س – اصل شما کجائی است ج – اهل یزد س – چند وقت است از یزد آمدهاید ج – شش سال متجاوز است س – در این مدت شش سال به چه کار مشغول بودید ج – کتابت کردن س – اهل و عیال هم دارید ج – صبیه دارم در اینجا که آن هم شوهر دارد س – در این مدت هم با کسی مراوده داشتید ج – به واسطه کتابت کردن که پولش را گرفته صرف نمائیم بسیار کم س – معاشرت و مجالست یکی از شروط پیدا کردن معاش است
چگونه میشود که معاشرت نشود و پول پیدا شود ج – این حرفی است صدق و حق همین قدر معاشرت میکردم که کتابی گرفته نوشته شود و امر بگذرد در این بین هم با بعضی اشخاص معاشر بودم س – با آنها که معاشر بودید و کتابت کردید کیها بودند ج – چندی برای مانکچی گبر که قریب یک سال و نیم باشد کتابت میکردم س – چند ماه در مسجد شاه کتابت کردید ج – در این مدت شش سال س – در این مدت که از برای متفرقه کتابت میکردی با چه نمره اشخاص مراوده داشتی ج – با کسبه که داد و ستد داشتم معاشر و همه جور خلق را دیدم س – شما را برای چه اینجا آوردند ج – کسی ما را نیاورد خودمان آمدیم به طهران ولی در اینجا به اسم بابی بودن آوردند س – مگر شما از سلسله بابیه هستید ج – چون که در اسلام فرق مختلفه هست بنده محضا لله بدون اغراض نفسانیه در این فرق سیر کرده تا معلوم شود که واقعا کدام حقند و آنقدر که خدا به ما ادراک داده بود از هر جائی فی الجمله ادراک شد س – از این فرقه بابیه چه فهمیدید و چه میگوئید ج – چون که ما اثنا عشری هستیم ما قائمی داریم که مهدی موجود است و منتظریم ظهور او را از این طایفه چنین ظاهر شد که آن مهدی موعود ظاهر شده ما در تفحص برآمدیم که این مطلب راست است یا دروغ درصدد تحقیق این کار برآمدیم از این حضرات از آن جمله با حاجی محمد علی نام هراتی در یزد معاشر شدیم و او به تدریج بعد از چندین روز که آشنا بودیم معلوم شد از این طایفه است چون بنده بعضی حرفها که لایق نیست مثل این که میگفتند این طایفه منکر پیغمبرند و یک زن به چند شوهر حلال است و مال مردم را مباح میدانند و مسکرات را حلال میدانند شنیده بودم مخصوصا اول از حاجی این سؤال را کردم که مسکرات حلال است یا حرام او با کمال انکار اظهار کرد که حرام است و بنده یقین داشتم که این طایفه بعضی شراب میخورند جواب داد که از این طایفه نیستند یا عاصی هستند مثل اینکه بعضی از امت رسول الله ص عاصی هستند و شراب را میخورند مطلب به طول انجامید تا آخر کتاب باب را اضطرارا بیرون آورد که معروف است به بیان و یک بابی از او پیدا کرد نشان داد که در آن باب از ابواب کتاب نوشته بود ان کل مسکر حرام س – آنچه میعان و حریان دارد حرام میدانست یا خیر ج – خیر چیزی مستثنا نشده بود بعد به لسان فارسی ابقوزه و تریاک و دوای بدمزه گویا غلیان هم بود که اینها را حرام شمرده بود گفت میزان
کتاب است به اعمال خلق س – کاسنی زیاد بدمزه و تلخ است او را هم یقین حرام شمرده ج – این داخل نباتات است نفس چندان کراهتی از او ندارد س – هر چه را نفس کراهت دارد حرام است یا هر چه را که کراهت ندارد حرام نیست ج – بعضی از نفوس بعضی از دواها را کراهت دارد و بعضیها کراهت ندارد مثل اینکه بعضیها بخوردن فلوس به هیچ وجه کراهتی ندارند س – شخص صاحب حکم که کامل است و من جانب الله حکم آورده است به دلیل عقل حکم او یا از برای کلیه ناس باشد نه بعض دون بعضی ج – صاحب این حکم الان حاضر است بهتر آن است که از خودش سؤال شود تا اینکه ما خلافی نگفته و نکرده باشم س – شما چند سال است که درصدد مجاهده و تجسس این مذهب هستید ج – ما از آن