جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقایسه سیره ازل و بها

زمان مطالعه: 3 دقیقه

چون عبدالبها در یکی از عباراتش صحبت از دراهم معدود (که البته باید دراهم معدوده بگوید) به میان می آورد و بطور کنایی اشاره می کند که طمع پول و دنیا خواهی نباید انسان را از گرایش به حق باز دارد و یوسف را با اندکی پول بفروشد… عزیه خانم در پاسخ به او، خود او را به انصاف دعوت می نماید که بین پدر و عمو قضاوت کند و ببیند چه کسی در دنیا غوطه ور است و هوای ریاست و سلطنت در سر دارد (پدرش) و چه کسی در فقر و پریشانی و عسرت در گوشه ی محبس زندگانی می کند (ازل) به نوعی که فرزندانش از روی عسرت به نزد شما آمده اند چنانکه عقیل نزد معاویه رفت…

“همیشه اولیای خدا از دنیا و اهل آن اعراض داشته اند. هیچ وقت به دولت و مکنت واقعی نگذاشته اند. این است که فرموده اند” الدنیا جیفه و طلا بها کلاب” ولی الحال از خود آن نور چشم عزیز انصاف می طلبم پدر و عم شما هر کدامی مصداق چه حال بودند؟

اوضاع تجلل و تجمل و اسباب سلطنت و ریاست پدر بزرگوارت را که از هر جهت به عین عیان دیده و میدانی حال کثیر الاختلال حضرت ثمره را اگر ندیده ای لابد شنیده ای به حیث یکفی سمعه عن عیانه که آن حضرت به چه پریشانی و عسرت در آن گوشه محبس زندگانی می کند… از بدو خلقت الی کنون هر چه دیده و شنیده طالبان دراهم معدود با حق طرف شده و دین را به ثمن بخس فروخته اند چون اصحاب معاویه و انصار عثمان و لشکر عبیدالله زیاد و همچنین سایر اشقیا در همه ی اعصار و ادوار و هیچ وقت اهل حق بر کثرت مال نبالیده و از اختلال حال ننالیده اند. همیشه بزرگان دین و راهنمایان طریقه حق الیقین از وجود فقر، فخر داشته اند و الفقر فخری و انا مسکین اجالس المساکین فرموده اند… “)ص 36)

و بعد در پاسخ او که می گوید”مقامات هر نفوسی از روش و سلوک او واضح و مشهود گردد”)البته تذکر می دهد نفوسی در اینجا غلط است و باید نفسی بگوید) اشاره هایی به سلوک هر دو می کند و می پرسد منظورت از سلوکی که عندالله مرضی و محبوب باشد در مورد پدرت چیست؟! و بعد خودش قسمتی از رفتارهای بهاءالله را بر می شمرد و نتیجه می گیرد که اگر این رفتارها (یعنی انکار و کفر و بدعت و قتل و ترور و ضرب و شتم و دروغ و… ) سلوک مورد رضایت خدا و محبوب اوست که باید با دین خداحافظی نمود… !

عبارات خود او را در مورد سلوک بهاءالله مرور می کنیم که نیازی به توضیح ندارد ” روش و سلوکی که عند الله مرضی و محبوب باشد ندانستم کدام بود:

1- معارضه با نقطه بیان

2- مخالفت با کتاب و سنت

3- حکم به قتل جمعی از ادلاء بیان چون جناب حاجی سید محمد اصفهانی و غیره در عکا و در کربلا چون جناب ملا رجبعلی قهیر و برادرش و در کاظمین مثل میرزا بزرگ کرمانشاهی و در عکا جمعی از مومنین دیگر… با کمال قساوت قلب حکم به قتل چنین بزرگواران نماید…

4- عوام فریفتن

5- خواص کشتن

6- انکار حق کردن

7- دعوی ناحق نمودن

8- تصدیق افعال حروف نفی کردن

9- انکار معاد و جزا نمودن

10- ابو حنیفه را بر حضرت صادق که قوام مذهب اسلام به وجود آن بزرگوار بود رجحان دادن

11- جعفر کذاب را جعفر صادق خواندن

12- ابواب و نواب اربعه خصوصا حسین بن روح را طعن و بد گفتن

13- شرب دخان کردن

14- فتوی به ملاهی و مناهی دادن

15- صراحتاً دروغ گفتن

16- تهمت زدن

17- افترا بستن و اسمش را پلتیک الهی گزاردن

18- نسبت کذب به نقطه بیان دادن

سلوک و روشی دیگر دیده و شنیده نشده اگر این گونه اطوار و افعال دیدن و روش انبیا و سفرای الهی است پس علی الاسلام السلام. “!! (ص 36 و 37)