کذالک حکیم علما را که در بالای خط سید باب نوشتهاند مندرج میدارم و هو هذا سید علی محمد شیرازی
شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا
ولیعهد دولت بی زوال اید الله و سدده و نصره و حضور جمعی از علمای اعلام اقرار به مطالب چندی کردی که هر یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل و توبهی مرتد فطری مقبول نیست و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است شبههی خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع بشود بلا تأمل احکام مرتد فطری به شما جاری میشود حرره خادم الشریعة المطهرة (علی اصغر الحسنی الحسینی) (الواثق بالله الغنی ابوالقاسم الحسنی الحسینی) (سجع مهر علما)
و این مکتوب نیز از روی عکس عریضهی ناصر الدین شاه مرحوم است که در زمان ولایت عهدش بضمیمهی دوسیهی باب به محمد شاه نوشته شده و عکس خط هر سه موجود است
(قربان خاکپای مبارکت شوم در باب باب فرمان قضا جریان صادر شده بود که علمای طرفین را احضار کرده با او گفتگو نمایند حسب الحکم همایون محصل فرستاد با زنجیر از ارومیه آورده به کاظم خان سپرد و رقعه به جناب مجتهد نوشت که آمده باادله و براهین و قوانین دین مبین گفت و شنید کنند جناب مجتهد در جواب نوشتند که از تقریرات جمعی از معتمدین و ملاحظه تحریرات این شخص بی دین کفر و اظهر من الشمس و اوضح من الامس است بعد از شهادت شهود تکلیف داعی مجدا در گفت و شنید نیست لهذا جناب آخوند ملا محمد و آخوند ملا مرتضی قلی را احضار نمود و در مجلس از نوکران این غلام امیر اصلان خان و میرزا یحیی و کاظم خان نیز ایستادند اول حاجی ملا محمود پرسید که مسموع میشود که تو میگوئی من نایب امام هستم و بابم و بعضی کلمات
که دلیل بر امام بودن و پیغمبری تست گفت بلی حبیب من و قبلهی من نایب امام هستم و باب هستم و آنچه گفتهام و شنیدهاید راست است اطاعت من بر شما لازم است به دلیل ادخلوا الباب سجدا و لکن این کلمات را من نگفتهام آنکه گفته است گفته است پرسیدند گوینده کیست جواب داد آنکه به کوه طور تجلی کرده – روا باشد انا الحق از درختی – چرا نبود روا از نیکبختی – منی در میان نیست اینها را خدا گفته است بنده به منزلهی شجر طور هستم آن وقت از او خلق میشد الان من خلق میشود و به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تا کنون انتظار او را میکشید منم آنکه چهل هزار از علما منکر او خواهند شد منم پرسیدند این حدیث در کدام کتاب است که چهل هزار عالم منکر خواهند گشت گفت اگر چهل هزار نباشد چهار هزار که هست ملا مرتضی قلی گفت بسیار خوب تو از این قرار صاحب الامری اما در احادیث هست و ضروری مذهب است آن حضرت از مکه ظهور خواهند فرمود و نقبای انس و جن با چهل و پنچ هزار جنیان ایمان خواهند آورد و مواریث انبیا از قبیل زره داود و عصای موسی و نگین سلیمان و ید بیضا با آن جناب خواهد بود کو عصای موسی و کو ید بیضا جواب داد که من مأذون باوردن اینها نیستم جناب آخوند ملا محمد گفت غلط کردی که بدون اذن آمدی بعد از آن پرسیدند که از معجزات و کرامات چه داری گفت اعجاز من این است که از برای عصای خود آیه نازل میکنم و شروع کرد به خواندن این فقره بسم لله الرحمن الرحیم سبحان الله القدوس السبوح الذی خلق السموات و الارض کما خلق هذه العصا آیة من آیاته اعراب کلمات را به قاعده نحو غلط خواند تآء سموات را