زمان طفولیت مجاهد بودیم و از زمانی که اسم باب پیدا شد ما طالب شدیم که بفهمیم ولی محض آن تفصیلاتی که شنیدید و میدانید و هم به جهت حفظ جان و مال و دین و دنیا ظاهر نمیکردیم مقتضی هم نبود که ظاهر کنیم هر وقت میسر میشد ظاهر میکردیم و اگر یک جائی میفهمیدیم که مطمئن هستیم مطلب حق گفته میشد س – پس برویم به سر سؤال اول که خودش میگوید فی ان کل مسکر حرام و در همان جا هم حرام کرده انقوزه و تریاک و دواهای بدمزه را پس این حکم هم باید کلیت داشته باشد و همین که کلیت داشت متوجه اغلب میشود و اغلب که حکم کردند بر بدمزه بودن یک دوائی حکما آن دوا داخل دواهای بدمزه خواهد بود ج – هر قدر پیغمبری که ظاهر شد از آدم تا خاتم و همه معجزات دلیل بر اثبات حقیت خودشان آمدند بعد از آن که اثبات کردند حقیت خودشان را باید هر چه بگویند تعبدا قبول کنند قول او قول اله است وامر او امر اله است س – آیا این شخص که ظاهر شده و احکام من جانب الله آورده به چه دلیل و بیان و معجزه و کرامت اثبات حقیت خودش را کرده تا ما هم تعبدا قبول کنیم ج – خلق دو فرقه هستند یک طایفه راسخاند و طالب و مخلص آنها محتاج به دلیل نیستند و آن مطیوب آنها را جذب میکند مثل آهنربا سوزن را مثل جناب امیرالمؤمنین همین قدر که رسول الله ص اظهار نبوت فرمود قبول بدون دلیل و معجزه و همچنین او پس قرن و فرقه دیگر که محتاج به دلیل هستند زیرا که آن خلوص در آنها نیست حال اگر کسی منصب باشد قناعت به آن دلیلی که خداوند به پیغمبر خود عطا فرموده میکند مثل اینکه خاتم انبیا قرآن را معجزه اعظم
خودش قرار داد و گفت هر کس این معجزه را قبول ندارد مثل او بیاورد بعضیها که منصف بودند قبول کردند بعضی رد کردند و غلط گرفتند س – آیا حضرت ابراهیم پیغمبر الوالعزم بود یا خیر ج – بلی س – در آن جائی که تعجب میکند از زنده شدن جسد پوسیده و خداوند عالم میفرماید او لم تؤمن جواب عرض میکند ولیکن لیطمئن قلبی بعد خطاب میآید (فخذ اربعة من الطیر الخ) آن وقت میگیرد چهار مرغ را و میکشد و اعضای آنها را از هم منقطع میکند بعد هر یکی را به کوهی میاندازد آن وقت صدا به آنها میکند آنها به هیکل اول جمع میشوند و زنده میشوند و میآیند پیش او به اذن خدا و همچنین حضرت موسی که عرض میکند رب ارنی انظر الیک خطاب میآید لن ترانی یا موسی ولیکن انظر الی الجبل پیغمبرهای ما بیدلیل از خدا قبول نکردند و اگر هم قبول کردند محض اطمینان قلب باز سؤال کردند که درست مطمئن بشوند چگونه ما بیدلیل قبول کنیم و حال آنکه از آنها کمتریم ج – این بنده با شما برادریم در این باب سمعنا و اطعنا ولی از همه چیز گذشته مضی ما مضی حال اول تحقیق باشد نوشتجاتی که از برای خلق آمده هیچ لوحی از برای قبله عالم روحی و روح العالمین فداه که صاحب آورنده لوح کشته شد و اصل آن نسخه در خدمت قبله عالم است و سواد او هم در این بلد موجود است و ممکن است که من آن سواد را بیاورم و آن لوح موسوم است بلوح السلطان در آنجا نوشته شده که ای کاش رأی جهان آرای سلطانی بر این قرار میگرفت که این عبد با علما در یک مجلس مجتمع میشد هرگاه امر خود را به برهان اثبات کردیم ما را بخود وا گذارند و الا الامر بید السلطان شاید من قدری از خاطرم رفته باشد رجوع به اصل که شد معلوم میشود گذشته از اینها تا حال کسی طالب نشده بود تا به بینه و دلیل اثبات حق خود را بکنند تا اینکه خود او طالب شد و نوشت که امر ما را رسیدگی کنید و تا به حال مدتی است از آن لوح گذشته و هیچ کس رسیدگی نکرده و فی الحقیقة قلب سلطان هم مکدر شده و حق هم داشتند و باز هم کمال امتنان از لطف سلطان داریم خدا اشرار و مفسدین را هدایت فرماید که نگذاشتند این مطلب واضح شود و این مطلب اختصاص به همین دولت ندارد به تمام دول روی زمین این اظهار را فرمودند و ما دیدیم بسیاری از الواح را که بدول متفرقه فرستاده شد به فضل الله دولت ایران با تمام دول صلح و مودت دارند استدعا دایم که به طور حقانیت و عدل و به مقتضای
