متشابهی اول
بهاء الله را شنیدم به حاج ابوالحسن امین اردکانی فرموده بود حاجی از ورقه طیبهی خود برخوردار شو و پیوسته آن دختر والا گهر را مونس خویش ساز که گفتهاند (بابه افندی عدی فی الکرم) زیرا چند مانع صمدیه را خواستند چون انیس ما بود ندادیم بعد دیدیم بین اسمعیل و اسحق سلب اعراق شد لذا او را به برادرم بخشیدم و مثل آن ورقه انور را به کارت زدم تا رضای حق را همچون ملا رضای محمد آبادی دریابی چه او تصرف نمود در ثمرهی شجرهی وجود خویش و الحق آن مبلغ خرق اوهام کرد و مصداق السابقون السابقون اولئک المقربون واقع گشت و مفاد و جمع الشمس و القمر را بنیاد نهاد علیه بهاء الله الی یوم التناد!!
متشابه دوم
عبدالبها فرمود حضرت قرةالعین. همان قرةالعین زیباتر از عروس ورقهی طاهرهی مسجودهی ملا باقر حروف حی شد و طاهره این ملا باقر خود را به هر انجمن همراه میبرد و چنان برای سجده و تعظیم و تکریم و طواف تصرف در وجود او نموده بود و به قسمی آن مرد طاهر بر آن زن طاهره عاشق
شده بود که به اشارتی ساجد میگشت! وقتی هم در حیفا بودم نوکر غصن اعظم (خسرو) میگفت آقا میفرمودند ملا باقر در حد خود ممتاز از همهی احباب بود و از بس در محبت طاهره خالص شده بود در او اثری از انیت نمانده بود لهذا یک شب حضرت قرةالعین او را نشانید در جوار خود و هر پندی که به او داد او از در اخلاص به کاربست.
متشابهی سوم
همان خسرو گفت سرکار آقا به منیره خانم حرم خویش فرمودند خانم عروس باید خویش نیکو باشد نه رویش و فکرش بزرگ باشد نه کوچک دختر حاج ملا صالح برقانی چون چنین بود پیش از ایمانش ملا باقر مذکور محب او شده بود به علاوه همهی درباریان ناصرالدین شاه خصوصا امین السلطان از او تعریف و تمجید مینمودند و آن دخترک ملازاده را به زنان اعیان ترجیح میدادند. تا آن شبی که ناصرالدین شاه کام احباب را تلخ کرد و کام زنان درباری را که حسادت داشتند شیرین خبر داد به اهل حرمش که قرةالعین بابیه را گرفتهام و امر صادر کرد که نوکر برود او را بیاورد و خود او مواظبت مینمود که کسی از وصل او آلت ضلالت نشود. اما وقتی نوکر رفت عقب او مشهور است که آن نوکر بزرگی را دید که در جامعه خردی و حقارت خزیده و آن قدر آثار بزرگی با خود دارد که نمیتوان به صورتش نگریست و همان جا به سجده رفت!! و هم چنین یک یک اهل حرم شاه شیفتهاش شدند ولی آن سلطان ظالم آن طاهره روحانیه را به زندان فرستاد و گمان کرد که از غلبهی معظمی یا آنکه از فتح اعظمی به نوا رسیده و بالاخره او را کشت و ندانست که آن کبوتر حرم را به مقصد رسانیده آری آن شاه ظالم آن مظلومه را به طلعت اعلی و وصل نقطهی اولی رسانید تا تغییر جمع شمس و قمر در ملکوت هم ظاهر شود!
