بنده انکار نمیکنم که نفوس مذکوره از عالم بابیت و بهائیت اطلاعی نداشتند و اگر انکار داشته باشم باز ممکن است ثابت نمایم زیرا جماعت بهائی هر کسی را که حقیقت امر اینها بر او مکشوف نبوده باشد و نسبت به اینها نظر به عدم تفتیش مدح و قدحی ظاهر ننماید او را از خودشان خوانده و به عنوان اینکه (هر که بر ما نیست با ما است) اسامی آنها را درج و به عوام میفهمانند که فلان عالم و یا فلان الدوله و بهمان السلطنه هم از ما است چنانچه جناب آقا شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه را در کاظمین وقتی که شیخ عبد الحسین طهرانی بر علیه بهاء مجلسی منعقد نموده و شیخ مرحوم را نیز دعوت
کرده بود شیخ نظر به قیمت وقتش که به هر ترهات صرف نتوان کرد به محض استماع مقصود از مجلس برخواسته بود فورا حضرات از این موقع استفاده نموه اسم شیخ را در رساله خال (یعنی ایقان) مذکور داشتند و یا اینکه جناب آقا میرزا حسن شیرازی را نقل کردند که عریضه به حضور عباس افندی فرستاده و حتی در موقع وفاتش یک نسخه از میان کتبش رسالهی خال در آمده در حالتی که تمام دروغ است و بعد عنوان کردند که میرزا علی اصغر خان صدر اعظم از ما است و سپهدار اعظم از ما است آن دیگری مجبور شد که چقدر از آنها به تلف داد و این دیگری نیز هشتاد هزار تومان پول حاجی غلام رضا امین رانظر به قول خودشان خورد و از اینها نفسی نتوانستند بکشند گویا در این اواخر کشمکشی با اولادش مینمایند علاوه خود بنده نیز به غمز و لمز کرات از این حرفها گفتهام شاهد بر این مسئله پارسال لوحی از شوقی افندی صادر شد که تمام الواحات باب و بها و عباس افندی که در این سنین عدیده برای هر شهر و بلدی وارد گشته از روی الواح اصلیه نسخهی برداشته به مرکز ارسال شود و برخی از آنها که دارای مطالب لازمه است به طبع برسد بنده در ضمن استنساخ رسیدم به جائی که ذکر شیخ الاسلام و امین الاسلام مراغهی درج بود تعجب کردم که آنها در دایره بهائیت وارد نشدهاند سهل است اعدا عدو و بهائیت بودند از بهائیها تحقیق کردم اینها از چه رو اینجا ذکر شدهاند گفتند بلی در سرسر ایشان مؤمن بودند به هر حال چندی پیش از این بعد از اعراض از بهائیت در مجلس عالمی بودیم به مناسبت صحبت بهائی به میان آمد حاجی حسینقلی نامی که ناظر شیخ الاسلام و امین الاسلام بود بدون
مقدمه اظهار کرد که تقریبا در سنه 1300 چیزی کم و زیاد آقا جمال بروجردی به عنوان تبلیغ به مراغه آمد نظر به تازگی این مذهب آقای مزبور با آقا محمد انصاری هشت شب در جلسه اینها حاضر شده و از هر باب صحبت به میان آمد شب هشتم آقای انصاری کفرشان را اظهر من الشمس ثابت داشته با جماعت از مجلس برخواستیم که آقا جمال مزبور دیگر استقامت نتوانسته شبانه به بناب فرار نمود بنده ملتفت شدم که همان روزها اینها به بها عریضه نوشته و شرح مجالس را با اسامی واردین نوشتهاند که با اسم هر یک لوحی نوشتهاند در حالتی که ابدا اقدامات نداشتند دیگر بنده پایه و مایهی حرفها و اظهارات اینها را فهمیدم که بعضی اسامی را نظر به اهمیتشان مخصوصا منتشر مینمایند که بعدا به عوام امر را مشتبه نمایند.
