بسم الله الفرد الفرد
بسم الله الفرد الفرد بسم الله الفرد الفراد بسم اله الفرد الفراد بسم الله الفارد الفارد بسم الله الفرد الفراد بسم الله الفرد الفرود بسم الله الفرد الفرود بسم الله الفرد الفرود بسم الله الفرد الفرید بسم الله الفرد الفیرود بسم الله الفرد المفرد بسم الله المفرد المفرد بسم الله المفارد المفارد بسم الله الفرد الفردان بسم الله الفرد المتفرد بسم الله الفرد المتفرد بسم الله الفرد المستفرد
بالله الله الفرد الفرد بالله الله الفرد الفرد بالله الله الفارد الفارد بالله الله الفرد الفرادد بالله الله الفرد الفرود بالله الله الفرد الفرید بالله الله الفرد الفیرود بالله الله المفرد المفرد بالله الله المفرد المفرد بالله الله المفارد المفارد بالله الله الفرد الفردان بالله الله الفرد المفترد بالله الله الفرد المتفارد بالله الله الفرد المتفرد
بسم الله الفرد ذی الفرد بسم الله الفرد ذی الفرد بسم الله الفرد ذی الفرد بسم الله الفرد ذی الفراد بسم الله الفرد ذی الفراد بسم الله الفرد ذی الفردآء بسم الله الفرد ذی الافارد بسم الله الفرد ذی الافراد بسم الله الفرد ذی الافرد بسم الله الفرد ذی الفرد بسم الله الفرد ذی الفردة
بسم الله الفرد ذی الفرود بسم الله الفرد ذی الفوارد بسم الله الفرد ذی الفرادین بسم الله الفرد ذی الفاردین بسم الله الفرد ذی المتفارد بسم الله الفرد ذی المفارید بسم الله الفرد ذی الفرادات بسم الله الفرد ذی الافرد بسم الله الفرد ذی الفرادات بسم الله الفرد ذی الفرودت
بالله الله الفرد ذی الفرد بالله الله الفرد ذی الفرد بالله الله الفرد ذی الفرد بالله الله الفرد ذی الفراد بالله الله الفرد ذی الافرداء بالله الله الفرد ذی الافارد بالله الله الفرد ذی الافراد بالله الله الفرد ذی الافرد بالله الله الفرد ذی الفرادة بالله الله الفرد ذی الفرود بالله الله الفرد ذی الفرادات بالله الله الفرد ذی الافردآء بالله الله الفرد ذی الفرادات بالله الله الفرد ذی الفرودت
قل اللهم انک انت فراد السموات و الارض و ما بینهما لتوتین الفردیة من تشآء و لتنز عن الفردیة عمن تشاء و لتنزعن من تشاء و لتعزن من تشاء و لتذلن من تشاء و لتصرن من تشاء و لتخذ لن من تشاء و لتغنین من تشاء و لتفقرن من تشاء و فی قبضتک ملکوت کل شیی تخلق ما تشاء کیف تشاء بما تشاء لما تشاء انک کنت علی ما نشاء مقتدرا قل اللهم انک انت فردان السموات و الارض و ما بینهما تخلق ما تشاء بامرک انک انت افرد الافردین قل اللهم انک انت فردان الفرادین لتوتین الفرد من تشاء و لتنز عن الفرد عمن تشاء و لتقدرن ما تشاء لما نشاء بما تشاء انک کنت علی ما تشاء مقتدرا
قل الله افرد فوق کل ذی افرادین نقدر ان یمتنع عن ملیک سلطان افراده من احد لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما انه کان فرادا فاردا فریدا قل الله افرد فوق کل ذی افرد ان قدر ان یمتنع
عن فرید فردان افراده من احمد لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما انه کان فرادا فاردا فریدا
و لله فرادین السموات و الارض و ما بینهما و الله فراد فارد فرید و لله فردآء السموات و الارض و ما بینهما و الله فردان مفیرد و لله فرید فردان السموات و الارض و ما بینهما و الله فراد مفترد المتفارد
اننی انا الله لا اله الا انا کنت من اول الذی لآ اول له فرادا مفتردا اننی انا الله لا اله الا انا لاکونن الی آخر الذی لا آخر له فرادا مفتردا اننی انا الله لا اله الا انا کنت من اول الذی لا اول اله فرادا مفتردا اننی انا الله لا اله الآ انا لا کونن الی آخر الذی لا آخر له فرادا مفتردا اننی انا الله لا اله الا انا کنت من اول الذی لا اول اله فرادا مفتردا اننی انا الله لا اله الآ انا لا کونن الی آخر الذی لا آخر له فردانا مفتردا اننی انا الله لا الله الا انا کنت فی ازل الازال فردا فاردا فریدا اننی انا الله لا الله الا انا لاکونن لم تزل و لا تزال فردا مفتردا فریدا) (!)