متشابهات فرعیه
متشابهی چهارم
دختر نیک اختری از اصفهان آمده گفت. میرزا مهدی اخوان الصفا حاجی آقای مازندرانی را همراه آورده از کتاب استدلالیه حاجی صدر به او درس میداد و در عین این که خودش عبارت کتاب آقای همدانی را نمیتوانست بخواند او را معلم شده در ابتدا آن به چه مازندرانی عریان و گرسنه بود کم کم سیر و پوشیده شد. با اینکه عمر بیست ساله را
در دامن امر پرورش داده بود طغیان کرد و حرکاتی نمود که خلل به کار مبلغین راه داد یعنی هر شب و روز دل بوالهوس را به کسی و با کسی بسته و نشسته در خانهی که بودند زن آن خانه هر چه میدید ستر میکرد ولی چون شوهرش تازه بهائی بود در کمین نشسته مطالبی یافت و صدایش درآمد مردم که وارد شده خطابهای عتاب آمیز او را شنیدند نسبت به مبلغ فهمیدند میشود در اینجا اسراری باز جصت و میرزا مهدی تمارض کرده تمارض خود را چند ادامه داده هر دم تظاهری نموده عاقبت تظاهر کرده به غش کردن و چون هیچ حیله وسیلهی ستر مقصود نمیشود دم از انتحار میزند و پس از خودکشی او محفل خاک بر روی اعمال آن مبلغ میکند.
متشابه پنجم
میرشکاری از یاران قدیم من گفت وقتی با مبلغهی محترمی بودم آن مخدره نعمت الهی را میشمرد که جمال مبارک ما را به فیضها رسانده لقب امة الله به من داده کودکان فامیلم را مجانی به تربیت سپرده رحمت الله علائی را با من مهربان ساخته که از صندوق محفل بهره برم و آن وجود محترم با عمه و بستگان خود مرا همراز و دمساز کرده این مرغ پر شکسته را با خانم خویش هم آواز نموده در هر مجمع و محفل و لجنه و مجلسی این کنیز را قرین جمع ساخته گاهی مداحم فاضل مازندرانی است گاهی وصافم میرزا یوسف خان شد پس ستایش میکنم جمال قدم را که مرا محترم ساخته است در بر هر مبلغ تا کسر و نقصانی در آبرویم پدید نشود و از همه بهتر این که دلم را از غیر حدود امر خود بپرداخته و دلم صدفی است که اگر باران رحمت آن را حمله کرده باشد باکی نیست چه محض اطاعت فرمان او چنین گشته
متشابه ششم – قد حرمت علیکم ازواج آبائکم
مبلغهی از مبلغی پرسید چه شد که از بین تمام اقارب و محارم فقط طلعت حق ازواج آباء را حرام فرمود؟ و گویا حرم عبدالبهاء یعنی زن منیره تام او هم این سؤال را کرده بود و دفعهی سوم منیره دوم که مترجم آبادی واقع شده بود آن را پرسید در جواب فرمودند حق فی لوح السلطان با علی الندا فرموده یا کسی مداهنه نداریم و حقیقت حال این است که در عراق محمد نامی (1) بعد از ازل حرم حضرت باب را گرفت لذا فرمودند از پسر
موافق بعید است که زن پدر تصرف کند و از زن دور که با خصم شوهر در آویخته رفیق او شود بنابراین حق (بهاء) این سخن را به رقیبان خود فرموده! و مقصود از ازواج آباء حرم حضرت باب است که پرتاب و آب است تو پسر اهل باش تا هر کاری برایت سهل شود و گویا بعضی هم اهل شده روحانی را در اجرای حدود بر جسمانی مقدم شمرده هر چه میگفت پسر شوهر منی میفرمود روحانیت منظور است در جسمانیات آمیزش پسر شوهر هم جایز است پس حرمت علیکم ازواج آبائکم نیز متشابه بود و حلال شد
اگرچه متشابهات عجیبه در امر بهاء به قدری زیاد است که جلدها آن را کفایت ندهد ولی برای این که خستگی عارض قارعین نشود به همین قدر قناعت میشود و اگر هم مطالب آن کاملا مفهوم نشد باز ممکن است مبین آیئی از آیات آقای نیکو بعد از اینها توضیح دهند اکنون باید بدین موضوع خاتمه داد و باز رفت بر سر قدم!
1) مقصود سید احمد اصفهانی است.