س – اسم پدر شما چیست ج – آقا محمد رضا گدازنده یعنی مس آب کن س – چند سال است در تهران هستی ج – ده سال است س – چه کار میکنی ج – روضه خوانی و جنس بزازی هم از تاجر میگیرم میفروشم س – در مسجد به که اقتدا میکنی ج – ملامحمد علی کاشانی در سرچشمه به حاجی ملاعلی اصغر لواسانی در مسجد حاجی شیخ محمد حسن زیاده نماز قضا میخوانم دیگر به کسی اقتدا نمیکنم س – حضرات بابیه به مجتهدی تا ندانند که از اهل خودشان است اقتدا نمیکنند ج – اینها را که من بابی نمیدانم که اقتدا میکنم و اینها آدم خوبی هستند س – مگر شما از سلسله بابیه نیستید ج – خیر س – پس چرا شما را گرفتهاند ج – اشتباه شده است س – شما میرزا حسین علی بها را خوب میدانید یابد ج – معرفتی به حق او ندارم س – ادعای ظهور حسینی میکند یعنی میگوید من همان حسینی هستم که در کربلا شهید شده است ج – من همچو آدمی را ملعون میدانم س – تو میرزا علی محمد باب و میرزا حسین علی بها را لعن و صب میکنی ج – بلی خودشان و متابعانشان را لعن میکنم س – به چه قسم لعن میکنی ج – بر همان میرزا حسین علی بها و میرزا علی محمد باب و متابعان
هر دو لعنت خدا باشد.