در روزگاری که ابرهای تیره ظلم و جنایت آسمان دنیای انسانی را پر کرده و ناله مظلومان و بی کسان با فریادهای پیر مردان و بیوه زنان در هم پیچیده شده و چشمان بی رمق یتیمان در جستجوی ناجی و فریادرسی بود تا شاید دست آنان را گرفته و از زیر بار زورگوییها و تعدیها بیرونشان آورد. ناگهان زمزمههایی از گوشه و کنار ایران به گوش رسید. بارقهای از امید در دل آنان پدید آمد، از یکدیگر میپرسیدند، چه شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ آیا آرزوی دیرینه تحقق یافته؟ آیا کسی که انتظارش را میکشیدیم از سفر بازگشته! و صدها سؤال دیگر که جواب کاملی نداشت. کمکم جنجال و هیاهو بالا گرفت، هر روز خبرهای تازهای در شهر برای گفتن وجود داشت. عدهای با شور و شوق از ظهور او سخن میگفتند و عدهای نیز تکذیب میکردند و دستهای نیز با شک و تردید فقط به این سخنان گوش میدادند، کمکم جناح بندیها و موضعگیریهایی از طرف معتقدان و منکران رخ نمود و پس از مدت کوتاهی جنگهای خونین و برادر کشیهای وحشیانهای را در پی داشت. و این آغازی بود برای خونریزیها و درگیریهای بعدی که سالها ادامه پیدا کرد. فرقه و دین جدیدی پیدا شد و گروهی از شیعیان و مسلمانان را از کیش اصلی خویش دور کرده و تا جایی به پیش رفت که از دست مؤسسان اولیه این دین جدید که ایرانی تبار بودند نیز خارج شد و سر از امریکا و انگلستان در آورده و موطن آن در اسرائیل و امریکا قرار داده شد.