جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مناجات قرة العین

زمان مطالعه: 3 دقیقه

صفحه 272 کواکب الدریه

الله هو الاعز الارفع المجیب

ثنائیات مضیئات از حقایق اهل حقیقت در شعشعه و ضیاء و بهائیات منیرات از ذوات ارباب محبت در لمعان و بها آفرین بر جان آفرینی که سوای او نیست تا آنکه او را آفرین گوید و تحسین بر خالق تحسینی که او سزد او را تحسین نماید ای جان آفرینی که به خودی خودت به خداوندی خدائی و یا بدیعی که بدع را از روی خود نمائی (!) نظری تمام بر اهل ولایت بالتمام و صطلی از صطلات غمام بر اهل نظام (!) الهی مشاهده می‏نمایم به عین العیان که ایشان مطهر از کل ماسوی آمدند و ملاحظه می‏فرمایم (!) که قابل عصیات کبری شدند، الهی عطیه‏ی نازله از مصدر قدرتت الیوم سر ربوبیت است و آنچه قابل اعطای الهیه است آن عین الوهیت است. الهی مشاهده می‏نمایم که در حقیقت مقدسه‏ای در بروز و ملاحظه می‏فرمایم که در حقیقت نقطه‏ای در ظهور – الهی بهجتم لایق عطای سرمدی و آنکه دلیل اویم قابل اعطای احمدی الهی صلوات تو نازل بر بهائیان بهیئه و زمیرات سرمدیه… به عزتت که نقصی در هیکل امر مبرمت در بدء وجود او نبوده و طرئی بر وجه حکم احکمت از یوم ازل نازل نانموده… الهی باید که براندازی حجاب را از وجه باقی دیمومی و باید بپاشی ذرات سحاب را از طلعت

قایم قیومی تا آنکه اهل حقیقت از مرکز واحده به اجتماع برآیند و سر دعوت را اظهار امنیت خود ابراز فرمایند. ای ملک وهابی که لم یزل فواره (!) قدرتت در زشحان و لایزال عین عنایتت بر اهل تبیان در جریان اشهد که مد مدادم از نزدت نازل (!) واری که سر توصیل ودادم از حضرتت واصل الخ.

اما اینکه گفته شد زنان ادیبه‏ی پیش از قرةالعین و بعد از او آمده‏اند که به مراتب از او خوش قریحه‏تر و دانشمندتر بوده‏اند شاید بی‏جا نگفته باشیم. چه اگر با اشعار مهستی گنجوی و زیب‏النساء خانم و حیاتی همشیره نور علیشاه مشهور و صدها امثال ایشان مراجعه شود دیده می‏شود که هر یک در پرداخت نکات ادبی نهایت لطافت و نزاکت و مهارت را به کار برده‏اند.

زیب النساء خانم می‏گوید

بشکند دستی که خم بر گردن یاری نشد

کور به چشمی که لذت‏گیر دلداری نشد

صد بهار آخر شد و هر گل به فرقی جا گرفت‏

غنچه‏ی باغ دل ما زیب دستساری نشد

محترمه‏ی دیگری از محترمات معاصر گوید:

زیبا پسرا برخیز وین طره به یک سو زن‏

کاین دهر نمی‏ارزد بعد از تو به یک سوزن‏

تا بر رخ چون ماهت زلف تو حجاب آمد

آواره به یک سو مرد آشفته به یک سوزن‏

اشعار پروین و امثال او در همین سنین به نظر اهل ادب رسیده و مورد تحسین گردیده (1) در نثر مقالات بدرالملوک و صدها از امثال در جراید و مجلات حاوی نکات ادبی و علمی و مورد توجه هر ادیب دانشمند شده و بالاخره اگر انصاف دهیم خدمات هر یک از این مخدرات پاکدامن به مقام علم و ادب و ترقی نسوان به مراتب بیش از قرةالعین بوده و هست چه که این محترمات پیرامون

سفسطه‏های دینیه بابیه نگشته و دامن به امور غیر مقدسه نیالوده فقط در علم و ادب سخن گفته‏اند اما قرةالعین جز اینکه خود را در قضایای دینیه انداخته و با مردانی چند به هر سو و کو دویده و عاقبت هم بر خلاف آنچه گمان می‏کرده است (که ارتداد زن سبب قتل او نمی‏شود) به قتل رسیده دیگر هنری بروز نداده و حتی خدمتی به جامعه نکرده بلکه بالعکس حرکات او یکصد یا چند صد سال ترقی زنان ایران را عقب انداخته به طوری که هنوز هر خانم محترم را که بخواهند هو کنند پیرایه‏ی به او بسته خصوصا اگر یک روز از کوچه‏ی که یک زن بهائی در آن کوچه است عبور کرده باشد او را بدان اتهام متهم داشته از ترقی بازش می‏دارند و اگر بگویند قرةالعین دامنش پاک بوده پس باید گفت معاشرتش با بها و من معه و شهرت اسمش در میان این طایفه و استدلال ایشان به نام او اقلا نام او را خراب کرده و مقام ادبی و علمی او نیز فاسد و بی‏نتیجه گشته و بالاخره از وجود او نتیجه‏ی خوبی حاصل نشده است این است که در اینجا هر خانم محترمی که قصدش ترقی خود و همجنسانش باشد باید بیدار شود و تا آخر درجه امکان از زنان بهائی و مجالس ایشان بگریزد و از هیچ گونه سخن خوش آب و رنگشان متأثر نشده فریب نخورد که در این بساط جز خرابی دنیا و آخرت چیزی یافت نمی‏شود و از ترقیات دیگر هم انسان باز می‏ماند و نیز از استراق ادبی بپرهیزند که بالاخره مکشوف می‏شود به جای نیکنامی بدنامی به بار می‏آورد.

(من آنچه شرط بلاغ است با تو می‏گویم‏

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال)


1) مع الاسف در این هنگام که پروین اعتصامی جوانمرگ شده به رهبری یکی از دوستان مراجعه به دیوانی کردم که به نام دیوان پروین منتشر ساخته‏اند و دیدم سه چهارم از آن دیوان تقریبا استراق است از اشعار رونق علیشاه که تماما کلمه رونق از آن برداشته و کلمه‏ی پروین به جایش گذاشته شده و بسی افسوس خوردم از این گونه خیانت‏های ادبی که دیگران هم از پیروان قرةالعین آموخته و اعمال نموده‏اند.