به فتح خواند گفتند مکسور بخوان آن گاه الارض را مکسور خواند امر اصلان خان عرض کرد اگر این قبیل فقرات از جملهی آیات باشد من هم از توانم تلفیق کرد و عرض کرد الحمد لله الذی خلق العصاء کما خلق الصبح و المساء باب بسیار خجل شد بعد از آن حاجی ملا محمود پرسید که در حدیث وارد است که مأمون از جناب رضا علیهالسلام سؤال نمود که دلیل بر خلافت جد شما چیست حضرت فرمودند آیهی انفسنا مأمون گفت لولا نسائنا حضرت فرمود لولا ابنائنا این سؤال و جواب راتطبیق بکن و مقصد را بیان نما ساعتی تأمل نموده جواب نگفت بعد از آن مسائلی چند از فقه و سایر علوم پرسیدند جواب گفتن نتوانست حتی از مسائل بدیهیه فقه از قبیل شک و سهو سؤال نمودند ندانست و سر به زیر افکند باز از آن سخنهای بی معنی آغاز کرد که من همان نورم که به طور تجلی کرد زیرا که در حدیث است که آن نور نور یکی از شیعیان بوده است این غلام گفت از کجا که آن شیعه تو بوده شاید نور مرتضی قلی بوده بیشتر از پیشتر شرمگین شد و سر به زیر افکند چون مجلس گفتگو تمام شد جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب مضبوط زده تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر هم سپرده که دیگر از این غلطها نکند و الان محبوس و مقید است منتظر حکم اعلی حضرت اقدس همایون شهریاری روح العالمین فداه است امر امر همایون است
توبه نامهی مزبور در حزینهی دولتی بود در این اواخر در آمده و عکسی از روی اصل برداشته و اصل در آرشیو دولتی ضبط است و در هیچ جا تا وقت بروز این توبه نامه از خزانه دولتی
مزبور شنیده نشده چنانچه در جلد قاجاریه ناسخ التواریخ کلیة احوالات باب مندرج است ولی اشاره به توبه نامه هیچ نیست لهذا محض بروز این توبه نامه اول عباس افندی گفت که فورا این را محو نمائید بعد نظر به اینکه رشادت و تردستی خود و پدرش بها را ثابت نماید و به ازلیها و بابیها بفهماند که ما شما را به خلق ثابت کردهایم گفت محفوظ دارید و به احبا ارائه ندهید آقا سید اسد الله نیز ضبط کرده بود که به بنده رسیده و عینا درج نمودم بعد شنیدم که مرحوم پروفسور براون هم به دست آورده و در کتابش درج کرده پس از دیدن این توبه نامه دیگر مجال استقامت در دین بابی و بهائی برای احدی نخواهد ماند – و اینکه نوشته شد ساخته نیست ممکن است از محفل مرکزی طهران در این خصوص سوال نمائید حتی جناب فاضل شهیر حاجی میرزا حسن نیکو نیز در فلسفه نیکو چند جمله اینها را درج فرموده و این توبه نامه مثل توبه نامه آقای آیتی بی اصل نیست که اول انتشار دادند که آواره پس از طرد شدن توبه نموده و به واسطه حاجی میرزا حسن نیکو به پیش شوقی افندی فرستاد شوقی افندی نیز نظر به اینکه عباس افندی در وصیت نامه خود نوشته که هر کس مخالفت نمود بعد خواست توبه نماید هیچ عذری را از او قبول ننمائید لهذا حاجی میرزا حسن را نیز طرد کردند بعدا که کتاب کشف الحیل طبع و توزیع شده بنده به محفل روحانی طهران نوشتم که اگر آواره توبه نامه به پیش شوقی افندی فرستاد و صحیح است خوب است همان توبه نامه را طبع نموده و اعلان نمائید که همه بدانند اظهارات این شخص مبنی بر غرض است پس از مدتی
جواب آمد و این کلمات مزبور
