در وقایع سالیان نخستین پیدایش بابیه غیر از بلوا و آشوب و جنگ در چند نقطه ی کشور توسط بابیان، اقدام برای ترور شاه نیز در کارنامه ی آنان آمده است. در شوال 1268 سوء قصد بابیان به جان ناصر الدین شاه با تیر اندازی دو تن از آنان پیش آمد ولی ناکام ماند و به دنبال آن دستگیری عوامل این سوء قصد توسط حکومت مرکزی با جدیت پیگیری شد و تحقیقات حکومتی بر اساس قرائن و شواهد نشان داد که میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) در طراحی و انجام این سوء قصد نقش محوری داشته لذا برای دستگیری او اقدام شد. اگر چه میرزا و منابع بهائی منکر شدند ولی قرائن بسیار موید این نقش بوده و منابع بابی از جمله عزیه خانم نوری خواهر میرزا در” تنبیه النائمین ” این نسبت را تایید کرده اند. عزیه خانم به تفصیل چگونگی برنامه ریزی و انجام این سوءقصد را با ذکر مباشران و کارگزارانش بیان نموده و از ایده این ترور توسط برادر به خیال رسیدن به حکومت – و بعد انتخاب مجری و سپس در اختیار گذاشتن لوازم برای مجری پرده بر می دارد:میرزا ابتدا کریم خان مافی از بابیان مشهور را انتخاب نموده، پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر به همراه پیشد و خود در اختیار او گذاشته مامور انجام این کار می نماید و ظاهراً وعده ی صدارت و سپهسالاری هم به او میدهد… اما او پول و اسب را گرفته و به اسلامبول می گریزد! سپس میرزا، جوان بابی پر شوری به نام محمد صادق تبریزی را به این کار می گمارد و به قول عزیه به قربانگاه می فرستد. پس از عدم توفیق میرزا در نقشه ی ترور حدود هشتاد تن از بابیه کشته و کثیری بی خانمان و فراری می گردند و بعد هم جناب بها منکر اصل کار توسط خود می شود.
عزیه در نتیجه گیری از این موضوع خطاب به عبدالبها می گوید: “این اول بذر نفاق و فتنه بود که جناب ابوی کاشتند و پس از اشتعال نائره فساد، حاشا کرده به گردن دیگران گذاشتند!!…”
صفحات 6 و 7 کتاب تنبیه النائمین را ورق می زنیم:” بعد از مراجعت از بدشت و ختم جنگ قلعه شیخ طبرسی همواره شبانه روز به معاشرت بزرگان دین و اصحاب عرفان و یقین اوقات را مصروف داشته و همیشه بذر خیال ریاست و هوای سلطنت در اراضی دماغ و دل میکاشتند از همان وقت ایشان را سودای جهان گیری در دل و هوای گردون سریری در سر بود گمانش اگر به شاه ایران زیانی رساند زمانه او را بسریر سلطنت می نشاند غافل از اینکه رشته امور در دست قادری است که در آب خاصیت آذر دهد و بر سر شبانی تاج قیصر نهد یوسف را از قعر چاه بعز و جاه رساند و بر سریر سلطنت و شاهی نشاند. تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیءٍ قدیر مدتها این خیال خام را در تنور خاطر می پخت ولی به هیچ وسیله راه بمقصود نمیبرد هر قدر بعضی از درست بینان با کفایت و مآل اندیشان با هوش و درایت که از این خیال خام آگاهی داشتند ایشان را از مبادرت به این امر خطیر ممانعت می نمودند بجائی نمی رسیدند و فایده و ثمری نمی بخشید تا اینکه بعد از چندی کریمخان مافی را که از زمره اصحاب و ثمره احباب بود خواستند و این مطلب را با او در میان آورده و او را تشویق بلیغ و تأکیدی أکید در انجام این مرام نموده پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر و پیشدو خود را به خان مافی داده و او را برای انجام آن کار نافرجام مأمور نمودند و لابداً در سر وعده ی صدرات و سپهسالاری نیز به او داده و شاید در صورت قبول و تمکین ننمودن