جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قسمتی از فکاهیات مصنف کتاب دزد بگیر

زمان مطالعه: 5 دقیقه

در مدرسه مرحوم میرزا قاسم مشغول ترتیب این جزوات بودم چهار نفر از قرار مرقوم وارد شدند 1- میرزا خلیل‏خان منشی 2- آقا کربلائی یوسف عطار 3- همان ملابخش علی که تفسیر الهام غیبی او را به عرض عالی رسانیدم 4- و کربلائی زین‏العابدین پس از اطلاع بر مضامین مندرجات کتاب (میرزا خلیل‏خان) یک عقده لاینحل در دل من این است که لسان معجز بیان پیغمبر در احادیث نبوی و اخبار متواتره ائمه معصومین و روایت شیعه که از ائمه هدی سئوال از مهدی می‏کردند اسم مهدی مرادف بوده است با فرج آل‏محمد و فرج شیعه به حدی که شعرا در مراثی و قصائد فرج آل‏محمد و فرج شیعه را لقب مهدی قرار داده‏اند مثل اشعار سید اسماعیل حمیری و اشعار دعبل خزاعی و اشعار کمیت شاعر و اشعار ابوفراس جهة اینکه این مهدی به کلی شرع پیغمبر را از میانه برده است و احکام آن حضرت را جمیعا نسخ کرده علاوه بر خلاف انتظار چه عداوتی داشته است به آل‏پیغمبر (کربلائی یوسف) آری مثل مشهور است – ما تو را کردیم پدر تو ما را کردی دربدر (کربلائی زین‏العابدین) آری سعدی

گوید – مصرع – چه دیدم عاقبت گر گم تو بودی) (ملا بخش‏علی) سینه را صاف نمود گفت آقایان اجازه دارم «کربلائی زین‏العابدین» بفرمائید «ملا بخش‏علی» چون در حالت بقاء دین اسلام علی الدوام اختلاف میانه سنی و شیعه و دعوی ریاست‏طلبان و حسد خاندان اولاد پیغمبر را در رنج و زحمت و تعب داشت. خواست میرزا علی‏محمد دین اسلام و شرع سید الانام را به اتمام احکام قرآن بالکلیه از میان بردارد تا آسوده شوند و راحت پیدا کنند قاه‏قاه – خنده درگرفت. (میرزا خلیل‏خان) به قول صاحب روزنامه نسیم شمال (واقعا از حرف میرزا خنده می‏گیرد مرا) (ملا بخش‏علی) (میرزا جواد چهرازی) کتاب بیان و کتاب تفسیر سوره کوثر را در مدرسه منصوریه آورد و من مطالعه کردم جمعی از طلاب بودند یک بساط خنده گسترده شد من جمله از عبارت بیان (ان الله قد انزل له بقدرته من عنده و الناس لایقدرون بحرقه علی المثل دون المثل تشبیرا یعنی خداوند برای میرزا علی‏محمد به قدرت خود نازل نمود از پیش خود و مردم قدرت ندارند به یک حرفی از او بر مثل او پست‏تر از مثل او وجب‏کردنی در این بین آقا سید عزیز خادم نجف اشرف وارد شد سئوال از این عبارت نمود که از کیست (ملا بخش‏علی گفت) از بیان است «آقا سید عزیز» از کجا معلوم شد؟ در کتاب مفتاح باب‏الابواب نوشته (میرزا خلیل‏خان گفت «از هر جا باشد حرف را کسی وجب نمی‏کند» «تشیرا یعنی چه) «وجب یعنی چه» «آقا سید عزیز گفت» گویا همان وجب است که نسیم شمال گوید دوش رفتم مدرسه در حجره ملارجب دیدمش می‏کرد دور حوض مسجد را وجب» گفتم ای دانای اسرار علوم

محتجب؛ این وجب یعنی چه گفتا زین وجب منما عجب» کربلائی زین‏العابدین گفت – از این عبارت‏ها زیاد است من جمله در تفسیر کوثر گفته «لو قرن احدی من صحائفی بکل کتب القوم لم یعدل حرفا منها کل من فی السموات و الارض لانها حیوان من ظهور الوحدانیة و السرالرحمانیة یعنی یکی از صحیفه‏های مرا به همه کتابهای قوم هم ترازو کنند مقابل یک حرف از حروف این صحیفه جمیع آنچه در آسمانها و زمین است نمی‏شود چرا که صحیفه من حیات‏بخش است یا چشمه آب حیات است از ظاهرشدن وحدانیت و سر رحمانیت. آقای سید عزیز گفت» فی الواقع عرب معیدی از این قبیل عبارت نمی‏گوید – واقعا از تفسیر کوثر است – یکی از رفقا گفت واقع این تفسیر خیلی مشابه است به تفسیر نمودن محمدعلی چرخی «چکه» شیرازی سایر رفقا تقاضا نمودند که هر گاه تصدیع نباشد بی‏میل نیستم که حکایت آن را نقل فرمائید – آن رفیق گفت سابق شخصی بود علی‏محمد نام معروف به چرخی بعضی اوقات شعرهای مهمل می‏بافت که اشعار آن را از جهت خنده نقل هر مجلس و محفل می نمودند روزی یکی از دوستان مشارالیه بنا به استهزاء و سخریه گفت جناب آقا مشهدی محمدعلی – خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید و فرقان حمید می‏فرماید «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» یعنی نیست تر و خشکی که در کتاب الهی نباشد – پس بوق حمام در کجای از قرآن ذکر شده است آقا مشتی محمدعلی «چکه» بداهتا در جواب آن دوست گفت مگر نه خداوند فرمود «و الجار الجنب» یعنی جار