الی آخر کلماته السخیفه و مزخرفاته الکثیفه آنچه در این خطبه مضمر و یا مصرح است برای مقصود ما کافی است اینکه فارسیهایش نیز نوشته میشود مقدمتا شرحی معروض میدارم که قبلا به موضع شاهد غلط فاحش تاریخی سید باب سابقه رسانند بعد عین کلمات باب را مینویسم بنی اسرائیل از روی همه تواریخ ملل و نحل معلوم است که در ظلل شریعت حضرت موسی علی نبینا و علیهالسلام سلطنت یافتهاند و ابتدا از داود ابن یسا است که زبور به اسم او مشهور است و پدر حضرت سلیمان علیهالسلام میباشد و تقریبا پانصد سال چیزی کم و زیاد بعد از حضرت موسی داود آمده و از انبیای بنی اسرائیل محسوب است و ما بین حضرت موسی و حضرت عیسی علیهماالسلام هزار و پانصد سال بوده و ششصد سال بعد از حضرت عیسی پیغمبر ما (ص) مبعوث گردیده و این چیزی است که بر فردی از صاحبان اطلاع مستور نیست
و کتب تواریخ مملو است آقای سید باب برداشته داود را پانصد سال قبل از موسی قرار داده و مینویسد (نظر کن در امت داود پانصد سال در زبور تربیت شدند تا آنکه به کمال رسیدند بعد که موسی ظاهر شد قلیلی که اهل حکمت و بصیرت زبور بودند ایمان آوردند و مابقی ماندند و کل ما بین خود و خدا خود را محقق میدانستند نه این بود که میخواستند مکابره با حق کنند مثل حالت خودت که غرضت مکابره باحق نیست بلکه دوست میداری که یقین حاصل نمائی و مؤمن بشوی امت داود را هم مثل خود تصور کن که اگر یقین مینمودند که موسی همان پیغمبر است که داود خبر داده احد یاز امت آن خطور دون ایمان نمیکرد چگونه آنکه کافر شود و حال آنکه از یوم ظهور موسی تا اول این ظهور دو هزار و دویست و هفتاد سال گذشته و هنوز در حروف زبور باقی هستند در دین خود و ما بین خود و خدای گمان میکنند که مثال بند حال ببین ما بین خود و خدائی که ادعا میکنند نزد یهودیان لا شیئی است چگونه نزد خالق کل و همچنین نظر نموده در امت موسی پانصد سال تربیت شدند تا آنکه به کمال رسیدند و آنچه وعده داده بود موسی به ایشان از ظهور عیسی ظاهر شد و قلیلی که از اهل حکمت و بصیرت بودند ایمان به عیسی آورده مابقی همه کمال جد و جهد را نمودند و ما بین خود و خدا میخواستند که به آنچه موسی گفته ایمان آورند ولی یقین ننمودند و ماندند که تا الان ماندهاند و هنوز منتظرند پیغمبری را که موسی خبر داده و بین خود و خدای خود را مثاب میدانند حال ببین که ادعائی که میکنند ما بین خود و خدا ما یقین نکردیم که عیسی همان پیغمبر است که موسی خبر داده) الی آخر بعدا آقا میرزا غلامحسین
حکیم بنابی برداشته سؤال میکند اینکه سید باب مسئله داود را مینویسد این چه نوع است عباس افندی جواب داده و رفوگری میکند فورا اشتباهات کفار را در حق اسلام به میان حرف میآرد که کلا منافی همدیگر است و عین کلمات سید باب شهادت میدهد که نه از قلم کاتب افتاده و نه داودی دیگر موجود بوده مکتوب عباس افندی در جواب سؤال شخصی مذکرو این است
(به واسطهی جناب امین جناب میرزا غلامحسین طبیب بنابی علیه بهاء الله الابهی
هو الله
