باری ای بهائیان خودتان را مفتضح ننمائید و به وحدت ملیه لطمه وارد نیاورید عباس افندی خود در نطقش ایراد میکند (دینی که سبب اختلاف گرددد البته عدم آن دین بهتر است) شما را به خدا بهائیت در عالم تولید اتحاد نموده و یا اختلاف؟ چه مقدار از نفوس زکیه بدین اسم مقتول شدهاند و بسا اشخاص با عفت بیعصمت گردیده و به انواع عقوبات و بلایا مبتلا گشتهاند بس است ترحمی بر حال
ایران و ایرانیان نمائید و انصافی به میان گذارید و من کلمات التی رقمت فی کتابک (ای یار باوفا کلمات آواره بیچاره را با کلمات آلهیه و بشارات مطالع صمدیهی مقایسه و موازنه مینمائی ویل للمطففین) عرض میکنم در حقیقت میزان خوبی به دست دادید که حق را از باطل و غث از ثمین در این مسئله ممتاز خواهد شد امر فرمودهاید کلمات آواره را با کلمات آلهیه موازنه و مقایسه نمائیم حالا کار نداریم که آواره در عالم بهائیت تألیفات و تصنیفاتی که نوشته هزار مرتبه از کلمات زعیم بهائیها ممتاز و بهتر است دلیل بر این عرض در ترجمه جریده النفیر منطبعهی حیفا که از قلم آواره اشعار عربی به اشعار فارسی تبدیل یافته و نثرهائی که مرقوم فرموده توجه نمائید و کذلک چکامهی شمشیری که به تازگی از اثر طبع گوهربارش نوشته شده بنگرید و با قصیده عزور قائیه بها که از سر تا پا مزخرفات و خرافات بیمعنی است که نه وجههی علمی دارد و نه معانی و نه سجع و نه قوافی کلا کفر محض و محض کفر است و بهائیها نیز غلطش را فهمیده در سرسر به همدیگر میگویند مقایسه و موازنه فرمائید که تفاوت هر دو کلام ظاهر گردد حضرت آیتی در کشف الحیل اشاره به آن شعر بهاء فرموده (کل الالوه من رشح امری تألهت – و کل الربوب من طفح حکمی تربت – فطوبی للمخلصین فیما سرعوا – عن کل جهات فی ظل ربوبتی(!!
ایضا بهاء در یک جا میسراید که (حور بقا از فردوس علی آمد هله هله هله یا بشارت با چنگ و نوا هم با کاسهی حمرا آمد هله هله هله یا بشارت با غمزه جانی با مزه فائی با رقص و نوا آمد هله هله هله یا بشارت با گیسوی مشکین با لعل نمکین از نزد خدا آمد
هله هله هله با بشارت دو سیف ز ابرویش صد تیر ز مژگونش بهر دل ما آمد هله هله هله یا بشارت با نغمهی و رقا بارنه ابهی با طبل و لوا آمد هله هله هله یا بشارت جانها به رهش دلها ببرش جمله فنا آمد هله هله هله یا بشارت با کفهی بیضا با گیسوی سودا چون اژدر موسی آمد هله هله هله یا بشارت این نغه داودی از سدره لاهوتی با روح مسیحا آمد هله هله هله یابشارت با جذب و وفا با شور عما از مشرقها آمد هله هله هله یا بشارت با نور هدی از صبح لقا با طور سنا آمد هله هله هله یا بشارت این نغمه جان در منزل جانان از بلبل لا آمد هله هله هله یا بشارت با مژده وصلی این حور الهی از شاخه طوبی آمد هله هله هله یا بشارت این عاشق فانی این طیر ترابی در ره معشوق فدا آمد هله هله هله یا بشارت بر صدر حبیبان تیر قضا از میر سما آمد هله هله هله یا بشارت بر گردن عاشقان سیف جفا از عرش وفا آمد هله هله هله یا بشارت این نامه قدس با هدهد نازی از شهر سبا آمد هله هله هله یا بشارت این وجهه باقی از امر الهی با ید و بیضا آمد هله هله هله یا بشارت این باز حجازی با لحن عراقی از ساعده شاه آمد هله هله هله یا بشارت این طلعه معراجی با جذبه بهاجی از ساحت ادنی آمد هله هله هله یا بشارت هان بلبل معنی از گلبن قدسی با گفت و صدا آمد هله هله هله یا بشارت این ورقه نورا از مدین روحا با نور و ضیا آمد هله هله هله یا بشارت این شاهد یزدان و این مست می جانان با جام تولی آمد هله هله هله یا بشارت آن صرف جمال حق آن جوهر اجلال حق با رأیت کبری آمد هله هله هله یا بشارت آن طلعت مقصود آن وجهة معهود یا
رحمت عظمی آمد هله هله هله بشارت جانها به وصالش دلها به نثارش کان رب علی آمد هله هله هله یا بشارت این ذکر بدیع از گلشن باقی آمد تا عاشقان جمال جانان به آتش حب از دل و جان در کمال اطمینان به بدایع لحنهای خوش به آن مشغول شوند که شاید از جذبهی آن عاکفان کعبهی عرفان به شور آیند و وطن قدس الهی را فراموش نفرمایند)
شما را به خدا این کلمات یعنی چه؟ چه نتیجه حاصل شد و چه مطلبی به دست میآید؟ هکذا در لوحی دیگر میگویند
(م ر جناب حاجی ابراهیم هو الاقدم الاعظم