(راجع به توبه نامه آواره بی.. اشاره نموده بودید افتر او بهتان و عداوت او و امثالش ابدا قابل اعتنا نبوده و نخواهد بود مه فشاند… هر کسی بر خلقت خود میتند و باید – به این گونه امور اعتنا ننمود و مشغول خدمت به آستان مقدس شد البته این قبیل نفوس به جزای اعمال خود خواهند رسید و امر الله عالم را احاطه خواهد فرمود لوح مقدس عمومی جدیدا رسیده و راجع به آواره بیاناتی میفرمایند عن قریب طبع و نشر میشود و آن جناب نیز زیارت خواهند فرمود)
چون حرفشان دروغ بود فقط بدین شعر بی موضوع کفایت کرده بودند چنان چه ملاحظه فرمودید مقصود این است که بنده هر چه نوشته و خواهم نوشت از روی مدارک و اسنادی است که قریب سیصد تومان مایه گذاشته و جمع کردهام محض از برای اینکه به خلق بفهمانم که دین سازی اینها از روی چه نقشهای است و چه نوع عوام الناس را اغوا نموده و از صراط مستقیم اسلامیت و انسانیت منحرف میسازند خیلی مضحک است در صورتی که بنده در مجالس اسلامی از بعضی حرفها که تا حال در حق بهائیها نسبت دادهاند واز قضا بعضی هم بی مأخذ نیست تنقید میکنم که جماعت این حرفها خلق را اضلال مینماید و اینها به منزله حشیش است که تشبث میشود با براهین ساطعه جواب اینها آسان است احتیاج به این حرفها نیست ولی مسموع میشود که از داخله بهائیها هزاران نسبت به بنده میدهند و میگویند که فلانی در مجالس میگوید که اینها مادامی که من زن نگرفته بودم هر شب یکی از زنانش را میفرستاد که همفراش میشدم و بعضی میگویند که دنیا را
گرفت و آخرت را از دست داد هر کسی نسبتی میدهد و مثل دیگران مرا نیز مطرود تصور میکنند در حالتی که امتحان هشت سالهی بنده و رفتار اخلاقی و تقدیسم به موجب مکاتیب واصله از حیفا و طهران و محافل روحانی ثابت است که کل شهادت بر حسن رفتارم داده و میدهند و اگر چنانچه برای کسی شبهه باشد مدارک صحیحه موجود و ارائه خواهد شد علاوه تا روزی که خودم بروز این مطلب نداده بودم منشی محافل روحانی مراغه بودم هکذا مکاتیب و اوراق در تحویل فانی بود که خود بنفسه به اطلاع چند نفر حضرات را احضار کرده و در نهایت درستی نمره به نمره تحویل داده و قبض رسید از محفل روحانی گرفتهام از جمله نسبتها که اخیرا دادهاند و القاء شبهاتی به ادارات دولتی و زمامداران امور کردهاند آن است که فلانی خدا نکرده به علیه اعلیحضرت پهلوی خلد الله ملکه و سلطانه صحبت مینماید غافل از اینکه خود بهائیانند که در ظاهر خود را دولت دوست به قلم داده ولی در خفیه در مکاتیب با توهین اسم اعلی حضرت را میبرند چنانچه در این ضمن عین کلماتشان راجع به اعلی حضرت نوشته خواهد شد و بدول سائره ذم و قدح از ایران و سلطانش مینویسند پس اشتباه کاری نتوانند باری هر کسی نسبتی به بند بدهد فقط و فقط اغراض شخصی آنها است که از بعضی ترشح مینمایند چنانچه به حضرت آیتی روحی لخدماته الفداء دادند ولی الحمد الله دامن ایشان و بنده به شهادت خودشان و عموم دوستان اسلامی پاک و مقدس است و از لوث افترائاتشان ملوث نخواهد شد لوث ما عبارت از آن است که مدتی اوقات خود را صرف ترهات و خرافات آنها نمودهایم که زندگانی ما را لکهدار کرده آن هم الحمد لله بی نتیجه نخواهد شد نظر به کشفیاتی
که ایشان و بنده نمودهایم و به قول آقای نیکو به عوض قطب شمال قطب ضلان را جستهایم دیگر کسی از عوام اغوا نخواهد شد و من کلامک الابرد (آیا آیات قرآنی هم دین سازی است لا و الله خداوند میفرماید و من تقول عینا بعض الاقاویل لا خذناه بالیمین ثم لقطعناه بالوطین اکنون سلاطین عالم بر این ظهور اعظم خاضع و خاشع شما میخواهند به ایقاظ المؤمنین سیل امر الله را مقاومت نمائید فارجع البصر بکلمات التی حررت الیک لحبی علیک و خف عن الله وتب الیه انه تواب الرحیم)
