جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

روحی افندی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

الحق روحی افندی پسر خاله او از علم و اخلاق هیچ طرف نسبت نیست با شوقی افندی و از همین حرفش مقام نیک فطریتش معلوم می‏شود. با چند نفر از محارم گفته بود – ما هر قدر فکر می‏کنیم که امر بهائی چه ثمر داشته هیچ ثمر و نتیجه‏ی از آن نمی‏بینیم زیرا می‏گویند مقصود از این امر تهذیب اخلاق است ولی متأسفانه می‏بینیم اینجا که مرکز امر است احبای آن که یک دسته پنجاه نفری هستند دور از وطن و پنجاه سال است دائما در تحت تربیت سر کار آقا بوده‏اند با وصف این مردمان شریر متقلب دروغگوی بداخلاقی هستید

که گمان ندارم در همه‏ی دنیا یک همچو قوم اراذلی وجود داشته باشد اینها که اصحاب حضورند چنین هستند دیگر حال احبای دور دست چه خواهد بود؟ ورقه‏ی علیا خوار عباس افندی به او می‏گوید جانم عزیزم مگر نمی‏دانی پای چراغ همیشه تاریک است این حرف مزخرف بی‏اساس را که همه بهائیها بلد شده و می‏گویند در روحی افندی اثری نکرده به عمه خانم جواب می‏دهد که آنها هم دور از چراغند هر روز بشارت اخلاقشان به ما می‏رسد و می‏دانم چه خبر است، آنها از اینها سفیدترند و اینها از آنها رذیل‏تر پس بالاخره مقصود از این امر چه بود؟ آیا مقصود همین بود که ما آنقدر مردم را به کشتن بدهیم و مزد آن را از ایشان بطلبیم!

وقتی که این حرف را شنیدم فهمیدم سر اینکه این جوان را به زور روانه‏ی لندن کرده‏اند چه بوده؟

آری ترسیده‏اند که این حرفها را تکرار کند و کم کم به گوش گوسفندان بها برسد و شیرشان بخشکد لهذا دست روح‏انگیز خانم را به دست او داده او را به لندن پرت کردند حالا اگر در لندن دو باره آلت بعضی سیاستها شود نمی‏دانم ولی این گونه حرفها بسیار از او شنیده شده است و اگر او جانشین عباس افندی شده بود حصول آمال آقای نیکو و نزدیکتر به وقوع بود و احتمال می‏داد که اعلانی را که نیکو در فلسفه پیشنهاد داده است بر ترک دین‏سازی بدهد و به وجدان کشی راضی نشود – باری از این وادی هم بگذریم و برویم بر سر اقوال دیگران.