ای جناب فاضل بزرگوار (1) آن روزی که در طهران در مدرسه تربیت به تعریض بر بنده حمله فرمودی من مأمور به سکوت و ناچار از اغماض بودم ولی امروز میخواهم پاره حقایق به سمع شریف برسانم گر چه حق ناگوار است و اهل حق در دیده اهل ریاخوار ولی چون شما را جویای خدا میدانم نه پیرو هوا محض اینکه شاید چند کلمه خیری گفته باشد به عرض این ورقه مبادرت جستم.
خدای من گواه و شاهد است که غرض و مرضی ندارم آنچه میگویم حسبة الله است اگر چه شخص سر کار قدری در عالم خودتان غرق و فرو رفتهاید که عرایض بنده را به دقت نخوانده و اگر هم به دقت بخوانید به دیدهی اعتراض و عداوت است به خصوص که گمانتان من شخص فاسد و فاسقم و شما شخص مؤمن و صالح والله اعلم بحایق الامور.
من شما را شخصی صالح میدانم (2) ولی یک اشکالی هست که ساکت هستید بلکه محدود و متعصب و از مبادی امور بیخبرید (3) گمان شما این است که دنیا پنج کرور بهائی دارد و حال آنکه در همه جا به بیست هزار نمیرسد (4) تصور شما این است که بهائیان نفوس کامله و مردمان پاکیزهاند و حال آنکه خدا میداند هر چه من دیدهام بدتر از یهودیهای همدان که شما هم دیدهاید بودهاند در میان این قوم صاحبان قلوب روشن و عقل روشن و وجدان وسیع ابدا یافت نمیشود شما به کدام مذهبی خدمت میکنید مذهب بهائی روح قدس ندارد که سبب ترقی نفوس گردد مذهب بهائی به مسلک شبیهتر است تا به مذهب مذهب بهائی اندک خدمتی هم در عالم نکرده است و علامات عدم موفقیت از و جنات احوالش ظاهر است عوض اینکه همه نفوس زیرک دانائی وارد شوند مردمان بیدار هشیار فعال خارج میشوند چرا فکر نمیکنید چگونه نفوس صادق مخلص ناقض میشوند و شما هر روز پیش خودتان حکمتها و فلسفها برای این حوادث درست میکنید من نمیگویم بابی نشوید فقط میگویم شما که باب را نقطه اولی
میدانید یک مرتبه کتاب بیانش را به دقت بخوانید و یک مرتبه فقط نقطهی الکاف را بخوانید و اقلا برای جواب اشکالاتی که برای این مذهب است فکر درستی بکنید که عقلا پسند نمایند به حق کسی که عالم درید قدرت اوست که شماها اغفال شدهاید و خوابی گران بر شما مستولی است مذهب قوهی قدمی میخواهد مذهب حق توحید و اسقاط اضافات است شما به یک آقای شوقی افندی چنان سرگرم شدهاید که خدا را به جز ایشان نمیدانید در صورتی که ایشان درست جغرافی که سالها خواندهاند یاد نگرفتهاند تون و سنگسر و شاهرود را در ضمن لوح کرمان نوشتهاند به شرافت انسانیت من عداوتی ندارم فقط میل دارم پیش از وقت بیدار شوید و به سوی خدا رهسپار گردید بساط عبدالبها بساط خدائی نبود بساط اعیانیت و پلوخوری بود بساط پول پرستی و دنیا دوستی بود این حقایق را به گوش انصاف بشنوید و گرنه خود و جمعی را هلاک میکنید شما چگونه باور کردید که باب مبشر بها بود و حال آنکه روح باب در بیان از این مطلب بیخبر است من ایمان به باب و غیره ندارم ولی در قضاوت تاریخی حق به طرف ادوارد برون میدهم تحقیقات برون در نقطة الکاف و مقالهی سیاح و تاریخ جدید تمام مطابق واقع است یا قبول نمائید یا کتابی که در جواب نقطة الکاف مرقوم شده بیرون آرید (5) تا معلوم شود در مقابل تحقیقات برون در چنته چه دارید ایران خود خراب و ویران است شما را به خدا شما هم خرابتر مینمائید.
