جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خدا و قلب

زمان مطالعه: 2 دقیقه

خدائی را به درستی پرستیم که در دل شکسته متمکن است و واجبی را به واجبی ستائیم که شناسائیش غیر ممکن برخی گویند خدای ناشناس چه اثر دارد و از حمد و ثناش چه ثمر زاید پاسخ اینکه اثر و ثمر تابع شناسائی نباشد دار و مثمر است اگر چه دردمندش نشناسد و آفتاب مؤثر است اگر چه متأثر بازش نداند. آری اشعه آفتاب در حیات کاینات تأثیرات مهمه دارد در حالتی که قاطبه موجودات از اثرات آن بی‏خبرند مگر انسان که اندکی از آن خبردار گشته و به وصف آن پرداخته با وجود این فیض آفتاب نسبت به عارف و عامی و جماد و نامی یکسان است و تأثیر این آگهی در انسان است نه در آفتاب تابان (مادح خورشید مداح خود اوست)

برخی گویند آنچه به دیده نیاید عقیده را نشاید. پاسخ اینکه عقل نادیدنی است و پسندیدنی برخی گویند هر چه را طول و عرض و عمق نامعلوم است وجودش موهوم است پاسخ اینکه سر طبیعت چیست و طول و عرضش معلوم بر کیست‏

پارسی دانی در پاریس گفت خدا وجود ذهنی دارد نه عینی گفتم چون به وجودش معترف شدی کافی است چه اگر وجود شد ذهنی و عینی آن مساوی است ما و شما قبل از دیدن پاریس آن را به وجود ذهنی می‏شناختیم و چون آن را دیدیم به وجود عینیش می‏شناسیم و در هر دو حالت وجود پاریس علی السوی است منتهی یک وجود قابل تعین است و دیگری غیر قابل تعین.

گفت به حکم عقل هر چه ذهنی و غیر قابل تعین شد موهوم است گفتم عقلی که حکم بر این قضیه شد وجود خودش ذهنی و غیر قابل تعین است. پس به قول شما عقل موهوم است این موهوم مسلم که عقل شماست حاکم بر موهوم بودن معلومی مسلم که خدای من است نتواند بود اگر حاکمی غیر از او دارید بیارید تا به تصدیق او به تکذیب هم پردازیم. باحث خندان شد و بحث به پایان.

یکی گفت اینکه می‏گویند خدا در دلهای شکسته است معنی آن این است که دلهای ضعیف برای خود خدائی آفریده و در خانه خویش جای داده! گفتم اگر قلب شکسته‏ای ضعیف هنر و آفرینش و خلاقیت داشت قوت برای خود می‏آفرید تا از ضعف برهد.

گفت پس خدا در دل است یعنی چه؟ گفتم یعنی دل انسان خدای خویش

را جسته و بدو پیوسته و این است معنی وجدانی که شب و روز می‏گوئی و نمی‏دانی (ابن‏یمین گوید)

او در دل من است و دل من به دست او

چون آینه به دست من و من در آینه‏

پس از ادای براهین مذکوره که غالبا ادله‏ی نقضیه است با برهان لمی گفتمش عزیزا خواه دل انسان خدائی برای خود آفریده و خواه خدا دل انسان را آفریده و در آن جا گزیده باشد هر دو یکی است و در هر دو صورت خدا در دل است و دل بدو محتاج و هرگز نتوان خانه را از مالک و بانی یا مدعو به نگهبانی که محل نیاز است باز داشت بلکه باید دل را به دلدار گذاشت و مطلوب را به طالب روا داشت که کار این خانه‏ی خدا بدون آن خانه خدا زار است و بنیانش ناپایدار