تکلیف خودشان که ظل الله هستند این مطلب را تحقیق و رسیدگی نمایند تا فتنه و فساد از روی زمین برخاسته و دست اشرار کوتاه شود تا نتوانند این امر را مشتبه کنند و جمیع نوشتجاتی را که ما سیر کردیم هیچ در تمام آنها ندیدیم مگر اینکه ذکر شده است رفع دوئیت از میان مخلوق و یگانگی با تمام ناس و اتحاد اهل عالم از آن جمله در لوحی میفرماید لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالم و همچنین در صحیفه احکامیه ضبط است که عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان لتجدوا منکم عرف الرحمن و همچنین در کلمات عربیه و فارسیه بسیار از این کلمات است حتی علمائی که حکم بر قتل این طایفه دادند ما مأموریم که به هیچ وجه عداوتی با آنها نداشته باشیم و اصلا غیبت و بیادبی نسبت به آنها نکنیم و جوهر این امر این است که این طایفه باید به اعمال طیبه و اخلاص مرضیه و صفات حسنه در عالم ظاهر شوند که جز اینها از آنها ظاهر نشود س – شما این شخصی که ظاهر شده و ادعای ظهور حسینی میکند همان نفس حسینی میدانید یا بالاتر یا کمتر ج – حال که خود ایشان مذکور فرمودند رجعت حسینی است و عین او میدانند اگر بالاتر و پائینتر میگفتند ما هم میدانستیم ولی نه آن روز کسی حسین را شناخت و نه امروز س – این حدیث نبوی را شما شنیدهاید که میفرمایند انا من حسین و حسین منی ج – بلی شنیدهام و این مسلمی دین است س – به جز حضرت امیر که حضرت رسول ص میفرماید انا و علی من نور واحد و به جز اویس قرن که در حق او فرموده انی اشم رایحة الرحمن من طرف الیمن غیر از این دو بزرگوار کی را سراغ دارید که بیدلیل ایمان آورده باشد ج – چه عرض کنم به نظر من که نمیآید ثالثی س – با اینکه شما ثالثی از برای اینها نمیدانید این همه مخلوق که شما خود میدانید و من نمیدانم که از آن جمله خود شما هستید به چه برهان و دلیل قبول کردید اظهار و ظهور این شخص را ج – دلیل حدیث نبوی ص که میفرماید و اشوقاه من اخوانی فی آخر الزمان اصحاب آن حضرتش تعجب میکردند سئوال میکردند که اینها چه اشخاصی هستند میفرمودند اینها قومی هستند که لا یشتهون فضدو لا ذهبا جای دیگر میفرماید اینها متحمل میشوند صدماتی و اموری را که متحمل نشدند انبیاء سلف و از این مقوله شاید باز هم باشد که من به نظرم نیست س – ما به چه دلیل معلوم بداریم که شما از آنها هستید ج – اگر رسیدگی کردید
همان قسم که آن شخص خواسته معلوم میشود و الا باز هم باید ما را کشت س – میخواهیم بدانیم که اینهائی که اظهار او را قبول کردند همه مثل شما بیدلیل قبول کردند یا با دلیل که ما هم برویم مثل آنها با دلیل قبول کنیم ج – من از این اشخاص که اظهار او را و این امر را قبول کردهاند و میکنند نپرسیدم که بیدلیل قبول کردید یا با دلیل س – حالا ما اگر از شما بپرسیم که شما بیدلیل قبول کردهاید یا با دلیل چه خواهید گفت ج – من حال خودم را میدانم عرض میکنم از سایرین چه خبر دارم س – از حال خود بگوئید تا از خیال آسوده شویم ج – بنده که خدمت باب و این ظهور مشرف نشدهام ظاهرا به آیات و کلمات مؤمن شدهام و اعظم معجزه رسول الله فرقان بود و همچنین مسیح اعظم آیات