عبدالبهاء را شما بزرگتر از امیرالمؤمنین میشمارید در صورتی که نشان و لقب از دولت انگلیس که مخرب عالم بشر است قبول مینماید (6) عجب است که این حوادث را پسندیده میدانید؟! جواب یک مسئله از مسائل و اشکالات من در طهران حضور آقای مصباح و آقای یزدانی داده نشد و بنا بود از فوق (7) سؤال شود؛
تبلیغات شما برای بیخبران خوب است (8) نه برای دانایان.
روزنامه فی الحقیقه مرآت جهات است که صاحب سمع و بصر و لسان است اما مریدانش از روزنامه فراریند یعنی به استثنای دو سه نفر از اغنام تهران که روزنامهی مفتی و مجانی اگر باشد میخوانند سایر اغنام به قدری از روزنامه بدشان میآید که هر کس روزنامه بخواند میگویند طبیعی شده مخصوصا اغنام سنگسر و آباده و دهات یزد که به مجرد این که ببینند یک نفر بهائی روزنامه در دست دارد او را نصیحت میکنند که جائی که الواح مبارک است کسی میرود روزنامه بخواند؟ بروید الواح بخوانید مناجات بخوانید و قس علی هذا بهاء میگوید (لسان از برای ذکر خیر است او را به گفتار زشت نیالائید از لعن و طعن و ما یتکدر به الانسان اجتناب نمائید) مریدانش جز بدگوئی کاری ندارند و مخصوصا لعن و دشنام و بدگوئی آنها بیشتر متوجه کسانی است که از بساط بهائی و سیئات اعمالشان عمقا آگاه شده مردم را از پیروی آن منع مینمایند.
چون اغنام ناب مقاومت و قوهی جواب اعتراضات و انتقادات علمی را ندارند این است که به علمای بزرگ دشنام داده و به عدول کنندگان از کیش بها فحش میدهند چرا بهائیان بازل و ازلی بد میگویند؟ برای این که به قول عرب اهل البیت ادری بما فی البیت) ازل و ازلی از اهل این خانه بوده و بر همه چیز این خانه محیط بوده از تمام سیئات اعمال واخلاق و تقلب و دروغ میرزا خدا آگاهند و مردم را آگاه میکنند که حتی بهاء با امر و کتاب باب خیانت کرده ظهوری را که باب به دو هزار و یک سال دیگر توقیت نموده او به خود بسته و جانشینی را که باب برای خود انتخاب کرده او انکار نموده و مهمتر از همه اینکه جزئیات اعمال خانوادگی را در کتاب عمة نشر کردهاند و چون همهی آنها بر ضرر بهائی تمام شده و جواب متینی نداشتهاند مریدان را به دشنام گماشتهاند و اگر کسی بپرسد بدگوئی و عداوت چرا؟ میگویند بهاء الله اگر فرموده است زبان از برای ذکر خیر است ولی در لوح احمدهم فرموده (کن کشعلة النار لا عدائی و کوثر البقالا حبائی) چرا مریدان عباس افندی به میرزا محمدعلی و اتباعش بد میگویند؟
برای اینکه او نوشته و منتشر کرده که عباس افندی لوح وصیت پدر ما را تبعیض کرده قسمتی از آن که راجع به خودش بود منتشر ساخت و قسمتی که راجع به من بود مخفی و مستور داشت و از میان برد چنان که شرح آن در ترجمه کتاب پروفسور بروان گذشت لهذا عباسیان مریدان خود را بر
دشنام و لعن بر محمدعلی افندی به نام این که ناقض عهد شده وادار نمودند.