انا دخلنا البستان و استوینا علی عرش الواقع علی المآء و کانت الشمس تلعب فی خلال الاشجار و تتحرک انوارها کانها تتحرک من اهتزار الروح الطائف حول عرش العظیم و سمعنا مرة عن الیمین ذکر اسمی العظیم و اخری عن الیسار اسمی المهیمن علی من فی السموات و الارضین ثم خرجنا منه وارد نا القصر المقام الذی جعله الله المنظر الاکبر للبشر و لکن القوم اکثرهم من الراقدین انا نذکر فی کل الاحیان من فی الامکان و نبشرهم بما وعدوا به فی کتاب الله رب العالمین انهم نبذوا نصح الله و امره عن ورآئعم و اخذوا ما امروا به من کل جاهل بعید کذلک یخبرک قلمی الا علی لتکون من العارفین تمسک بحبل الامر و قل اسئلک یامسخر الاریاح بان تجعلنی مستقیما علی امرک العظیم)
هکذا اگر هزار لوح شرح دهم که یکی از دیگری رنگینتر است ادنی مطلبی نیز به دست نمیآید ممکن است هکذا با کلمات عباس افندی که از سر تا پا پالان است که بر قامت مردههای خود
بریده. که ای ثابت بر پیمان. این منادی در ملکوت ابهی. ای ناشر نفحات الله. این مروج کلمة الله. و ای قائد جیش عرموم. و ای سپهسالار امم. و ای فان و ای بهمان اسم تو فلان است و اسم من فلان از اسم تو فلان چیز مشتق میشود پس باید فلان باشی)
اگر درست ملاحظه فرمائید از هزار لوح عباس افندی یک مطلب کوچکی عاید نخواهد شد مردههای گوسفند نیز با کمال طمأنینه مثل آیات قرآن با صدا و الحان در مجالس میخوانند و در حالت سکوت میایستند و یک نفر نمیگوید آخر اینها چه معنی دارد و چه ثمر میبخشد!؟
باری این کلمه قائد که ذکر شد به یاد آورد حالت میرزا محمود فروغی را به جهت تفریح در این صفحه درج میدارم این شخص از اهل فروغ بود عمامه به سر داشت و ریش پهن و از مبلغین محسوب میشد در سنه 1341 در همدان که عازم حیفا بود چند روزی به خدمتش رسیدم و به ضمایر قلبش آگاهی جستم که سرا متنبه شده بود
دلیل بر این مطلب مطالبی چند دارم که اینجا ذکر نموده تعبیر را به مطالعه کنندگان وامیگذارم از جمله این کلمه را از دهن او شنیدم و تنها نیز نبودم آقا سید اسد الله قمی میرزا محمد خان پرتوی و آقا سید شهاب فارانی و میرزا صبحی طهرانی و یا کاشانی الاصل و میرزا محمد خان اشراقی کرمانی نیز حضور داشتند و عکسی هم با هم در همدان برداشتیم باری فروغی گفت (برویم ببینیم این جوان (یعنی شوقی افندی) زیر لب چه دارد و سر نارا از کدام دم باید دمید) و علاوه آقا سید اسد الله در موقعی که به صفحات خراسان رفته بود نقل میکرد که به کلی از احباب در کنار بود و صاحب سجه و
سجاده (در این اواخر وفات نموده) باری مقصود تاریخ او نیست وقتی از اوقات لوحی به این شخص از عباس افندی میرسد که از همان کلمات (پالانیه) در او موجود از جمله تو قائد جیش عرمرمی و سردار و سپهسالار امم بیچاره میرزا محمود این کلمات را که میبیند آشکار دیوانه میشود رفیقش نقل میکرد که نصف شب بود خوابیده بودم دیدم صداهای های و هوی بلند است بیدار شده دیدم میرزا محمود است که با پیراهن و شلوار در اطاق عربده میکند با صدای خیلی مهیب میگوید من من من قائد جیش عرمرم یک لگدی به دیوار میزند و باز میگوید من من من سپهسالار امم باز لگدی به دیوار میزند بیچاره تا صبح نخوابید و آخر با کمال ذلت مرد!
برگردیم به اصل مطلب و به ابتدای بابیت و بهائیت و کلمات سید باب را که نعوذ بالله شما کلمات الهیه مینویسید بنگریم و با کلمات آواره تطبیق بکنیم خواهیم دید که اگر آواره بخواهد تشریع شریعتی بکند میلیونها درجه از باب بالاتر و بهتر خواهد شد و باب حتی ادنی شاگرد این شخص جلیل نیز نتواند شد ازجمله آنها به کتاب ادله سبعه سید باب رجوع کرده مختصری از خطبه همان کتاب درج میکنم و قدری نیز از کلمات فارسی که راجع به تاریخ است و در ضمن همان کتاب مندرج است برای ملاحظه گوسفندان باب و بها و غیر هم مینویسم که با کتاب کشف الحیل که قطع نظر از شیرینی قلم و سلاست کلام و وجهه علمی و ادبی واخلاقی و فلسفی با تاریخی از حسن صباح ذکر فرموده و بهائیها را با آنها مقایسه و موازنه نموده تطبیق فرمایند که تا صدق قول بنده واضح و آشکار گردد این است خطبه کتاب ادله سبعه سید باب
اولا تمام محتوی لغاتی است که به غیر از کتاب لغت باب در هیچ کتب یافتی نمیشود علاوه بر این باب به قول شما ظهور مهدی و قائم است نه ظهور الله و اگر ظهور الله هم باشد بها را به ظهور الله تعبیر میفرمائید و باب را مبشر ظهور اعظم میدانید در این صورت دیگر سید باب باز خدا نتواند بشود و خدائی باب غلط است اما اکنون در خطبه ذیل الوهیت باب را ملاحظه خواهید فرمود و شهادت بها بر خدائی باب نیز بعدا تحریر خواهد شد