ای ثابت بر پیمان نامهی شما رسید هر چند ابدا فرصت تحریر نیست ولی با وجود این مختصر جواب مرقوم میگردد و این نظر به محبت روح و فؤآد به آن معدن حب و وداد است حکایت حضرت داود را جواب مفصل به شخص دیگر مرقوم گردیده صورت آن جواب در ضمن این مکتوب است و اما پانصد سال که بین حضرت موسی و حضرت مسیح در الواح حضرت اعلی منصوص است این از غلط کاتب است اصل هزار و پانصد بوده ولی از قلم کاتب افتاده چنانچه در سایر الواح هزار و پانصد منصوص باری همیشه اینگونه معرضین بودهاند بل اشد از این چنانچه در زمان حضرت رسول علیهالسلام از جمله عاص بن وائل وقتی شنید که این آیهی مبارکه نازل انتم و ما تعبدون و حطب جهنم گفت و الله ان محمدا قد سقظ بقوله زیرا به صراحت در قرآن میفرماید که حضرت مسیح پیغمبر عظیم بود و به صراحت میفرماید که مسیحیان عبادت مسیح میکنند و معتقد به الوهیت او هستند و در این آیه منصوص است که عابد و معبود هر دو در نارند پس حضرت مسیح نعوذ بالله حطب
جهنم است و حال اینکه مقصود در آیهی مبارکه معبودهای حیوانی و نباتی و حجری بود نه معبود (1) انسانی و از ذوی العقل باری در جای دیگر پیش در حضرت رسول حاضر شد عرض کرد که اگر حیوانی از کوهی بیفتد و بمیرد کی او را کشته فرمودند خدا عرض کرد گوشت او آیا حلال و پاک است فرمودند حرام و نجس است عرض کرد این گوسفندی را که تو سر میبری و میکشی لحم او چگونه است فرمودند پاک و حلال است فریاد برآورد که ای مردمان ملاحظه کنید و انصاف بدهید گوسفندی را که خدا بکشد نجس است و حرام است و گوسفندی را که او بکشد پاک و حلال است این چه بیانصافی است و این چه بی عقلی باری از این قبیل اعتراضات بسیار اما فرمایش مبارک فی الفرقان قال علی انا الحی الذی لا اموت کلمهی فرقان بر جمیع کتب الهی وارد چنانچه بر تورات نیز اطلاق شده است هر کلمهای که فارق بین حق و باطل است بر آن فرقان اطلاق میشود باری ای حبیب روحانی اسم واحد بر انبیای متعدده واقع گشته حتی در قرآن اسماعیل دو اسماعیل است یکی ابن ابراهیم علیهماالسلام و اسماعیل دیگر از انبیای بنی اسرائیل است و هر دو در قرآن مذکور مراجعت کنید خواهید یافت چه بسیار از انبیاء در انجیل و تورات مذکور نبودند ولی در قرآن مذکور شدند مثل نبی الله صالح صاحب ناقه مثل نبی الله هود و همچنین انبیای کثیری در تورات مذکور ولی در قرآن غیر موجود و همچنین انبیائی به اشاره مذکور من دون تصریح اسم چنانچه اصحاب رسی میفرماید انبیائی بودند که در کنار رود ارس مبعوث شدند و اسمشان نه در تورات و نه در انجیل و نه در فرقان
مذکور الی آخر
در لوح یکی از احبای اسکندر و نه در خصوص حضرت داوود این عبارت مذکور
هو الله
در الواح حضرت اعلی ذکر داودی هست که پیش از حضرت موسی بود بعضی را گمان چنان که مقصود داود ابن سیا است و حال آنکه حضرت داود ابن یسا بعد از حضرت موسی بود لهذا مغلین و معرضین که در کمینند این را بهانه نمودند و بر سر منابر استغفر الله ذکر جهل و نادانی کردند اما حقیقت حال این است که دو داود است یکی پیش از حضرت موسی و دیگری بعد از موسی چنانکه دو اسماعیل است یک اسماعیل ابن ابراهیم و اسماعیل دیگر از انبیای بنی اسرائیل است اما در این عبارت که مرقوم نمودهاید مقصود داود ابن یسا است و تقریبا دو هزار و چند عصر و قرن پیش از حضرت اعلی بود ظهرو خامسی که میفرماید یکی خود حضرت داود است و دیگری حضرت مسیح و دیگری حضرت رسول و دیگر حضرت اعلی و خامسی جمال مبارک زیرا جمال مبارک در ایام حضرت اعلی روحی له الفداء مشهور آفاق گشتند الی آخر)