جنب می‏زند – مراد همان بوق است – رفقا قاه‏قاه‏قاه خندیدند – بالاخره من عرض کردم – بلی – از تفسیر کوثر است و آن خطی هست چون واقعه میرزا علی‏محمد تا حال هشتاد سال است مثلا یک پدری که هشتاد سال قبل مردی فاضل و بیست و پنج ساله است این کتاب را از روی کتاب او که به خط خودش بوده نوشته در چهل سال قبل که آن پدر شصت و پنج ساله بوده است به پسرش به عنوان ارث رسیده است و حالات میرزا علی‏محمد بر هیچ کس مخفی نیست یعنی خیال می‏کنید روزی که مرحوم حاج شیخ ابوتراب او را به منبر مسجد وکیل صعود داد و حرفهائی زد آیا دعوت مهدویت را در حضور دو هزار یا پنج هزار نفر اظهار کرد او را سالم گذارده و مطمئن شدند و او را پذیرفته و نجات پیدا کرده است یا اینکه توبه و انابه و اظهار ندامت کرده است مسلما هر گاه قسم اول بود یا او را به قتل می‏رسانیدند یا هیاهو بلند می‏شد و مشهور می‏شد عقل چیز شریفی است اصلا وضع بنای آوردن به مسجد جهة همین بوده است پس قسم اول نبوده است و همین یک مطلب با ما بر رد این حزب بهائی کافی است «کربلائی یوسف گفت» اگر عقل دارید می‏فهمید و تعقل می‏کنید در این بین من عرض کردم چهل سال قبل البته هشت نفر مردمان شصت سال و پنجاه ساله در بیست مجلس مذاکره همین مطلب را می‏کردند و من درآن وقت بیست سال از زندگانی را طی کرده تحصیل علوم فقه و اصول و حکمت می کردم البته از پنجاه نفر که مرکب بوده‏اند از تجار محترم و شخصا حاج یحییامام جمعه که روز بردن باب را به مسجد وکیل هیجده ساله بوده است

و مرحوم حاج محمدرحیم آقا و غیر ذلک تفصیل را نقل کرده‏اند.

آقا یوسف بلی من مکرر شنیده‏ام – کربلائی زین‏العابدین گفت» مدعی پیغمبری به خود و پدر خود لعن نمی‏کند مگر خطبه حضرت امام زین‏العابدین در مسجد جامع شام نشنیده‏اید خطبه پیغمبر و امام ناشی از این قسم و به این اندازه از قوت قلب است «آقا سید عزیز گفت» واقع آدمی که ادعاء پیغمبری می‏کند «لا الله الا انت ذوالکفل و الکفالین» نمی‏گوید – و او را هم معجزه خود بداند آقا میرزا خلیل‏خان گفت» راستی معنی این یک حرف از حروف من کسی نمی‏تواند بگوید، یعنی چه هیچ تصور نکرده است چه می‏گوید؛ تمام مواد حروف مهمله و مستعمله یکی است مواد زید که مستعمل است همین زا. یا. و دال است و همین حروف مواد «دیز» است که مهمله است بلکه کلمه واحد هم مهمل و مستعمل شریک است مثلا از همین ظهور را مکرر ما هم می‏گوئیم در حالتی نمی‏دانیم جزو کلمات مهملات است که بتوانیم بگوئیم یا جزو همین عبارت است که نتوانسته باشیم بگوئیم «ملا بخش‏علی گفت» راست گفته است احدی نمی‏تواند به این مهملی بیاورد یک وقتی فتح‏علی شاه با ملک الشعرا نذر بست که سی شعر بی‏معنی بگوید هر شعری پنجاه اشرفی بگیرد و هر گاه یک شعرش معنی داشته باشد یک دندان او را بکشد شروع به شعر گفتن نمود من جمله از اشعار آن این است حلوای خروس و تخم ارده – تخم خر محتسب دو زرده – مجنون دو سه پازده نخود داشت – نی می‏زد و اسفناج می‏کاشت) فتح‏علی شاه امر کرد یک دندان او را بکشند چون مصرع آخر معنی داد – فورا آن مصرع را تغییر داد

و بداهتا گفت – نی می‏زد آش ماست می‏کاشت» «کربلائی زین‏العابدین گفت» اینکه گفته است یک حرف مثل حرف من کسی نمی‏آورد خواسته است لج‏بازی با پیغمبر کند چون در قرآن فرموده است یک سوره بلکه یک آیه کسی مثل این قرآن نمی‏تواند بیاورد خواسته است بالا دست برخیزد گویند در مجلس محمد قلی‏خان ایلخانی یک نفر خادم امام‏زاده اسمعیل که به لباس عمامه بود نامش دیلجه رفیع بوده است و این قبیل خدام را «دیلجه» می‏گویند یک نفر اهل علم از دیلجه رفیع پرسید شک میانه دو و سه چه باید کرد دیلجه رفیع به دو زانو نشست و گفت شک میانه پانزده و شانزده چه باید کرد «میرزا خلیل‏خان گفت» حرف مفرد را که نمی‏توان تلفظ کرد مثلا زید سه حرف است چگونه سه حرف را جداجدا تلفظ می‏توان کرد «آقا کربلائی یوسف گفت» تلفظ حروف مفرد مخصوص حیوانات‏ است امثال گربه و شغال و غیره – ملا بخش‏علی گفت بره هم می‏تواند اما آدم نمی‏تواند میرزا خلیل خان گفت: شنیده‏ام باغ نو را که حسین‏علی میرزا فرمان‏فرما ساخته بود همان محمدعلی چرخی سابق الذکر در ماده تاریخ او گفته بود «شعر ار از جان برفت رمغ» تا که تاریخ باغ شد هکرغ «25 / 12«.