اولا کسی به اسلام نمیگوید که دین ساخته است اگر چه معرضین ردیه نوشته ولی عین مقالاتشان اثبات دیانت مقدسه اسلامی میکند و خداوند چنانچه فرموده همیشه اسلامیت را از شر اهریمنان راهزن حفظ فرموده و مینماید و روز به روز در انتشار و علو است اما این آیه که مرقوم رفته اولا چهار غلط فاحش سهوا نوشته شده اولی و من نیست و لو است لا خذناه بالیمین نیست لآخذنا منه بالیمین است لقطعناه نیست لقطعنا منه است الوطین باطاء مؤلف نیست الوتین با تاء منقوطه است که میشود (و لو تقول علینا بعض الاقاویل لا خذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین)
در ثانی حقیقتا عین کلمه شهادت میدهد که کلمة الله است بلی چنین است وقتی که شخصی به اغراض باطنی از لعاب دهن خود دینی ساخت و خلق را اشتباه کرد البته برای خداوند لازم است که رگ گردنش را قطع نماید و نعوذ بالله خداوند جسم ندارد که با دست محسوس خود رگش را قطع کند بلکه امثال آواره و این ذره فانی را مبعوث میفرماید که با کلمات سخیفهی خودشان بطلان دیانت کثیفهشان را مکشوف دارند که آن وقت دیگر کسی پیروی نکرده و به مذلت
کبری مبتلا میشوند و اما کلمهی سلاطین که اینجا نیز مکرر نوشته شده نمیدانم این حرفهای یاوه بهائیها از روی چه مأخذ است و چه چیز ایشان را مجبور میکند که این حرفهای بیمأخذ و بیاصل و بیاساس را بگویند کدام سلاطین!!! فقط توان گفت که زعین بهائیان تعلیم داده که در مکاتیب و اقوال خود مثل من کلمههای بزرگ استعمال نمائید و مثل آن مادری که به دختر تربیت داد که موقع ورود به حجلهگاه و پیش داماد از حرفهای پست نزن بلکه کلمه بزرگ استعمال نما دختر بیچاره نز تصور کرد که حرف بزرگ عبارت است از فیل و کرگدن و جامیش و شتر و غیره و دیگر ندانست که محل ایراد واقع خواهد شد آمد به اطاق داماد شروع کرد به گفتن اسامی حیوانات بزرگ که داماد تعرض کرده بیرونش کرد حالا بهائیان نیز نمیخواهند اقلا از رعیت دم زنند و دروغ ببافند از سلاطین به قلم میآورند غافل از اینکه سلاطین سهل است ملازمین سلاطین نیز ادنی توجهی به عالم بهائی ندارند فقط این کلمات دسیسهای است برای اغوای چند نفر دهاتی بی مشعر هشت سال است که بنده در عالم بهائی قدم میزنم علی الاتصال متحد المآلها را پر میکنند از اینکه الحمد لله در این ایام امر الله ترقی فوقالعاده کرده و نفوس جدیده بشریعه باقیه واصل شده و به امر الله اقبال نمودهاند و یدخلون فی دین الله افواجا مصداق پیدا کرده در حالتی که یک نفر در این هشت سال زیاد نشده یک جمله از مکتوب میرزا ابراهیم منیر دیوان که شرحی نیز از ایشان دارم در موقع خود اشاره خواهد شد
جملهی که در تبلیغ نفوس جدیده بیاصل به فانی مینویسد این است (باری از روزی که تشریف بردهاید این ذره چنانچه مسبوق بودید حرکت مذبوحی
دارد و همه روزه عصر در محلی محفل تبلیغ منعقد است بفضله تعالی نفوس مبتدی وارد و خاضع و مصدق و مذعن میکردند یعنی از بعد صعود طلعت ودود (عباس افندی) عبد البها بلکه دویست نفر بحیات بدیع فائز گشتهاند و در انظار جلوه غریبی کرده در محافل علما ولوله بر ارکان معاندین (یعنی مسلمین) زلزله افتاده همه جور تشبثات منبری و مجلسی کردند لآکن مقصدشان عقیم ماند انتهی)