جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عنوان پاکت حامل لوح شوقی

زمان مطالعه: 5 دقیقه

سپاهیان ملکوت جمهور بهائیان در اقطار و ممالک شرقیه و سروران جنود مجنده روحانیان اعضای محافل مقدسه‏ی روحانیه و عصبه‏ی نورانیه نخبه‏ی سرداران لشکر عرمرم الهی (دوباره) امنای مجلله‏ی محافل روحانی مرکزی در آن صفحات علیهم آلاف التحیة والثناء طرا ملاحظه نمایند.

هر کس شبهه دارد در این که این عبارات بدون نقطه‏ی کم و زیاد عنوان پاکت یک لوح است بیاید تا چاپی آنکه به خط علی اکبر روحانی (در همین طهران بر خلاف مقررات مملکتی) طبع شده به او نشان دهم – حالا چرا این همه روده درازی می‏کند؟ اولا به سبب بی‏ذوقی شوقی است که حتی به قدر یک شاگرد عادی چیزی نیاموخته ثانیا از بس دستش تهی است و باید چهل صفحه را به دین ترهات سیاه نماید و مطلبی ندارد لذا ناچار است به این الفاظ ملقلقه که آن هم از سرمایه پدران خود گرفته صفحات را پر کند تا از صندوق امر بهره‏اش کم نشود ثالثا برای تملق و چاپلوسی که رؤسا را عادت است و مرئوسین را لذت این القاب دراز به هم بافته شده

آنگاه اصل لوح (1) را چنین شروع می‏شود

ایها الحزب الالهی روحی و ما یتعلق بی‏لئباتکم الفداء! سالیان دراز است که آفتاب جهانتاب آئین جمال ابهی از بدو طلوعش از افق آن اقلیم پر بلا در صفحات شرق به کسوف بلایا و رزایا لاتعد و لا تحصی مبتلا (پس از آن که 4 صفحه آسمان و ریسمان‏هائی از این قبیل به هم بافته در صفحه 5 می‏گوید.

صوت سامری (یحیی ازل) در مقاومت امر بها در ارض سربلند شد و چون حیه‏ی رقطا (مار خوش خط و خال) آن ناعق اکبر به کمال تدلیس هیکل الطف نورا را سم جفا بچشانید (چهار دشنام در یک عبارت است با یک دروغ که سم دادن ازل به برادرش بهاء باشد!) در صفحه ششم می‏گوید – اریاح لواقح نقض شجره‏ی ثابته را از شش جهت احاطه نمود (پوشیده نیست که اریاح لواقح بادهای آبستن کننده) در مقام استحسان استعمال می‏شود چه بادهای بهاری را اریاح لواقح گویند چنانکه خود شوقی هم در لوح دیگری که ذیلا ذکر خواهد شد من حیث لا یشعر برای فصل نوروز ذکر نموده و در آنجا هم از جهت دیگر از معنی غافل شده که در صفحه دوم از آن لوح می‏گوید.

در این روز فیروز و عید نوروز… اریاح لواقح که در مدت هشتاد سال منبت شجره‏ی مبارکه را من جمیع الجهات احاطه نموده بود به تقدیر رب قدیر تسکین یافت و ثورت (کذا) طغیان و طوفان انقلابش فرو نشست

(سه غلط در یک جمله است – اول اینکه اریاح لواقح را نشناخته و مخصوصا یک معنی رکیکی از این عبارت بیرون می‏آید که خیلی مضحک است زیرا مراد از شجره‏ی مبارکه‏ی میرزا خدایا امر اوست اگر میرزا شجره‏ی است منبت آن والده‏ی ماجده‏اش می‏شود و بدیهی است اریاح لواقح باید بعد از

هشتاد سال تسکین یابد! و اگر شجره‏ی مبارکه امر میرزا است منبت آن خود میرزا می‏شود و اریاح لواقح نمی‏دانم با او در مدت حیاتش که کمتر از هشتاد سال است چه تلقیحی کرده و چگونه تسکین یافته؟ دوم آنکه ثورت در اینجا غلط است زیرا ثورت خودش به معنی انقلاب است و ثورت انقلابش فرو نشست بی‏معنی است مگر بگوئیم سواد آقازاده آن قدر کم بوده که ثورت بثاء را عوض سورت بسین استعمال کرده و مرادش سورت بوده که به معنی شدت است همچون سورت سرما و سورت گرما و هذا هو الحق سوم آن که مدت وزش اریاح لواقح را هشتاد سال قرار دادن از همه غلطتر و خنده دارتر است! (بعد می‏گوید)

و فرمان آزادی صدور یافت طوق محبوسیت از عنق عبدالبهاء مرتفع شد و به گردن عبدالحمید پلید بیفتاد در صفحه 16 می‏گوید و مرجع سواد اعظم حضرت خاتم الانبیاء در این سنوات اخیره منقلب گردید و علمش منکوس گشت و ابهت و جلالش برفت (از صفحه 19 شروع می‏کند به یک سلسله بیاناتی که از طرفی تملق به زمامداران ترکیه است و از طرفی می‏تواند محرک فتنه باشد و از طرفی کاملا بغص شوقی با اسلام و اسلامیان ثابت می‏شود) قوله

