جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فلسفه عبدالبهاء

زمان مطالعه: 6 دقیقه

دقیق‏ترین مباحث این مبحث فلسفه عبدالبها است که باید فی الحقیقه و منصفانه در آن تعمق نمائیم زیرا گذشته از هیاهوی مذهبی و سخنان بی‏مغز بهاء که ایجاد یک سلسله اوهام تازه در مغز بهائیان کرده اخیرا بعضی خطابه‏ها و نطقهای عبدالبهاء در بین بهائی و غیر بهائی منتشر شده که مهمترین دام اغنام بیچاره شده و هر کس دیگر هم بعدا پابند حضرات شود بر اثر این فلسفه‏ها است که تماما به عقیده‏ی من سفسطه و مغالطه است لهذا ذیلا قواعدی را که عبدالبهاء در نطقهای خود به میان آورده و مسلم پنداشته و بهائیان را پابند کرده در اطراف آن بحث می‏نمائیم تا قدر و قیمت آنها معلوم گردد – نطق مبارک! در دارالفنون کالیفورنیا استفزدیو ینورستی (کذا) با حضور دویست نفر پروفسور و دو هزار نفر تلامذه (دروغ است) و جمعی کثیر که از دور و نزدیک برای استماع بیانات مبارکه آمده بودند صبح ساعت 10 / 8 ماه اکتبر 1912

هوالله

اعظم منقبت عالم انسانی علم است زیرا کشف حقایق است و چون امروز خود را در مرکز علم می‏بینم دراین کلیه‏ی که شهرتش به آفاق رسیده لهذا نهایت سرور دارم

از اینجا تا آنجا که تعریف علم و علماء کرده چیز تازه‏ی ندارد تا آنکه می‏رسد به فلسفه‏ی وحدت وجودی بی‏آن که بگوید عقیده‏ی وحدت وجودی است بیان را می‏رساند به این جمله (پس واضح شد که هر جوهر فردی (1) از کاینات انتقال در صور نامتناهی دارد و در هر صورتی کمالی از این واضح شد که کاینات یکی است عالم وجود واحد است پس چون در وجود کاینات وحدت است دیگر معلوم است که در عالم انسان چه وحدتی است این مبرهن است که وحدت اندر وحدت است مبدء و منتها وجود وحدت است) قطع نظر از این که هر کلمه از این کلمات مکرره مورد هزار گونه بحث و انتقاد است و حکماء را در جوهر فرد و وحدت وجود بحثها و حرفها است و

هزاران سال است این بحث در میان است چون چیز تازه‏ی نیست فقط می‏گوئیم آقا حل مشکلی نکرده مگر الفاظ مکرره‏ی بی‏دلیل بر خلاف سابقین یا اگر دلیلی هم ذکر می‏کرد مطابق آراء سابقین فلسفه بافته و دلیلی یافته بود و ملاک و مدرکی بر عظمت او نبود پس بگذریم تا برسیم به این جمله «عناصر با یکدیگر در صلحند آفتاب و زمین صلحند آب با خاک صلح است عناصر با یکدیگر صلحند چون ادنی مصادمه حاصل می‏شود زلزله‏ی مثل زلزله شهر سانفرانسیسکو واقع» آیا این طور است؟ شاید همه کس بتواند جواب داد که چنین نیست بلکه بعضی در صلحند و بعضی در جنگ همان حین که فرضا فراسنه با آلمان در جنگ و ایران با ترکیه در صلح است در همان وقت هم در مملکت وجود یکی مکرب طاعون با گلبلهای خون در جنگ و در وجود دیگری اخلاط اربعه در صلح در یک گوشه گرگ و میش در جنگ و در گوشه‏ی دیگر کبک و کبوتر در صلحند و تمام هم بر حسب اقتضای طبیعت خود جنگ و صلح را مجری می‏دارند از این که بگذریم به همان فلسفه‏ی جدید عجیب می‏رسیم که می‏گوید – مثلا ملاحظه کنید که جمیع کاینات اسیر طبیعت است و جمیع در تحت قانون طبیعت) و چون جواب آن را قبلا نگاشتیم تکرار آن را لازم نمی‏دانیم (برخلاف مکررات او)