او کتاب است و مثل او هم موسی به واسطه کتاب اولوالعزم شدند بنده این طور دیدم که فرقان و انجیل و توریة و صحف و زبور را جمیع کتب سماوی را رد باید کنم یا اینکه این را هم قبول کنم یا همه را رد کنم این را هم رد کنم یا همه را قبول کنم این را هم قبول کنم و این بنده پیش از آنکه صاحب این ظهور اظهار این امر را بفرمایند اول کلامی که به چشم خود از ایشان دیدم و یقین کردم که ایشان همان کسی هستند که باب به من اظهار امر ایشان را کرده و خبر داده است چند سال قبل که جمعی از اهل یزد و غیره بودند و اطلاع دارند و خودشان در دارالسلام بغداد تشریف داشتند و هنوز اظهار امری نفرموده بودند سلطان به اسلامبول خواستشان و از آنجا رفته بادرنه در ادرنه اظهار امر فرمودند س – پس شما از این قرار معلوم میشود خوب بصیرت دارید در این مذهب هر گاه کسی بخواهد موضعی را برای شما معین بکند که در آن موضع مشغول مجاهده خود باشید با این که شما از حال همدیگر خبر ندارید چگونه میتوانید به یکدیگر اطلاع بدهید که در آن موضع بیایند و بمانند و رفع این ذلت و پریشانی از شما بشود ج – این بنده به واسطه صدقی که دارد کسان دیگر از من کناره میکنند و اطمینان از من ندارند خود بنده حاضرم از برای هر نحوی که قبله عالم بفرمایند س – شما قائلید به قوه جذابه و همچنین ما هم قائلیم به این حدیث که میفرماید الاروح جنود مجنده ذره ذره کاندرین ارض و سماست – جنس خود را همچو کاو کهرباست ج – واقعش این است که میترسند ظاهر نمیشوند س – اگر توقیعی بیاید آن آورنده توقیع و امر به هر کسی فردا فرد میرساند یا جمیع آنها را یکجا جمع میکند و آنجا
میخوانند ج – به هر یک فرد فرد میرساند و در مجمع هم میخواند و به همدیگر هم نشان میدهند س – همین مطلبی را که میفرمائید و هم آن مطلبی را که گفتید که امر امر به اتحاد است و باید دوئیت از میان برداشته شود این بزرگ دلیل ماست که اینها یکدیگر را میشناسند و از حال هم خبر دارند و اگر بخواهند بگویند ما خبر نداریم این معطل به یک غرض باطنی است مثل زمان سابق که اظهار نکردند تا وقتی که شوریدند ج – همین مذاکره در میان خودمان شده است و این حاشا و این انکار و این ابا از خوف سلطان است و الا هیچ چیزی در میان نیست من هم همه را میشناسم اگر بگویم میگویند فلان خون ما را به هدر داد و حال آن که میفرماید و جمالی تخضب شعرک من دمک لکان عندی اکبر من خلق الکونین و ضیاء الثقلین در جای دیگر میفرماید فکر فی امرک و دبر فی فضلک اتحب ان تموت علی الفراش او تستشهد فی سبیلی علی التراب و تکون مطلع امری و مظهر نوری فی علاء الفردوس دیگر و استشهد فی سبیلی راضیا عنی شاکرا لقضائی لتسریح معی فی قبال العظمة خلف سرادق العزة حقیقت این امر این است که اگر کسی بخواهد خون این طایفه را بریزد راضین و شاکرین دست قاتل را ببوسند و سر بدهند آنچه قبل شده از جهال و مفسدین و اشرار بوده مؤمن بالله خلاف رضای الله از آن صادر و ظاهر نخواهد شد چنانچه دیده شده کسان دیگر را که به رضای خود سر دادهاند س – در صورتی که این همه اوامر بر نترسیدن قتل آمده چه ترسی دارند از نشان دادن یکدیگر بر فرض اینکه خدای نخواسته آنها را هم بکشند ج – حقیقت این رتبه و این مقام اعلی المقام است ولی نفوس ضعیفه که به درجه کمال نرسیدهاند البته آنها فرار خواهند کرد س – شما که فی الحقیقه از کلماتتان تکمیل فهمیده میشود شما چرا از اظهار این فقره میترسید ج – چون میبینم که از این اظهار راضی نیستند من هم اظهار نمیکنم
محل امضای میرزا محمد رضا پسر حاجی حبیب یزدی