حال از ارباب انصاف متمنی است که درست به بطون کلمات مذکوره توجه فرمایند و منافات کلام را بسنجند اول اینکه سید باب به خطا رفته شکی نیست و البته شخصی که من عند الله نشد از این سهوها و نسیانها خیلی میکند ولی با وجود این صراحت عباس افندی رفوگری کرده میگوید پانصد سال که بین حضرت موسی و حضرت عیسی که در کتاب سید باب است این غلط کاتب است اصل هزار و پانصد سال است در حالتی که سید باب پس از اینکه پانصد سال ما بین
حضرت موسی و عیسی را مینویسند در عقبش مینویسند که از زمان ظهور موسی تا ظهور من دو هزار و دویست هفتاد سال بود و این مطلب ثابت میکند که از قلم کاتب غلط نشده بلکه عین نوشته سید باب است زیرا اگر آن طور بود بایستی سه هزار و سیصد سال بنویسد نه دو هزار و فلان پس این رفوگری صحیح نشد و در اینکه دو داود هست کار نداریم اگر چه تاریخ به غیر از یک داود بیشتر نشان نمیدهد اما خود باب مینویسد که داود در زبور خود موسی را خبر داد در حالتی که داود صاحب زبور در ظل شریعت موسی بود نه قبل از آن چنانچه نیز در این شکی نداریم کتاب توریة موجودی که بهائیها کتب آسمانی میدانند شهادت بر این مسئله میدهد پس این رنگ نیز در رفوگری معلوم شد که نگرفت باری از این قبیل حرفها بسیار است شخصی که احاطهی علمی و تاریخی او این اندازه باشد چه نوع میتواند از طرف خدا باشد و یا نعوذ بالله خود خدا باشد چنان چه بها درکتاب بدیع که راجع به ازلیها است در حق باب به طریق ذیل شهادت میدهد (اینکه نوشته همان حضرت باب که شما او را رب اعلی میدانید از این کلمه معلوم میشود که شما رب اعلی نمیدانید و یا تقیه نمودهاید مثل مرشدین شما که در بعضی از مواضع انکار مینمایند و تبری میجویند و به اطراف پشته پشته کتب مجعوله در اثبات حقیقت خود میفرستند شما و کل من فی السموات و الارض جمیعا بدانند انا کنا موقتا معترفا مذعنا ناطقا ذاکرا قائلا منادیا مضجا مصرخا مصیحا متکلما مبلغا معجا باعلی الصوت بانه هو رب الاعلی و سدرة المنتهی و ملکوت العلی و جبروت العلیاء و لا هوت البقا و روح البها و سر الاعظم و کلمة لائم و مظهر القدم و هیکل الاکرم و رمز المنمنم و رب الامم و البحر
المعظم و مطلع الصمدیه لولاه ما ظهر الوجود و ما عرف المقصود و ما برز جمال المعبود تالله باسمه قد خلقت السماء و ما فیها و الارض و من علیها و به موجت الجار و جرت الانهار و اثمرت الاشجار و به حققت الادیان و ظهر جمال الرحمن فو الله لو یصفه الی آخر الذی لا آخر له لن یسکن فوادی من عطش حب ذکر اسمائه و صفاته فکیف نفسه المقدس العزیز الجمیل)
و ایضا در جای دیگر در زیارت نامهی ملا حسین بشرویهئی که از قلم بها نوشته شده شهادت بر خدائی باب داده ولی خدائی او را به ملا حسین بشرویه میچسباند که اگر تو نمیشدی خدا در تخت خود نمیتوانست بنشیند چنانچه میگوید (قل اول روح ظهر عن مکمن الکبریآء و اول رحمته نزلت من سمآء القدس عن یمین العرش مقر ربنا العلی الاعلی علیک یا سر القضاء و هیکل الامضاء و کلمة الاثم فی جبروت البقاء و اسم الاعظم فی ملکوت الا ننآء اشهد بذاتی و نفسی و لسانی بانک انت الذی استوی جمال السبحان علی عرش اسمه الرحمن و