حال ببینیم که بعد از این همه صحبتها آقا می‏خواهد چه نتیجه بگیرد بالاخره می‏خواهد نتیجه بگیرد که چون انسان بر طبیعت محیط است چرا جنگ می‏کند چنان که می‏گوید – حالا ما از جمیع این مواهب چشم می‏پوشیم و این بنیان الهی را خراب کنیم و این اساس الهی را از پایه براندازیم و حال آن که اسیر طبیعت نیستیم خودمان را اسیر می‏کنیم و به اقتضای طبیعت حرکت می‏نمائیم زیرا در طبیعت نزاع بقاست اگر انسان تربیت نشود از مقتضیات طبیعت نزاع و جدال است!

نه تنها مریدانش بلکه قطعا شما هم که این عبارات، امی خوانید فورا ملتفت نخواهید شد که چه بود و چه شد؟ آقا از اول که شروع به نطق کرد فلسفه‏اش بر روی صلح کاینات بود که آفتاب با خاک در صلحند و… اینجا برگشت به جنگ و قائل شد که جنگ از مقتضیات طبیعت است و تنها تربیت است که انسان را از جنگ که از مقتضیات طبیعت است نجات بدهد!

آیا صلح آفتاب و زمین خارج از مقتضیات طبیعت است؟ آیا صلح کاینات که در اول گفت همه کاینات در صلحند از مقتضیات طبیعت نیست؟

گویا او قائل است که مثلا کبک و کبوتر که با هم در صلح‏اند از دارالفنون کالیفورنیا فارغ التحصیل شده‏اند و گرگ و بره که با هم در جنگند به حال طبیعی مانده‏اند! و از همه عجیبتر این دروغ است که آقا در اواسط نطقشان می‏فرمایند حضرت بهاء الله پنجاه سال پیش اعلان صلح عمومی بین دول و صلح عمومی بین ملل و صلح عمومی بین ادیان و صلح عمومی بین اقالیم فرمود!!

آقایان بهائی شما را به خدا خجالت نمی‏کشید که این نطق‏ها را در مجامع می‏خوانید و به آن افتخار می‏نمائید و انحراف جویندگان از این ترهات را طعن و تمسخر می‏زنید – پنجاه سال پیش از این تاریخ که آقا در امر یک نطق کند بهاء الله هنوز به لقب بهاء مشهور نشده بود مردم او را میرزا حسین علی عریان باز و بعضی میرزای نوری پیشخدمت فرهاد میرزا یاد می‏کردند و با بیانی که حسن ظنی داشتند او را به لقب ایشان یاد می‏کردند و نمی‏دانستند چه می‏خواهد بگوید – می‏گوئیم بیست سال منظور آقا بوده و از زبانشان پرت شده پنجاه سال گفته‏اند تازه بیش از بیست سال هم اعلان صلح عمومی بهاء الله همان بود که در لوح دنیا گفتیم آیا این اعلان صلح عمومی ملل و دول و اقالیم است که در زیر هزار پرده آهسته به حسین پینه‏دوز گفته یا نوشته باشد و یا آنکه به دو نفر ایادی و اعادی امرش که دو آخوند بابی منفور و رانده از همه جا بودند گفته باشد عاشروا مع الادیان کلها بالروح و الریحان یا گفته باشد لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالم و یا به فارسی سروده باشد – کل بار یکدارید و برگ یک شاخسار آیا این دو سه کلمه با آن درجه از نفوذ و قدرت او که اشاره شد اعلان صلح عمومی است؟ واقعا حیا خوب چیزی است.

