در ترجمه و یقوم قائمنا عند انقضائها بالرمغالطه کرده برگشت ضمیر بارز انقضائها را (ها) به تمام مقطعه هفتگانه الم به اضافه الم به اضافه المص به اضافه الر به اضافه الر به اضافه الر به اضافه المر داده است و بالنتیجه چنین ترجمه و شرح کرده است (قیام خواهد نمود قائم ما ترد انقضأ اعداد حروفات مقطعه اوائل سور بالمر) در صورتی که به دلائل قطعیه زیر ضمیر بارز انقضائیها بمقطعه قبل الذکر در حدیث یعنی المص بر میگردد و معنی واقعی ظاهری آن این است؛ قیام خواهد فرمود قائم ما ترد انقضأ المص به سبب الر – زیرا.
الف- پس از اینکه در مغالطه اول ثابت شد که متن حدیث الر است المر نقلکردن غلط است و به خودی خود ترجمهای که آقای گلپایگانی برای جمله دهم حدیث کرده اند (یعنی برگشت ضمیر به مقطعات هفتگانه) باطل میشود، زیرا سه الر سوره یونس و هود و یوسف ویک المر سوره رعد ساقط میشود و بالنتیجه 964 سال کسر می گردد – لکن برای ابطال ترجمه او و اثبات ترجمه خود به دلائل دیگری نیز میپردازیم تا قضیه به خوبی روشن گردد.
ب- جمله هفتم حدیث ثابت میکند که انقضأ هر حرف مقطعه قرآن قیام یک نفر از بنیهاشم است نه انقضأ هفت حرف آن چنانکه جمله پنجم حدیث الم سوره بقره را برای قیام حضرت محمد (ص) و جمله هشتم حدیث الم سوره آلعمران را برای خروج حضرت حسین «ع» و جمله نهم حدیث المص را برای قائم ولد عباس تعیین میکند، پس بنا به نص جمله هفتم و معرفی جمله پنجم و هشتم و نهم حدیث ضمیر انقضائها به یک حرف برمیگردد نه هفت حرف و از همه حروف اقرب و اولی به ضمیر انقضائها المص است نه غیر آن (بقاعده الاقرب یمنع الابعد – نزدیکتر مانع میشود دورتر را)
ج- چون طبق جمله هفتم حدیث ملاک قیام هر بنیهاشم انقضأ یک حرف است در صورتی که بنا به میل آقای گلپایگانی ملاک قیام مهدی اسلام را انقضأ هفت حرف بگیریم لازم میآید سه مقطعه الم سوره بقره و آلعمران و المص سوره اعراف مکرر حساب شود یعنی یک مرتبه هر کدام به تنهائی برای قیام حضرت محمد (ص) و قیام حضرت حسین (ع) و قیام ولد عباس و یک مرتبه برای قیام موعود اسلام و این تناقض است یا جمله هفتم و هشتم و نهم حدیث و تناقض از طرف معصوم محال است جز آنکه رعایت ظاهر حدیث را نموده انقضأ یک حرف را قیام یک نفر بنیهاشم بدانیم نه هفت حرف را.
د- به فرض اینکه گفته شود ضمیر انقضائها به کلیه مقطعات ششگانه ماقبل برمیگردد (و حال آنکه محال است) اکنون از عموم بهائیان مقدمات دیده سئوال میشود آیا شایسته است گفته شود ضمیر انقضائها در این مورد
بما بعد خود یعنی المر برمیگردد؟ در صورتی که بنا به قواعد نحوی (باب فاعل سیوطی) تا کنون سابقه نداشته و ندارد که ضمیر بما بعد خود برگردد جز در هفت باب نعم – تنازع – خبر – شأن – ربه – ابدال – عود ضمیر متصل به فاعل به مفعولی که بعد از آن ضمیر واقع شده و بدل از آن ضمیر نیست – و این موضوع به تصدیق تمام نحویین از آن هفت مورد خارج است بنابراین چون ثابت شد که ضمیر انقضائها در این مورد بمؤخر و ما بعد خود برنمیگردد 271 سال که عدد المر – است از محاسبه 1267 سال خارج شده بقیه که 996 سال است با مقصد بهائیها درست نیاید.
ه- به فرض اینکه گفته شود ضمیر انقضائها بما قبل یعنی الم به اضافه الم به اضافه المص و بما بعد یعنی المر برمیگردد (و حال آنکه ثابت شد که محال است) بروید از ملل غیر مسلمان آشنا به زنان عرب سئوال کنید که ضمیر انقضائها به الر سوره یونس – سوره هود – و سوره یوسف که مندرج در حدیث نیست برمیگردد یا خیر آن وقت که جواب شنیدید، 693 سال که از جمع سه الر بدست آمده از 1267 خارج نمائید ملتفت میشوید بقیه که عبارت از 674 سال است یا مقصد شما سازگار نیست و- به فرض اینکه گفته شود ضمیر انقضائها بما قبل و ما بعد و حروف غیر مندرج در حدیث برمیگردد (و حال آنکه محال است) آیا وجدانا سزاوار است گفته شود الم سوره بقره را هم شامل میشود زیرا طبق جمله پنجم حدیث پس از انقضأ الم حضرت محمد قیام فرمودند چطور ممکن است مقطمه که برای قبل از بعثت تعیین و نشان داده شده بعد از بعثت بیاوریم و حال آنکه آقای گلپایگانی در جمله هشتم و نهم حدیث مبدء خروج حضرت حسین علیهالسلام و قائم ولد عباس را روی انقضأ الم اول که سال بعثت است گذارده
دیگر جایز نیست الم اول را که متن حدیث و شرح گلپایگانی متعلق به قبل از بعثت دانسته بعد از بعثت بگیریم بنابراین 71 سال عدد الم از 1267 کسر میشود و بقیه که 1196 سال است مطابق با مقصد صاحب فرائد نمیشود