عباس افندی از پدر زیرک تر و محافظه کارتر و داناتر بود. خود را فردی عادی و غلام و بنده بهاء می خواند تا از او برهان و حجتی نخواهند و در عوض هرچه می توانست مقام باب و بهاء را بالا می برد. ایشان همیشه نان را به نرخ روز می خورد و بر خلاف پدر پایبند به یک حکومت و یک ولی نعمت نبود و در آستان هر دولتی ابراز چاکری می نمود. در اوائل که هنوز دولت روسیه تزاری برقرار بود در سایه عنایت آن حکومت استعماری می زیست و مریدانش در عشق آباد روسیه منزلتی داشتند و حتی به تشویق و پشتیبانی و مساعدت آن دولت در آنجا عبادتگاهی به نام مشرق الاذکار بر پا کردند.
در همان اوقات خود وی برای اغفال دولت عثمانی و جلب توجه اینچین راز و نیاز می کند که ترجمه آن این است: ” خدایا تو را به تاییدات پنهانی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانیت خواستارم که دولت سر بلند عثمانی که خلافت محمدی است، مؤید فرمائی و در زمین مستقر و مستدام داری. ” (مکاتیب جلد 2 صفحه 312)
اما پس از آنکه دعاهای بهاء و بهائیان در حق حکومت روسیه تزاری به عکس مستجاب گردید و آن حکومت ستمگر منقرض شد، سرکار آقا دست به دامان انگلستان زد. گذشت ایام، پرده از حقایق برداشت و عثمانی ها دریافتند که عباس افندی به نفع دول انگلیس جاسوسی می کند و جمال پاشا فرمانده کل دولت عثمانی قصد اعدام وی را نمود. (قرن بدیع جلد 3 صفحه 291) لیکن دولت انگلیس به حمایت از وی پرداخت چنانکه در همان کتاب صفحه 297 می نویسد:
” چون این گزارش یعنی حکم اعدام سرکار آقا به لرد بالفورد (وزیر امور خارجه وقت انگلیس) رسید در همان یوم وصول دستور تلگرافی به جنرال آلنبی سالار سپاه انگلیز در فلسطین صادر و تاکید اکید نمود که به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشد.” بالاخره در این کشاکش قوای انگلیس در خاک عثمانی پیاده شد و جان عباس افندی نجات یافت و به سبب خدمات شایانی که ایشان نموده بود بلافاصله از جانب آن دولت به دریافت نشان عالی پهلوانی (نایت هود) و لقب سر مفتخر گردید. (قرن بدیع جلد 3 صفحه 299)
آنگاه به شکرانه این حمایت، سرکار آقا دست به دعا برداشت و درباره انگلستان چنین دعا نمود که ترجمه آن این است:
” پروردگارا سرا پرده عدالت در این سرزمین بر پا شده است و من تو را شکر و سپاس می گویم و… پروردگارا امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیت مؤید بدار و سایه بلند پایه او را بر این اقلیم جلیل (فلسطین) پایدار ساز. (مکاتیب جلد 3 صفحه 347)
در کتاب خطابات جلد 1 صفحه 23 پس از آنکه به انگلستان رفته بود، اشاره می نماید که از اصل ملت ایران و انگلستان از یک نژادند و بعد توضیح می دهد که ملت ایران باید جان خود را فدای ملت انگلستان نماید.
عباس افندی در اواخر عمر، سفرهائی به اروپا و آمریکا به خرج مریدان نمود و در آنجا بسیاری مطالب تازه آموخت و با الهام از افکار نوی که در اروپا و آمریکا پدید آمده بود 12 شعار تو خالی و فاقد پشتوانه عملی ترتیب داد و به نام تعالیم 12 گانه بهائیت به این و آن عرضه نموده است.بهاییان هم این تعلیمات ظاهر فریب را وسیله تبلیغات وسیع خود به عنوان تعالیم درخشان دین جدید بهاییت به این و آن عرضه می نمایند.
در سفر آمریکا عبد البهاء در میان جمعی سوداگران تیز دندان آمریکائی به وطن فروشی پرداخت و چنین بانگ برداشت: ” از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا، مملکتی بهتر از ایران نه، چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است. امید است ملت آمریکا سبب شود که آن ثروت ظاهر شود و ارتباط تام میان آمریکا و ایران حاصل گردد. (خطابات جلد 2 صفحه 33) تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!…
به سال 1340 ه. ق. (1300 ه. ش.) اجل عباس افندی فرا رسید و او را در حیفا کنار قبر باب دفن کردند. بد نیست یاد آور شویم که در تشییع جنازه او نمایندگان دولت انگلیس حضور یافتند. (قرن بدیع جلد 3 صفحه 327) و از طرف آن دولت بدین صورت مرگ او را تسلیت گفتند:
” وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان مستر وینستون چرچیل… تقاضا نمود مراتب همدردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائی ابلاغ نماید… وایکونت النبی نیز…. اعلام نمود به بازمانگان فقید سر عبدالبهاء عباس افندی و جامعه بهائی تسلیت صمیمانه مرا… ابلاغ نمائید… تلگراف ذیل را مخابره نمود… ” (کتاب قرن بدیع جلد 3 صفحه 321)
کتاب هائی که از عبد البهاء باقی مانده عبارتند از: مقاله شخصی سیاح – مفاوضات (گفتگو بر سر نهار) – رساله مدنیه و سیاسیه – مکاتیب در 4 جلد – خطابات.