چرا شوقی به آواره و نیکو و صبحی دشنام میدهد؟ و چرا سرهنگ علائی در مجلس عروسی خانه اسحق متحدهی یهودی فقط نقل مجلسش دشنام به آواره بوده؟
برای اینکه آواره و آن چند نفر از جمیع جزئیات کار بهتر از خود شوقی آگاه بوده به علاوه از مفاسد دیگری که کشف کرده و مطلع شده و بازگو نمودهاند بر روح وصایت و خلافت شوقی هر آگاه شده دانستند که در الواح وصایای عبدالبهاء تصرفات به کار رفته و به اقدام مادر و عمهاش عباراتی ساخته و پرداخته شده حتی برای خانههای مردم که به نام مدرسهی تربیت بنات و بنین خریده شده و فلان مسافرخانه و مشرق الاذکار و حظیرة القدس که با پول افراد خریده شده لوح درست کرده به محفل طهران فرستادند که عبدالبهاء فرموده همه را به نام شوقی منتقل کرده به ملکیت او در آید و در آوردند و به تازگی حتی حاجی غلامرضا امین آنها را در ادارهی ثبت اسناد به نام شوقی ثبت داده!
چون این حقایق انگشت نما شد ناچار شوقی قلم به دشنام میکشد که شماها چرا این تقلبات و خیانات و دنیا پرستهای ما را آشکار میسازید؟
چرا بهائیان به مستشرقی چون مرحوم ادوارد براون دشنام میدهند؟
برای اینکه او خودش به عکا سفر کرده و بها و عبدالبهاء را آن طور که بودهاند شناخته و در کتابهای خود چیزهائی نوشته که به ضرر ایشان تمام میشود و حتی نقطة الکاف تاریخ حاجی میرزا جانی را که بر خلاف تصور مردم سود و بهره بودی به باب و ازل و بابیان و ازلیان نمیدهد ولی ضرر و زیان کامل به بها و بهائیان میرساند منتشر ساخته.
و چون به هیچ وسیله نتوانستهاند آن را ابطال کنند و جواب متینی بر آن بنویسد لهذا زبان به دشنام میگشانید و تا هر قدر بتوانند کتاب نقطة الکاف را مانند کشف الحیل میخرند و میسوزانند و این حرکت احمقانه را وسیلهی تشفی صدور خود میدانند
اگر این سخن ما که اغلب کتاب فروشان طهران و ولایات دیده و شنیدهاند دروغ در آمد سایر حرفهای ما هم دروغ است.
باری همه اینها دلیل است بر این که بهائیت مذهب نیست و یک سیاست غیر مستقیمی است که بر اثر جهل یک عده از مردم سادهلوح تولید شده و
علاجش منحصر به عالم شدن افراد ملت و بیاعتنائی به این سوسیتهی فساد و ضمنا اکمال اقتدار دولت است.
ولی این قضیه مضحک است که عبدالبهاء رؤسای مبلغین خود را مأمور کرد که جوابی بر کتاب نقطة الکاف و مقدمهی بروفسور براون بنویسد پس از آنکه پولها از اغنام گرفتند و چندین سال همهی مبلغین کمک دادند بالاخره کتابشان که به نام کشف الغطا در عشق آباد تنظیم و طبع شد به اقدام خود عبدالبهاء ضایع گشت و خودش به دست خود آن را تضییع نموده بعد هم پشیمان شد و آن را توقیف کرده مانع از نشر آن شد و علت تضییع آن دو چیز بود اول این که در آن روز انگلیسها در فلسطین نبودند و افندی دستور داد که بر پروفسور براون در آن کتاب حمله کرده به طرفداری سیاست استعماری متهمش دارند و منظورش آن بود که بنمایاند به مردم که کتاب نقطة الکاف بر نفع ازل و جزیره قبرس تمام میشود تا در قبرس مرکز روحانیتی تشکیل داده شده باشد ولی طولی نکشید که انگلیسها وارد فلسطین شدند و کتاب کشف الغطا و حملهی بر پروفسور به عنوان سیاست از دو سو مضر شد