جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سؤال و جواب با مشهدی حسین عطار قزوینی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

س – پسر کی هستی ج – پسر حاجی زکی س – چند سال است داخل سلسله بابیه شده‏ای ج – چند سال قبل شخص درویشی در قزوین با من در این باب صحبت کرد و من خودم پیش از آن شنیده بودم و هم می‏دیدم کسانی را می‏سوزانند و می‏کشند خیال می‏کردم که باید مذهبی باشد به تجسس برخواستم رفتم تبریز پنج ماه در آنجا بودم پول حلال از کسب پیدا کردم رفتم به اسلامبول از آنجا به عکا رفتم مدتی در عکا بودم یعنی چهارده روز صحبت آنها علمی بود نفهمیدم چون که سواد عربی نداشتم بعد مراجعت به قزوین س – اگر تو صحبت آنها را نفهمیدی نفهمیده مذهب آنها را قبول کردی ج – شما می‏گوئید قبول کردی من که قبول نکردم در تردیدم س – آنها چه گفتند که تو را در تردید انداختند ج – آنها گفتند این شخص رجعت حسینی است و ظهورش ظهور حسینی است س – به این مطلب چه دلیل آوردند ج – به دلیل آن احادیث که قبل از این آمده است س – احادیث رجعت حسینی را قبل از ظهور قائم گفته‏اند هنوز که حضرت قائم ظهور نکرده است ج – چندی قبل که گفتند شخصی از شیراز ظهور کرد ادعای قائمی نمود در تبریز او را کشتند س – شخصی که رجعت حسینی برای خود ادعا می‏کند باید اعجاز حسینی هم داشته باشد چه معجزه‏ای برای شما آورده است ج – آنها دلیلی که می‏آورند می‏گویند در راه سیدالشهدا هفتاد و دو تن شهید شد در اینجا برای ما بیست هزار نفر کشته گردید س – جناب سیدالشهدا روز عاشورا نیزه به زمین خشک زد آب بیرون آمد اینها یک همچو معجزه‏ای دارند ج – حرفی که می‏زنند می‏گویند این مال قدیمی بوده حالا را بگوئید س – آنها که می‏گویند ما به دلیل و اخبار قبل می‏گوئیم رجعت ما رجعت حسینی است اگر اعتناء به اخبار قبل نباشد این هم باطل است ج – شما استنطاق و سئوال از من می‏کنید و من فکر نان هستم که شش سر عیال دارم هفت هشت تومان مایه س – عکا

که رفتی خودت بها را ملاقات کردی ج – بلی یک مرتبه س – در این یک مرتبه هیچ با تو گفتگو نکرد ج – همین قدر به من نگاه کرد گفت خوش آمدی ولی من هیچ از او سئوال نکردم س – کسی که سه سال زحمت می‏کشد به مطلوب می‏رسد هیچ سئوال و جواب با او نمی‏کند ج – در مقابل شخص بزرگ من نتوانستم صحبت بدارم س – او نپرسید کیستی از کجا آمده‏ای به چه کار آمده‏ای ج – خیر همین گفت خوش آمدی دیگر اعتنا نکرد س – سیدالشهدا روز عاشورا با آن حالت جنگ صحبت با عرب بدوی فرمود تو این همه راه رفتی سبب چه بود که از تو نپرسید چه کاره‏ای ج – ما رفتیم سلام کردیم نشستیم دیگران صحبت می‏کردند بعد گفت فی امان الله برخواستم رفتم س – در آنجا چند نفر مرید دارد ج – آنجا جای کوچکی است شصت هفتاد نفر در آنجا مرید دارد ولی در اطراف زیاد دارد س – در این مدت که زحمت کشیدید آیا اینها را حق می‏دانید یا باطل ج – بطلان آنها که به هیچ وجه بر من ثابت نشده و حقیتشان هم این است که اینها یک حرف می‏زنند به تردید می‏افتم یک حرف شما می‏زنید به تردید می‏افتم بر فرض اگر هم کشته شوم قاصر کشته شده‏ام نه مقصر س – کسی که به این مشقت و زحمت برخواست و رفت پیش مقصود دیگر قاصر نیست اگر از آنجا برگشت و باز در تردید بود آن وقت مقصر است ج – الان در تردید هستم.