جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

داستانی از آقا جمال بروجردی

زمان مطالعه: 2 دقیقه

داستانی برایتان بگویم: یکی از دانشمندان آقا جمال بروجردی در زمان بها به این دین گروید و چنان دلباخته شد که از همه چیز دست کشید و پایداری نمود تا آنجا که فرزندش حاجی آقا منیر که در اصفهان می‏زیست و از پیشوایان دین مسلمانی بود چون دریافت که پدرش بهائی شده او را

بی‏دین خواند و فرمان رهائی مادر خود را از پدر داد و بدست شوهر دیگر سپرد. آقا جمال به طهران آمد و در راه بها جان فشانیها نمود تا آنجا که پاینام اسم الله الجمال گرفت. پس از بها که میان فرزندانش به ویژه غصن اعظم (عبدالبها) و غصن اکبر تیرگی پدیدار شد برآشفت و گفت: شگفتا ما مردم جهان را به دوستی و یگانگی می‏خوانیم چرا باید این دو نفر که یکی پس از دیگری جانشین بها هستند با یکدیگر این گونه باشند و دوگانگی کنند؟ برای این کامه روانه‏ی عکا شد تا دل دو برادر را از تیرگی به پاکی رساند چون به آنجا رسید این در و آن در زد سرانجام پیرو غصن اکبر شد و گفت: او درست می‏گوید دسته‏ی برابر با او بد شدند و عبدالبهاء به او پاینام پیر گفتار داد و او را رنجاندند که گزارشش دور و دراز است ولی آنچه می‏خواهم بگویم این است که شبی در خانه‏ای دسته‏ای از بهائیان گرد هم بودند من هم بودم یکی از بهائیان ساده که اسحق حقیقی نام داشت در میان سخن گفت: پیر گرفتار در چند سال پیش به کرمانشاه آمد چون دوستان به فرمان عبدالبهاء او راه ندادند به ناچار در مسجد خانه گرفت من دریافتم و به آن مسجد رفتم و به نگهبان مسجد و دیگران که آنجا بودند گفتم: این مرد کیست که او را در اینجا راه داده‏اید؟ گفتند: نمی‏شناسیم ولی آخوند و اهل دانش است. من گفتم: این از بیخ مسلمان نیست تا چه رسد که آخوند باشد این جهود است. مردم بر سرش ریختند و کتک بسیاری زدند و نیمه جان از مسجد بیرونش کردند این را می‏گفت و می‏خندید و ما هم که می‏شنیدیم خوشمان می‏آمد و بر گوینده آفرین می‏گفتیم و از نادانانی نمی‏خواستیم و نمی‏توانستیم بدانیم که

این کار خوبی نبوده است. از این گونه کارها بسیار کرده‏اند که برای نمونه یکی از آنها را که خودم شنیدم گفتم اگر بخواهم گزارش بسیاری از مردم را که به دست آنها نابود شدند بگویم به دفتری جداگانه نیاز می‏افتد.

باری خداوند مرا در برابر نابکاری و بد اندیشی آنها نگاهداری کرد تا امروز بتوانم فرزندان خود را به راستی و درستی بخوانم و برو بهره‏ی آزمایش خود را بگویم که فریب ناکسان را نخورند.