یکی آن که ممکن بود انگلیسها مکدر شوند دوم آن که ممکن بود این تیر به خودش بر گردد که تو نیز همین نظر را داری. سبب دوم این که در کتاب کشف الغطا دستور داد توبه نامهی سید باب را چاپ کردند همان توبه نامه که پروفسور هم چاپ کرده بود و در فلسفه هم چاپ شده و متن آن را در کشف الحیل نز منتشر ساختیم و چون از افندی سر آن را پرسیدند گفت برای این که دماغ ازلیها را بر خاک بمالیم! ولی پس از طبع دید بسیار غلط بزرگی کرده ولو اینکه او خود و پدرش به باب معتقد نبودهاند و در هر صورت مردم باب را مؤسس این اساس میشناسند و چون او توبه کرده باشد دیگر برای بهاء محل اعرابی نمیماند و خودش چه صیغهی خواهد بود؟ دیگر بعد از خودش که معلوم است هر کس بیاید جز صیغهی مفرد مؤنث غایب از فعل ماضی مجهول چیزی نخواهد بود. این شد که هنوز از مطبعه خار نشده بود حکم توقیفش از قلم خود عبدالبهاء صادر شد و عجب دارم از شدت غفلت بهائیان که میبینند هشتاد سال است در هر کاری جان کندند و پول دادند و هیچ نتیجه حاصل نشد و تمامش به ضررشان بود و هر چه وعده داده شد دروغ بود و در واقع پول دادهاند برای خریداری افتضاح و رسوائی خود معهذا باز به محض این که از عکا لوحی میرسد و نیرنگی جدید به کار زده میشود
که مثلا پول بدهید برای فلان قضیه تا امر مرتفع شود و چنین و چنان گردد و در این کار چه فوائدی مکنون است با آن همه فریبها که خوردهاند باز فریب جدید را استقبال کرده به رقابت هم جان میکنند و پول میدهند در حالتی که همان اشخاص برای دو قرآن مالیات مشروع یا خدمت به دولت و مملکت خود به هزار وسیله و واسطه متشبت میشوند که آن دو قرآن را ندهند! فاعجب من هذا العجاب المعجب!!
آری این عیبها همه عیب تأویل است که چون قومی هر سخن را مورد تأویل قرار داده از منهج مستقیم تحریف نمایند این معایب ظاهر گردد. یعنی از ابتدا برای جواب خصم و پیشرفت مقصد خود برخی متشابهات را وسیلهی دست خود ساخته به تاویل پرداخته کم کم این میدان وسعت پیدا کرده حتی سفیدی ماست را هم به قلب مبلغین مأول میدارند نه در این صورت اگر ما هم بابی از تاویل باز کرده فصول متشابههی در اینجا زیاد کنیم باکی نخواهد بود تا از جهتی معرف متشابهات و تاویلات بهائیه باشد و از طرفی کتاب کشف الحیل هم بیمتشابه نمانده باشد.
1) فاضل عبارت است از آخوند معمم ریش بلندی که اصلا از دهات شیراز آمده و در طهران معروف به فاضل شده و به قول آقای نیکو بوعلی سینای حضرات است.
2) اما من نمیدانم.
3) این را کاملا میدانم (آیتی(.
4) مطابق احصائیه صحیح فقط یک ربع آنچه شما تصور فرمودهاید یعنی 5189 نفر نه 20000 نفر.
5) مقصود کتاب کشف الغطا است که در جواب مستر برون نوشته شد و تمام دانشمندان بهائی در آن شرکت کردهاند عاقبت پس از طبع دیدند خیلی غلط و سهو دارد و به علاوه نیشهائی به سیاست انگلیس زده شد لذا به حکم افندی آن را مانند الواح سلاطین به زیر دوشک مخفی کردند چه که او با سیاست انگلیس کار داشت و مریدانش بیخبر بودند.
6) بلکه به اصرار و واسطه تراشی تقاضا میکند.
7) یعنی عکا و حیفا.
8) در این هم تأمل است زیرا بیخبر را بیخبرتر میکند.