بک ظهرت مشیة الاولیة لاهل الاکوان و بک نزلت نغمة الفردوس من سماء الفضل من لدن ربک العزیز المنان و بک ظهر امر الله المهیمن المقتدر العزیز القدیر و اشهد انک کنت اول نور ظهر عن جمال الاحدیة و اول شمس اشرقت عن افق الآلهیه لولاک ما ظهر جمال الهویة و ما برز اسرار الصمدیة الی ان قال لولآک ما عرف احد نفس الله و جماله و ما وصل نفس الی شاطی قربه و لقائه… و بک ظهر جمال الغیب باسمه العلی الاعلی… و لولاک ما رفعت السماء و ما سکنت الارض و ما ظهرت البحار… و اشهد انک انت حملت امانت ربک الرحمن و عرفت جمال السبحان و قرت بلقاء الله فی یوم الذی ما عرفه احد الا انت)
الی آخر کلماته مخفی نماند که بها به سید باب اعتقاد نداشت چنانچه در بعضی مواقع بروز کرده ولی نظر به اینکه الوهیت خود را به گوسفندان ثابت نماید شهادت بر خدائی باب میدهد که اگر کسی کتاب بدیع بها را که از قول آقا محمد علی تنباکو فروش در ادرنه به اسلامبول به طرفداران میرزا یحیی ازل نوشته دیده باشد بدین نکته ملتفت خواهد شد که چاره نداشت مگر اینکه سید باب را تصدیق نماید به جهت اینکه سید باب میگوید در سنه مستغاث من یظهر الله ظاهر خواهد شد و مستغاث سنه دو هزار و یک سال 2001 بعد از سید باب باید باشد و حتی مکتوب به باب مینویسد که آن مکتوب باید در مدرسه به من یظهره الله برسد پس بها گفتهی باب هم حق نخواهد شد زیرا سن بها دو سال نیز از باب بزرگتر راست در هزار و دویست و سی و سه بها متولد شده و در سی و پنج باب تولد یافته پس این مطابق نمیآید و این مدرسه را عباس افندی در جائی دیگر تعبیر و تفسیر میکند این است (در خصوص لوح معهود سؤال نموده بودید آن لوحی است حضرت اعلی مرقوم نمودهاند که در مکتب من یظهر الله تقدیم حضور مبارک شود حضرات بهائیها این را وسیله تخدیش اذهان نمودهاند که من یظهر الله باید طفل باشد تا این عریضه در مکتب خانه تقدیم حضور مبارک گردد پس چون جمال مبارک طفل نبودند من یظهر الله نیستند جمال مبارک در کتاب میفرمایند که مکتب من یظهر الله مکتب صبیان نیست و مدرسهی اطفال نادان نه آن مکتب معانی و بیان است که مقدس از ادراک من فی الامکان میفرماید در آن کتب لوح حضرت اعلی را که هدیهی بدیعهی الهیه بود مشاهده نمودم باری حضرات بهائیها چنین اوهام فرمودهاند که مکتب من یظهر الله مکتب صبیان نادان است تبالهم و
سحقا لهم و تسعا لهم من هذا الجهل العظیم آن لوح مبارک حضرت اعلی روحی له الفداء را این عبد روزی در عراق بالتصادف در مکتب خانه تقدیم حضور مبارک کرد یعنی حامل این هدیه شدم)
و علاوه دلیل بر اینکه بها گفتهی باب نیست این است که باب در بیان مینویسد که با بچهها شوخی و لواط نکنید زیرا ممکن است که من یظهر الله در میان آنها باشد بها که کوچک نبود این کلمه مصداق یابد! باری در خصوص سنهی مستغاث بها میگوید (هذا الوح الله قد نزل من جبروت العزة و الآقتدار قوله جل سلطانه من ینتظر ظهورا بعدی انه من الخاسرین و الذی یظهر بعد الالف انه ناطق باسمی و فی المستغاث (بعد از سید باب 2001) یأتی من یشهدنی بانی انا الله رب السموات والارضین ما عرف احد هذا الظهور الاعلی قدر انه بکل شیئی علیم انتهی)
1) از این کلمه چنین مفهوم است که گویا به معبود انسانی معتقد است.