در مدرسه مرحوم میرزا قاسم مشغول ترتیب این جزوات بودم چهار نفر از قرار مرقوم وارد شدند 1- میرزا خلیلخان منشی 2- آقا کربلائی یوسف عطار 3- همان ملابخش علی که تفسیر الهام غیبی او را به عرض عالی رسانیدم 4- و کربلائی زینالعابدین پس از اطلاع بر مضامین مندرجات کتاب (میرزا خلیلخان) یک عقده لاینحل در دل من این است که لسان معجز بیان پیغمبر در احادیث نبوی و اخبار متواتره ائمه معصومین و روایت شیعه که از ائمه هدی سئوال از مهدی میکردند اسم مهدی مرادف بوده است با فرج آلمحمد و فرج شیعه به حدی که شعرا در مراثی و قصائد فرج آلمحمد و فرج شیعه را لقب مهدی قرار دادهاند مثل اشعار سید اسماعیل حمیری و اشعار دعبل خزاعی و اشعار کمیت شاعر و اشعار ابوفراس جهة اینکه این مهدی به کلی شرع پیغمبر را از میانه برده است و احکام آن حضرت را جمیعا نسخ کرده علاوه بر خلاف انتظار چه عداوتی داشته است به آلپیغمبر (کربلائی یوسف) آری مثل مشهور است – ما تو را کردیم پدر تو ما را کردی دربدر (کربلائی زینالعابدین) آری سعدی
گوید – مصرع – چه دیدم عاقبت گر گم تو بودی) (ملا بخشعلی) سینه را صاف نمود گفت آقایان اجازه دارم «کربلائی زینالعابدین» بفرمائید «ملا بخشعلی» چون در حالت بقاء دین اسلام علی الدوام اختلاف میانه سنی و شیعه و دعوی ریاستطلبان و حسد خاندان اولاد پیغمبر را در رنج و زحمت و تعب داشت. خواست میرزا علیمحمد دین اسلام و شرع سید الانام را به اتمام احکام قرآن بالکلیه از میان بردارد تا آسوده شوند و راحت پیدا کنند قاهقاه – خنده درگرفت. (میرزا خلیلخان) به قول صاحب روزنامه نسیم شمال (واقعا از حرف میرزا خنده میگیرد مرا) (ملا بخشعلی) (میرزا جواد چهرازی) کتاب بیان و کتاب تفسیر سوره کوثر را در مدرسه منصوریه آورد و من مطالعه کردم جمعی از طلاب بودند یک بساط خنده گسترده شد من جمله از عبارت بیان (ان الله قد انزل له بقدرته من عنده و الناس لایقدرون بحرقه علی المثل دون المثل تشبیرا یعنی خداوند برای میرزا علیمحمد به قدرت خود نازل نمود از پیش خود و مردم قدرت ندارند به یک حرفی از او بر مثل او پستتر از مثل او وجبکردنی در این بین آقا سید عزیز خادم نجف اشرف وارد شد سئوال از این عبارت نمود که از کیست (ملا بخشعلی گفت) از بیان است «آقا سید عزیز» از کجا معلوم شد؟ در کتاب مفتاح بابالابواب نوشته (میرزا خلیلخان گفت «از هر جا باشد حرف را کسی وجب نمیکند» «تشیرا یعنی چه) «وجب یعنی چه» «آقا سید عزیز گفت» گویا همان وجب است که نسیم شمال گوید دوش رفتم مدرسه در حجره ملارجب دیدمش میکرد دور حوض مسجد را وجب» گفتم ای دانای اسرار علوم
محتجب؛ این وجب یعنی چه گفتا زین وجب منما عجب» کربلائی زینالعابدین گفت – از این عبارتها زیاد است من جمله در تفسیر کوثر گفته «لو قرن احدی من صحائفی بکل کتب القوم لم یعدل حرفا منها کل من فی السموات و الارض لانها حیوان من ظهور الوحدانیة و السرالرحمانیة یعنی یکی از صحیفههای مرا به همه کتابهای قوم هم ترازو کنند مقابل یک حرف از حروف این صحیفه جمیع آنچه در آسمانها و زمین است نمیشود چرا که صحیفه من حیاتبخش است یا چشمه آب حیات است از ظاهرشدن وحدانیت و سر رحمانیت. آقای سید عزیز گفت» فی الواقع عرب معیدی از این قبیل عبارت نمیگوید – واقعا از تفسیر کوثر است – یکی از رفقا گفت واقع این تفسیر خیلی مشابه است به تفسیر نمودن محمدعلی چرخی «چکه» شیرازی سایر رفقا تقاضا نمودند که هر گاه تصدیع نباشد بیمیل نیستم که حکایت آن را نقل فرمائید – آن رفیق گفت سابق شخصی بود علیمحمد نام معروف به چرخی بعضی اوقات شعرهای مهمل میبافت که اشعار آن را از جهت خنده نقل هر مجلس و محفل می نمودند روزی یکی از دوستان مشارالیه بنا به استهزاء و سخریه گفت جناب آقا مشهدی محمدعلی – خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید و فرقان حمید میفرماید «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» یعنی نیست تر و خشکی که در کتاب الهی نباشد – پس بوق حمام در کجای از قرآن ذکر شده است آقا مشتی محمدعلی «چکه» بداهتا در جواب آن دوست گفت مگر نه خداوند فرمود «و الجار الجنب» یعنی جار