باری از این وادی هم بگذریم زیرا از این هیاهوها به قدری در کلمات افندی زیاد است که به اصطلاح عوام این عبارت نعناع روی آش آن نمی‏شود پس از شطری خودنمائی بالاخره می‏رسد به این عبارت – اما تعصبات وطنیه کره‏ی ارض موطن هر انسان است یکی است متعدد نیست نوع انسان را وطن واحد است ولی حدود وهمیه بی‏اساس را بعضی از مستبدین قرون ماضیه اختراع کرده‏اند ودر میان بشر جنگ و قتال انداخته‏اند که مقصدشان شهرت بوده و غصب ممالک لهذا این اسحاسات وطن پرستی را پیشرفت مقاصد شخصی نمودند – اینک از جهان ملک روح عباس افندی را که

نمی‏دانم در کدام ملکوت است ندا کرده می‏گوئیم آقاجان من اگر تو مزدور نبودی و اگر برای اغفال ممالک کوچک این تبلیغات را نمی‏کردی و اگر برای پول خانمهای امریکا در آنجا داد سخن نمی‏دادی و اگر واقعا برای خدا و نجات بشر این حرفها را می‏زدی بی‏شبهه حق و حقیقت تو را از لغزش و تناقض به این واضحی حفظ می‏کرد که در یک جمله کوچک نگوئی (نوع انسان را وطن واحد است و فوری بگوئی (مقصدشان شهرت بوده و غصب ممالک) عجبا اگر ممالک خطوط وهمیه‏ای است که نباید به آن اهمیت داد و نباید وطن پرستی را پیشه کرد دیگر کلمه‏ی (غصب ممالک) چه معنی دارد؟ راستی فکر کنید این حرف چقدر مزخرف است که مثلا کسی بگوید همه‏ی خانه‏ها یکی است و هیچ خانه‏ی ملک کسی نیست بعد فوری بگوید، آنان که دیوار قرار داده‏اند مرادشان این بوده که قسمتی از خانه‏ی ملکی آن یک را داخل خانه‏ی ملکی خود کنند! ای بی‏انصاف احمق تو گفتی که خانه ملکی وجود ندارد و خطوط وهمی است چگونه می‏گوئی یک دسته برای غصب کردن خانه دیگری چنین گفته و چنان کرده‏اند اگر ملکیت وهم است غصبیت چه معنی دارد؟ باری از این نرهات بگذریم و روح مطلب خود را توضیح دهیم برای این که راه خلط مبحث و مغالطه بر روی گوسفندان بهاء باز نماند عرض می‏کنم گمان نرود که مراد نگارنده‏ی انتقاد از اساس صلح‏جوئی است زیرا هر عاقلی بلکه هر کودکی می‏تواند بفهمد که صلح بهتر از جنگ است و جنگ منشأ خرابی و دمار و مایه نکبت و فلاکت بشر است و البته باید هر کسی بکوشد که پیوسته صلح برقرار باشد ولی کلام ما در این است که صلح خواهی عباس افندی و اتباعش به قدر جوی ارزش ندارد و او اساسا صلح خواه نبوده و این سخنان از او نیست بلکه او همان فتو غرافی است که خود بدان استشهار کرده و هر چه در او دمیده‏اند باز گفته و چون بی‏مطالعه و تعمق بوده این است که تناقضات بسیار هم در کلماتش دیده می‏شود من نمی‏گویم حتما این ذین را از اول دست اجانب اختراع کرده یا نکرده ولی بدون شبهه پس از آنکه یک دسته احمق بی‏علم پیدا شده‏اند اجانب از وجودشان استفاده نموده‏اند و آنها را آلت کرده‏اند برای این که هر چه از ممالک و اراضی که در دست ایشان به غصب وارد شده بدون جنگ و جدالی باقی بماند و هر چه هم نگرفته‏اند بگیرند و در عوض این حرفهای خوش آب و رنگ بی‏سر و ته تحویل دهند که وطن چه معنی دارد ما همه یک جنسیم همه دنیا یک وطن است

منتها ما می‏خواهیم آقا و عزیز باشیم و از مال شما تعیش و زندگی کنیم و در عوض بار سنگین خودمان را بر دوش شما گذاریم و برای انجام آن مقصد این چنین دین و تعالیم وهین غیر متین لازم است


1) حکماء وجود جوهر فرد را منکرند و حق این است که وجود جوهر فرد همچون کیش بها موهوم است.