او را هم تهدید به قتل و هلاک کرده هر چه بوده آن شخص هم یا از خوف جان و یا به طمع مال و منصب آن نقدینه و اسب و شمشیر را بر گرفته و خفیاً به جانب اسلامبول عزیمت نموده پس از چند روزی معلوم شد که آن پهلوان مافی خود را از مصاف معاف داشته و لوای هزیمت افراشته است چون جناب میرزا دیدند به آن مقصودی که مایل بودند نایل نشدند خواستند در اجرای خیال خود تجدید وسایل نمایند محمد صادق تبریزی را که از مؤمنین بیان بود و صاحب صدق و ایقان مدتها در خدمت جناب عظیم تربیت یافته بقدر لمحه از دایره خدمت سر بر نتافته جانی برای قربانی در کف داشت و گوهر غلطانی برای نثار راه دوست در صدف هماره مکنون خاطرش این بود برای جانان جان نثار کند و در راه دوست آنچه دارد ایثار نماید بالجمله آن جوان با ایقان را بخدعه و فریب خاص خواسته محفلی در اجرای خیال خود آراستند و او را در این مطلب تحریص و تحریض بلیغ نموده باین عنوان که حضرت ثمره ارواحنا فداه در اجرای این قضیه مایل و مقرند و در انجام این مرام همراه و مصر و حال آنکه کذب محض و افترای صرف بوده است بلکه بعد از اطلاع منع صریح فرمودند و جناب میرزا نپذیرفتند بالجمله او نیز کمر جلادت بسته و بریکران عزم نشسته که گوی سبقت از میدان همگنان رباید و خود را مقبول حق و خلق نماید زیر همین قبه و این بارگاه بالجمله آن بیچاره صادق را بسوی قربانگاه فرستاد و شد آنچه شد که قلم از ذکر آن عاجز است اگر ندیده اید البته شنیده اید که آن فتنه دهماء صیلم بزرگ و آن غوغای عظمای ظلمای سترگ بر سر اهل بیان چه آورد و چه سوزنده آتش شعله وری افروخت هر که منتسب به این اسم بود از عالی و دانی و وضیع و شریف و عالم و جاهل سراسر همه سوخت بس بزرگوارانی که ناهی این فساد و ماحی این خصومت و عناد بودند به خاک مذلت افتاده چه بسیار پیشوایانی که ادلاء دین و ارکان یقین بودند از عرض و جان و مال و عیال آنچه داشتند در سر این کار دادند چون جناب عظیم و جناب خال و میرزا قربانعلی و سلیمان خان و سلیمان قلی و امثال ذلک قریب هشتاد نفر بدرجه شهادت فایز شدند کما فی الحدیث کلهم یصلحون للخلافة زبانه آتش و شعله نیران این فتنه دهماء صماء بکماء به تمام بلاد ایران رسید چقدرها نفوس طیبه بقتل و اموال کثیره به نهب و تاراج رفت و چه بسیار خانه ها خراب شد این اول بذر نفاق و فتنه بود که جناب ابوی کاشتند پس از اشتعال نائره فساد حاشا کرده و بگردن دیگران گذاشتند بالجمله در آن تراکم افواج ظلم وعدوان بعضی از رؤسای سلاسل گرفتار اغلال و سلاسل گردیدند و در آن تلاطم امواج دریای فتنه بی پایان چه بسیاری سرهای سران بروی خاک، خاک خواری و ذلت افتاده و بسا پاهای لطیف ظریف خوبان از زحمت پیاده روی پر آبله گردیده و چه اطفال خردسال در اسیری ازقافله وامانده و در بیابان بی آب و نان هلاک شدند از جمله اشخاصی را که در این موقع برای حبس ابدی به انبار دولتی بردند یکی جناب ابوی بودند پس از چندی وقوف و مکث در محبس با جمعی از نفوس محترمه که در میان طائفه بر همه برتری و فزونی داشته قدم همت در میدان شفاعت گذاشته و باب ضراعت گشوده برای خلاصی ایشان اصرار بی شمار نمودند بالاخره از کثرت بذل مال و تصدیع نساء و رجال میرزا آقا خان صدر اعظم را به عجز و ستوه درآورده حکم خلاصی ایشان را گرفته به شرطی که من بعد از این حرکات و تحریکات غیر مرضی منهی و از مملکت ایران منفی باشد این بود که پس از خلاصی حبس به جانب بغداد روانه شدند. ”