به میان رود برد و در کنار آن بر روی آب گذاشت از دور که نگاه می‏کردم مانند خالی بر چهره آب می‏نمودم اگر در جهان هیچ چیزی نابود نمی‏شود آن کلاه اکنون کجاست؟ اگر کلاه است بر سر کیست؟!

باری بیاد سخنان خداوندگار افتادم و با خود خوش زمزمه می‏کردم‏

رو نهاد آن عاشق خونابه ریز

دل تپان سوی بخارا گرم و تیز

ریک آمو پیش او همچون حریر

آب جیحون پیش او چون آبگیر

آن بیابان پیش او چون گلستان‏

می‏فتاد از خنده او چون کل‏ستان‏

و بیاد داستان رودکی و امیر نصر سامانی افتادم که نظامی عروضی‏

سمرقندی در دفتر چهار مقاله آورده است.