و به جهت اینکه پایهی مال و جان فدا کردن اشخاص را بفهمیم مجبوریم مقدماتی بنویسیم لهذا عرض میکنم وقتی سید باب شورش بر پا نمود و کلماتی تلفیق کرد و نسبتی به خود داد بعضی از طلاب و نفوس دیگر نظر به اغراض شخصی گرویدند که در ضمن به کارهای خود صورتی بدهند و بدین وسیله عوام را بشورانند و مقاماتی برای خود احراز کنند در این بین سید باب را در ماکو و چهریق نظر به سوء سیاستی که علماء و امرای آن زمان داشتند توقیف نمودند که شاید بدین وسیله از مقاصد خفیه سید باب جلوگیری گردد لهذا در زمان محبوسی باب بعضی از نفوس نیز به اسم گرویده و از اصل موضوع بی خبر ماندند یعنی ممکن نشد که حقیقت مسئلهی باب را پی برند بدون اینکه بوئی فهمیده باشند علما با دولت هم دست شده و در قلع و قمعشان کوتاهی نکردند بدین سبب مقداری که در زنجان و
طبرس و تبریز که در تواریخ مندرج است کشته شدند باقی نیز از کیفیات امر باب به کلی بی اطلاع بودند و در موقع استدلال مثل سرکار آنها را دلیل آوردند که اگر حقیقتی نبود اینها را چرا کشتند و اینها برای چه به کشتن راضی شدند غافل از اینکه اگر اجل فرصت میداد و به ترهات سید باب که در آتیه ذکر خواهد شد پی میبردند و اله العلی العظیم که یک نفر ثابت و مستقیم نمیماند چنانچه بعدا مختصر امنیتی برای باقی ماندهگان حاصل شد رفته رفته اشخاص هوشیار تجسس و تفحص نموده حقیقتی ندیده خودشان بالطبع عقب کشیدند و آنهائی که استقامت کردهاند نظر به استفاده مادی که در عالم بهائیت دارند سالکند و الا ساعتی در عالم بهائی مکث نمیکردند آنهائی که علما اعراض کردهاند و در میان بهائیها به ناقضین تسمیه شده خیلی است اسامی چند نفر ذیلا درج میشود از جمله آقا جمال بروجردی است که مبلغی مبرز بود و به لقب اسم الله موسوم بعدا پیر گفتار گویندش و آقا سید مهدی دهجی بود که ایشان هم اسم الله لقب داشتند حالا همجی میگویندش و دیگری آقا سید علی اکبر دهجی است و جواد قزوینی و خلیل و جلیل خوئی و میرزا اسد الله اصفهانی که مقالات شنی در بهائیت نوشته و در بنده موجود است از جمله به سفر تکوین شرحی مبسوط مرقوم داشته و پسر ایشان است دکتر فرید که در زمان مسافرت عباس افندی به امریکا از ملتزمین ایشان بود و این اصدق است که اسمش میرزا علی محمد و شهید ابن شهید لقب دارد و میرزا علی اکبر نخچوانی است و چند نفر دیگر نیز آثار اعراض که از وجناتشان احساس گشت هر یک را به یک دسیسه کاری کشتند
عده نیز پرده از روی کار بر نداشتند امثال آقا سید اسد الله قمی که شرح مبسوطی از ایشان دارم که مکرر در مکرر میگفت اگر من مسلمان بودم حالا از این سادات بی سر و پا میشدم ولی در ظل امر بهائی قابل توجه شده و در هر کجا باشم در کمال استراحت آسایش مینمایم و علاوه پیر شده بود اگر میخواست این لکه را از روی خودش بردارد مردود طرفین میشد و کسی اعتنائی نمیکرد لهذا بیچاره در اواخر عمر در خانه میرزا آقا خان قائم مقامی جان به جانان سپرد انشاء الله راجع به ایشان شرح مبسوطی از قلم فانی در جای دیگر نوشته خواهد شد اما اینهائی که علنا یاسرا از امر بهائی اعراض کرده از آن جائی که وقایع و گذارشات خودشان را ننوشتند و یا اگر نوشتند حضرات به هر دسیسه کاری در طبعش موانعی پیش آوردند لهذا تا حال مستور و پوشیده مانده بود ولی از تأییدات لاریبیه الحمد الله در این اواخر حضرت آیتی موفق شدند که این طلسم را شکسته و شیاطین انس را مغلوب نموده و با حربههای آتشین خودشان منکوب ساختند هکذا حضرت حاجی میرزا حسن نیکو که ایشان نیز به عقیده حضرات از مبلغین مشهور بوده و در اخبارات امری تهران اسمشان مکرر ذکر شده و در این اواخر پس از مسافرتی طولانی به هندوستان و مصر و حیفا اعراض نموده کتابی موسوم به فلسفهی نیکو نوشته و اینکه از طبع در آمده و منتشر است در صورتی که اساسا آقای نیکو میگویند برای کشف همین دسایس و حل وارد حضرات شده و آنها ندانسته به ریش خود گرفتند
