اکنون نظری افکنیم به علم و عمل قرةالعین و قدر و قیمت آن
پوشیده نماند که قرةالعین صبیه مرحوم حاجی ملاصالح قزوینی که اسمش امسلمه خانم بوده و از قرار معلوم لقب قرةالعین لقبی است که سید رشتی او را به دین لقب ملقب و مخاطب داشته و اخیرا سید باب گویا او را طاهره خطاب میکرده تا آن درجه که مشهور است دارای هوش و ذکای مدهشی بوده و قریحه ادبی او نزد بعضی مسلم شده مگر اینکه دو نظر در مراتب او منظور است که نمیتوانیم از ذکر آن بگذریم.
اول اینکه آیا به این درجهی از شهرت که رسیده است واقعا مراتب فضل و ادبیاتش در خور این درجه از شهرت بوده یا مسائل دیگری مزید این اشتهار شده
دوم آنکه آیا شور و نشور او کلا منبعث از عوالم مذهبی بوده و حقیقتا راه حق را آن طور که اظهار کرده شناخته و یا مسائل دیگری هم به این مقصد توأم و مخلوط شده و بالاخره آیا واقعا طاهره بوده یا غیر طاهره؟ پس باید دانست که در مراتب ادبیه مثل قرةالعین و بهتر از او زنان بسیاری هم قبل از او هم بعد از او آمدهاند ولی هیچ کدام دارای این درجه از شهرت نشدهاند پس بدیهی است که موجب شهرتش همین قضایای دینیه بوده که آن هم به طور حتم آلودهی به حرفهائی شده که شهرتش به نکبتش ارزش ندارد. و اگر هم به خودی خود مایل به این گونه آلایشاث نبوده پس از حشر با خانوادهی میرزا بزرگ نوری پاک از آلایش نمانده است باری (این سخن بگذار تا وقت دگر) بلی چنانچه گفتیم قرةالعین تهی از فضل و ادب نبوده ولی نه به این حدی که مشهور است مثلا اشعاری به او نسبت میدهند که یکی از آن اشعار اثر قریحهی قرةالعین نیست. مشهورترین غزلی که به او نسبت داده شده این غزل است.
لمعات وجهک اشرقت
بشعاع طلعتک اعتلا
ز چه روالست بربکم
نزنی بزن که بلی بلی
چندان این غزل به او منسوب و مشهور شده که نمیتوان از هیچ ذهنی بیرون کرد و گفت این اشعار از قرةالعین نیست مگر عدهی قلیلی از اهل تتبع و تحقیق که کتاب صحبت لاری را دیده باشند و دانسته باشند این اشعار از ملا باقر صحبت است و به طبع رسیده است و تخلص آن این است (بنشین چو صحبت و دمیدم) که حضرات میخوانند «بنشین چه طولی ودمیدم» در حالتی که تخلص قرةالعین طوطی نبوده نگارنده این مسئله را در همان تاریخ مغلوطی که برای بهائیان نوشته و اینک آن را به سبب اغلاطی که در آن هست الغا کرده و هر دم بالغاء آن تکرار مطلع میکنم همین مطلب را نوشتهام و حضرات میخواستند از آن کتاب محو کنند و مردم را باز در شبهه گذارند ولی در این قضیه مقاومت کردم و گفتم آخر شعر شاعر دیگری که در کتاب خودش مندرج و مطبوع است نمیتوان در بوتهی اجمال و اشتباه گذاشت و یا به کسی دیگر نسبت داد و این اشعار از صحبت لاری است و باید در تاریخ ذکر کرد که اشتباها به قرةالعین منسوب شده بعد از آنکه ملزم و مفحم شدند عجب در این است که یک بهائی بندهی خدا گفت شاید صحبت لاری از
قرةالعین اقتباس و استراق کرده و به خود نسبت داده! گفتم عجبا صحبت لاری مقدم بر قرةالعین بوده است زیرا قرةالعین بعد از طلوع باب جلوه و عرض اندام کرده و صحبت لاری در احیان طلوع باب در گذشته چگونه ممکن است که او از قرةالعین اقتباس کرده باشد وانگهی از سایر اشعار صحبت معلوم است که او طبعی سرشار و قریحهی گهربار داشته پس گفتم این حکایت شبیه است به کار مهدی نامی که مدعی شد غزلی ساختهام و شروع کرد به خواندن غزل سعدی بدون کم و زیاد و چون به مقطع آن رسید به جای سعدی مهدی را ذکر کرد گفتند آقای عزیز سعدی است نه مهدی و شما شعر سعدی را سرقت کردهاید گفت بلکه سعدی از من سرقت کرده باشد گفتند 600 سال قبل تو کجا بودی که سعدی از تو سرقت کند گفت اگر بودم که مانع میشدم چون نبودم این سرقت واقع شد! پس از این مذاکره ترک مشاجره گفتند و این قضیه در کتاب درج شد! باری فقط غزل قرةالعین که تا کنون نتوانستهایم صاحب دیگری برایش پیدا کنیم این غزل است که در تاریخ مذکور هم درج است و باز آن را در اینجا تکرار میکنیم و میگوئیم که اگر فردا برای این غزل هم صاحبی پیدا شد به ما مربوط نیست (الحق یرجع لاهله) ولی عجالتا ممکن میدانیم که این غزل از او باشد.
غزل قرة العین
گر بتو افتدم نظر چهره به چهره روبرو
شرح دهم غم ترا نکته به نکته مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در بدر کوچه به کوچه کو به کو
دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو
میرود از فراغ تو خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله یم بیم چشمه به چشمه جو به جو
مهر ترا دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو
در دل خویش طاهره گشت و نجست جز ترا
صفحه به صفحه لابلا پرده به پرده تو به تو (1).
اما منشائات فارسی و عربی او شبیه است به همان ترهات باب و بها چه که در آن روز به طوری که اشاره کردیم همهی اصحاب باب معتقد بودند که طرز بدعی در نگارشات خود اتخاذ کرده باشند و آن را کلمات فطریه و آیات منزله بخوانند و به قول یک نفر گویا انقلاب ادبی به کار میبردند ولی چه انقلابی که هر ادیبی را منقلب میکند و به حیرت میافکند که آیا انسان هم ممکن است این قدر الفاظ بیمورد بیمعنی را به هم ترکیب کند و خود را عاقل پندارد؟! اکنون برای نمونه مناجاتی که میگویند از آیات و آثار قرةالعین و در همان کتاب تاریخ ما در تحت نظر عباس افندی در آمده و مورد تصدیق او واقع شده مینگاریم و لو اینکه افندی در این تصدیق هم منظورش این بوده که اشارات آن مناجات را به پدر خود مرجوع دارد چه اسم بها در آن مذکور است. (هر چند میرزای نوری در آن وقت مشهور به بها نبوده و قرةالعین این کلمه را به عنوان وصفی بیان کرده و اگر لفظ مناط باشد لفظ ازل هم در آن کلمات هست و ما هر دو را موهوم میدانیم)
1) صاحب این غزل هم بعد از چهار سال پیدا شد رجوع به جلد سوم کشف الحیل کنید.