از نقاط عطف در زندگی میرزا حسینعلی پس از حضور در بغداد، فرار یا به قول عزیه خانم “هزیمت “دو ساله ی او به سلیمانیه است. انگیزه ی او در این فرار مصون ماندن از تعرض بابیان بوده است زیرا با فاش شدن نقشه او برای کودتا علیه برادرش ازل و اعتراض جدی بزرگان بابی و به ویژه خود ازل، دیگر نمی توانست در آنجا بماند و بیم قتل او توسط بابیان وفادار به ازل می رفت لذا ناگزیر از هزیمت و فرار شد. نقشه او جلب حمایت بابیان طبقه ی اول برای کنار زدن ازل و جا انداختن ریاست خودش بود اما آنها به تعبیر عزیه طاقت استماع اقاویل و اباطیل او را نداشتند و موضوع را با خود ازل در میان گذاشتند. وقتی ازل از این خیانت آگاه شد میرزا را خواست و زبان به توبیخ و تغییر و ملامت گشود و خیانت او را با خیانت سامری برابر کرد و گفت به همین زودی همچون سامری خواستی خلق بیان را از راه به گمراهی کشانی؟ پس از این عتاب ها میرزا کاملاً احساس خطر کرد و بغداد را برای خود امن ندید و تصمیم گرفت ناشناس به جائی بگریزد تا اوضاع آرام شود و خیانت او فراموش شود و بتواند دوباره بر گردد. این بود که بطور ناشناس و با لباس مبدل و با عنوان جعلی درویش محمد به کوههای سلیمانیه نزد دراویش آن دیار گریخت. اما عبارات عزیه در این موضوع (صفحه 9(: “بالجمله در آن مدت اقامت بغداد بواسطه ی آن سودائی که در سر و خیالاتی که در خاطر داشت بعضی عبارات که دال بر بغاوت و طغیان و مورث کشف رازهای پنهان بود از ایشان بروز نمود. چون بعضی از مومنین طبقه اول طاقت استماع اینگونه اقاویل و اباطیل را نداشتند اندک اندک آن عبارات را به سمع مبارک حضرت ازل رسانیدند. حضرت بر ایشان متغیر و زبان توبیخ و تغیر و ملامت گشودند. فرمودند در این قلیل زمان، خلق بیان را خواستی از مبدا دور و قضیه ی سامری را به ظهور رسانی؟ و ایشان را از اینگونه مقالات منع و طرد فرمودند. جناب ایشان نیز بواسطه ی کشف مآرب باطنی و مطالب قلبی به جانب سلیمانیه و اطراف آنجا به اسم عزیمت، هزیمت فرمودند “!!