در این عصر که فخر اعصار و قرون است از خود ملت اسلام شخص باسلی مبعوث فرمود (نوع بیان چنین است که گویا میرزا خدا مبعوث کرده!) و از نژاد عثمانیان نفس مقتدری برانگیخت و به قوه بازویش سلسله‏ی آل عثمان را… بر انداخت وحدت اصلیه سواد اعظم ملت اسلام را الی ابدالدهر عقیم و مختل بگذاشت شرح مبین حضرت سید المرسلین را در آن سرزمین منسوخ کرد و الغا و ابطال محاکم شرعیه را بر بیگانه و آشنا اعلان نمود تغییر و تبدیل منصوصات کتاب حضرت خاتم الانبیاء را جایز و مشروع شمرد و احکام جدیده مدنیه‏ی مقتبسه‏ی از عواصم ممالک فرنک به جایش تشریح و ترویج کرد قوای سیاست را از نمایندگان امت اسلام منفصل نمود و علمای رسوم را دست ازو ساده عزت و منصب کوتاه کرد موقوفاتش را حجز و تصرف نمود و ابواب تکایا و صوامعش را ببست (تا آنجا که در صفحه 21 می‏گوید) نظر به سیاست حالیه‏ی حکومت جمهوریه ترکیه در منع از تبلیغات مذهبیه و قلع و قمع انجمنهای سرمایه که به عنوان ترویج مذهب به دسائس سیاسیه و تحریکات خارجه تولید فتنه و آشوب داخله مشغول و مألوفند هیئت تفتیشیه‏ای از طرف امنای دولت تعیین گردید و به تمام قوی بر تفحص از حال و موقف بهائیان آن سامان برخواست (کذا) و امر به توقف نمایندگان بهائی! در مدینه‏ی کبیره

و نقاط دیگر از مراکز امریه صادر کرد «در همه‏ی ترکیه سی نفر بهائی نیست» و آنان را به دوائر نظمیه جلب نمود بیوت و مساکن آن متهمین معصوم! را تفتیش کرد و آثار و نشریات امریه را تسلیم ولاة امور بنمود مجلس استنطاق برپا کرد و در جلساتی چند از مقاصد و مؤسسات و مخابرات داخله و خارجه‏ی بهائیان در کمال دقت مستفسر شد سپس به محکمه‏ی جنایات قضیه‏ی بهائیان مراجعه شد (تا در صفحه 23 که سخن را بدان جا می‏رساند که گویا ترکیه از ملکه رومانیا اندیشه نموده!!! بس از این ترهات گوسفند فریب می‏گوید و وسیله تبادل افکار کشف و بسط حقایق امریه… در اقلیم انگلستان گردید!

مقصود چیست؟

مقصودش از تمام این خزعبلات این است که هر چه در عالم امکان از بدء خلقت عالم تاکنون در هر جای دنیا واقع شده و بشود همه متعلق به میرزا خدا بوده و هست بعضی از قدرت ظاهر اوست و برخی از صفای باطن! بناء بر این هر عاقلی می‏داند که این گونه ترهات قابل هیچ گونه اعتناء و جواب نبوده و نیست که گفته‏اند سنگ بزرگ نشانه‏ی نزدن است چه عادت فئه خبیثه است که در مدح و قدح آن قدر مبالغه کنند که احدی آن را قابل جواب نداند. مثلا وقتی که دشنام نامه از همدان و کرمانشاه و با پست شهری طهران بی‏امضا برای نگارنده می‏فرستند یا به نام آقای نیکو به کتابخانه‏ی تمدن می‏فرستند به قدری کلمات رکیکه را حائز است که انسان می‏بیند وجها من الوجوه قابل ابراز نیست تا چه رسد به انتشار!

همین طور در یاوه‏گوئی هائی که متکی به مقامات میرزا خداست آن قدر مفردات بد ترکیب و اغراقات عجیب و غریب را حائز است که هیچ کودکی آن را قابل جواب نمی‏داند. مانند این که اگر یک نفر کهنه‏دوزی بگوید که من صد هزار آفتاب تابان را آفریده یکی را برای شما اهل زمین قرار داده بقیه را به کرات دیگر فرستاده‏ام همه‏ی مردم آن را حمل بر شوخی یا جنون می‏کنند ولی به عین این قضیه یا نظیر آن اغنام میرزا وجهه‏ی جدی داده در بین خودشان به صورت باور کردگی مذاکره می‏نماید مگر اینکه از ارائه دادن آن به دیگران خودداری نمود، حتی المقدور الواح را از بیگانگان مخفی می‏دارند لذا از این وادی باید گذشت و تنها یک لوح دیگر شوقی را که در

واقع دشنام نامه‏ای است اول بسلاطین سلف همچون سلطان عبدالحمید و آل قاجار (همان دو سلطانی که تا دیروز آنها را عادل و مقتدر می‏خواندند) و سپس در حق علمائی چون حاج محمد کریم خان و آقا نجفی و امام جمعه‏ی اصفهان و در آخر به آواره و اقتدا کنندگان باوشطری از آن را باید ذکر کرد تا مردم بدانند اگر کلماتی خشن در مجلدات کشف الحیل یافت می‏شود در مقابل دشنامهائی که شوقی داده معقول‏ترین سخنی است که به قول مشهور نعناع روی آش یا نقطه‏ی از کلمات آن اوباش نمی‏شود.


1) لوح یعنی سنگ قبر در ابتدا که بهاء گرسنه مانده بود (به قول خودش) یا خود را با داشتن تسبیح مروارید و قالیچه شاه عباسی از کثرت حرص به گرسنگی می‏زد (به قول نیکو) پسرانش را واداشت به لوح‏نویسی و هر سنگ قبری که می‏نوشتند نیم لیره بکم و بیشی می‏گرفتند و مشهور شدند به کاتب لوح مریدان ایرانش که بی‏سواد بودند گمان کردند کاتب لوح و وحی یکی است و لوح را به جای یک سوره از کتاب آسمانی تلقی کردند!.