کذالک بنده شرحی مبسوط مرقوم میدارم و این رشته سر دراز خواهد داشت پس ثابت شد که مال و جان دادن حضرات
ناشی از جهل و بی خبری شده و فدای جهالت گشتهاند نه فدای حق در اینجا مناسب است تاریخی که از جراید قدیم اخذ کردهام در کشته شدن بابیها که دو جنبه دارد یکی این است که مطلب مذکور قبل را ثابت مینماید که اهالی آن زمان در کشتن اینها چه اندازه عطش داشتند که فرصت نمیدادند تا اینها به درجهی یقین برسند و دیگری این را ثابت میکند که حضرات همیشه بدخواه دولت و ملتند و دشمن اسلام و سلطنت اما چون به قول ترکها ناخن ندارند لهذا همیشه دم از مظلومیت میزنند و لطمات خودشان را به دین و دولت به اسم مظلومیت میزنند و در الواحات عدیده انتشار میدهند که (الحمد لله برکل ثابت شده که این حزب مظلوم خیرخواه دولت و ملتند و آرزوئی جز ترقی مملکت ندارند چنانچه تا حال از این حزب مظلوم بر علیه دولت و ملت قیامی نشده و سوء قصدی بروز نکرده نه در سیاسیات مداخله دارند و نه در اجتماعات)
ولی این تاریخ ثابت میکند که اینها همیشه مترصد یک فرصتی هستند که کار خودشان را بنمایند و نیز ما میدانیم چه مفاسدی زیر سر دارند
(روزنامه وقایع اتفاقیه به تاریخ پنجشنبه دهم ماه ذیقعدة الحرام مطابق سال سیچقان ئیل 1268 اخبار داخله ممالک محروسهی ایران دار الخلافه تهران نمره 82
در هفتهی گذشته چون اصل حقیقت کیفیت کما ینبغی به طور وضوح و شهود معلوم و مشهود نگردیده بود
مقدمهی آن چند نفر خبیث مردود که از سوء نیت قصد منکری نسبت به وجود مبارک اعلی حضرت شاهنشاهی داشتند به طور اجمال نوشته شده بود تفصیل آن اجمال این است
که جمعی شقی بدبخت لا مذهب کرد آمده پیروی و متابعت سید علی محمد باب شیرازی را که در سنه ماضیه مذهبی بغیر ما انزل الله اختراع کرده بود به سزای عمل خود رسیده پیشنهاد کرده بودند چون موافق قاعده علوم ادیان و مل نمیتوانستند حقیقت مذهب خود را برسانند و اگر آشکار میکردند بطلان آن به طور وضوح معلوم و مشهود بود چنانه بعضی از کتب و نوشتجات و احکام آنها که به دست افتاد همه محض کفر و کفر محض بود در گفت و شنود و مباحثهی علمی نمیتوانستند مذهب کفر آثار خود را که تالی دعوی الوهیت بود آشکار کنند به خیال سلطنت افتادند که شاید رخنهئی در اجزای سلطنت نمایند و آشوبی بر پا کنند که به دعوی مذهب باطل خود در مقام تاخت و تاز و نهب و غارت بر آمده از دست اندازی به مال مردم تمتعی بر گیرند جمعی بی مغز فرومایه که رئیس و قطب آنها ملا شیخعلی نام ترشیزی بود و نیابت باب سابق را ادعا مینمود خود را به حضرت عظیم ملقب داشته و از اصحاب و اتباع آن باب تنی چند به دور خود گرد آورده بعضی از اشرار و الواط و اوباش خام هوس را هم فریفته که از جمله یکی حاجی سلیمان خان پسر یحیی خان تبریزی بود در خانهی این خبیث در دارالخلافه تهران در محلهی مشهور به سرچشمه جمع آمده علی الخفیه بنای شور و شوری گذاشته همت بقصد گزند و آسیب وجود اعلی حضرت پادشاهی گماشتند دوازده نفر از آنها که داوطلب شدند منتخب کرده به هر یک سلاح حرب از قبیل قمه و طپانچه و کارد دادند که آمده در نیاوران هر جا و هر وقت که بتوانند و دست بیابند آسیبی به وجود مبارک برسانند و خود نیز با کمال استعداد در خانهی سلیمان خان آماده و مهیا بودند که
به محض گذشتن امر بیرون آمده به اسم ادعای مذهب به هیئت اجتماع دست به تاخت و تاز و سفک دمآء مسلمین بگشایند