شیخ احسائی با اینکه چند مرتبه دارایی خود را میان فقرا تقسیم کرده بود باز متمول شده با دولتمندی زندگانی میکرد یکی از شاگردان وی چنانکه شنیده شد، در این موضوع از وی پرسید یا خواست بپرسد و شیخ حدس زد و گفت در خواب علی بن ابیطالب را دیدم بمن امر کرد راه حق و صواب را بخلق بنمایانم و من مدتی در این کار متحیر بودم تا آنکه باز در عالم خواب یکی دیگر از امامان را دیدم بمن فرمود یا احمد اجب مولاک چون بیدار شدم دانستم این تأکیدی بوده است در اجرای امر مولایم علی بن ابی طالب این بود که قیام کردم و براهنمائی خلق پرداختم و چون تمول حاصل کردم و چند مرتبه هر چه داشتم به بینوایان دادم در مرتبهی آخر که خواستم باین کار اقدام کنم باز در عالم رؤیا خدمت یکی از ائمه رسیدم بمن فرمود خدمتی که بعهده تو گذارده شده است انجامش با تمول و عزت ظاهری صورت پذیر است این بود که دیگر باین کار اقدام نکردم و اینک باثروت زندگانی مینمایم.
شیخ احسائی در سال هزار و دویست و چهل و سه هجری بمکه رفت و در سه منزلی مدینه وفات یافت سنش در حدود نود سال نعش او را بمدینه بردند در قبرستان بقیع مدفون گشت.