جنب میزند – مراد همان بوق است – رفقا قاهقاهقاه خندیدند – بالاخره من عرض کردم – بلی – از تفسیر کوثر است و آن خطی هست چون واقعه میرزا علیمحمد تا حال هشتاد سال است مثلا یک پدری که هشتاد سال قبل مردی فاضل و بیست و پنج ساله است این کتاب را از روی کتاب او که به خط خودش بوده نوشته در چهل سال قبل که آن پدر شصت و پنج ساله بوده است به پسرش به عنوان ارث رسیده است و حالات میرزا علیمحمد بر هیچ کس مخفی نیست یعنی خیال میکنید روزی که مرحوم حاج شیخ ابوتراب او را به منبر مسجد وکیل صعود داد و حرفهائی زد آیا دعوت مهدویت را در حضور دو هزار یا پنج هزار نفر اظهار کرد او را سالم گذارده و مطمئن شدند و او را پذیرفته و نجات پیدا کرده است یا اینکه توبه و انابه و اظهار ندامت کرده است مسلما هر گاه قسم اول بود یا او را به قتل میرسانیدند یا هیاهو بلند میشد و مشهور میشد عقل چیز شریفی است اصلا وضع بنای آوردن به مسجد جهة همین بوده است پس قسم اول نبوده است و همین یک مطلب با ما بر رد این حزب بهائی کافی است «کربلائی یوسف گفت» اگر عقل دارید میفهمید و تعقل میکنید در این بین من عرض کردم چهل سال قبل البته هشت نفر مردمان شصت سال و پنجاه ساله در بیست مجلس مذاکره همین مطلب را میکردند و من درآن وقت بیست سال از زندگانی را طی کرده تحصیل علوم فقه و اصول و حکمت می کردم البته از پنجاه نفر که مرکب بودهاند از تجار محترم و شخصا حاج یحییامام جمعه که روز بردن باب را به مسجد وکیل هیجده ساله بوده است
و مرحوم حاج محمدرحیم آقا و غیر ذلک تفصیل را نقل کردهاند.
آقا یوسف بلی من مکرر شنیدهام – کربلائی زینالعابدین گفت» مدعی پیغمبری به خود و پدر خود لعن نمیکند مگر خطبه حضرت امام زینالعابدین در مسجد جامع شام نشنیدهاید خطبه پیغمبر و امام ناشی از این قسم و به این اندازه از قوت قلب است «آقا سید عزیز گفت» واقع آدمی که ادعاء پیغمبری میکند «لا الله الا انت ذوالکفل و الکفالین» نمیگوید – و او را هم معجزه خود بداند آقا میرزا خلیلخان گفت» راستی معنی این یک حرف از حروف من کسی نمیتواند بگوید، یعنی چه هیچ تصور نکرده است چه میگوید؛ تمام مواد حروف مهمله و مستعمله یکی است مواد زید که مستعمل است همین زا. یا. و دال است و همین حروف مواد «دیز» است که مهمله است بلکه کلمه واحد هم مهمل و مستعمل شریک است مثلا از همین ظهور را مکرر ما هم میگوئیم در حالتی نمیدانیم جزو کلمات مهملات است که بتوانیم بگوئیم یا جزو همین عبارت است که نتوانسته باشیم بگوئیم «ملا بخشعلی گفت» راست گفته است احدی نمیتواند به این مهملی بیاورد یک وقتی فتحعلی شاه با ملک الشعرا نذر بست که سی شعر بیمعنی بگوید هر شعری پنجاه اشرفی بگیرد و هر گاه یک شعرش معنی داشته باشد یک دندان او را بکشد شروع به شعر گفتن نمود من جمله از اشعار آن این است حلوای خروس و تخم ارده – تخم خر محتسب دو زرده – مجنون دو سه پازده نخود داشت – نی میزد و اسفناج میکاشت) فتحعلی شاه امر کرد یک دندان او را بکشند چون مصرع آخر معنی داد – فورا آن مصرع را تغییر داد
و بداهتا گفت – نی میزد آش ماست میکاشت» «کربلائی زینالعابدین گفت» اینکه گفته است یک حرف مثل حرف من کسی نمیآورد خواسته است لجبازی با پیغمبر کند چون در قرآن فرموده است یک سوره بلکه یک آیه کسی مثل این قرآن نمیتواند بیاورد خواسته است بالا دست برخیزد گویند در مجلس محمد قلیخان ایلخانی یک نفر خادم امامزاده اسمعیل که به لباس عمامه بود نامش دیلجه رفیع بوده است و این قبیل خدام را «دیلجه» میگویند یک نفر اهل علم از دیلجه رفیع پرسید شک میانه دو و سه چه باید کرد دیلجه رفیع به دو زانو نشست و گفت شک میانه پانزده و شانزده چه باید کرد «میرزا خلیلخان گفت» حرف مفرد را که نمیتوان تلفظ کرد مثلا زید سه حرف است چگونه سه حرف را جداجدا تلفظ میتوان کرد «آقا کربلائی یوسف گفت» تلفظ حروف مفرد مخصوص حیوانات است امثال گربه و شغال و غیره – ملا بخشعلی گفت بره هم میتواند اما آدم نمیتواند میرزا خلیل خان گفت: شنیدهام باغ نو را که حسینعلی میرزا فرمانفرما ساخته بود همان محمدعلی چرخی سابق الذکر در ماده تاریخ او گفته بود «شعر ار از جان برفت رمغ» تا که تاریخ باغ شد هکرغ «25 / 12«.