جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حل قضیه

زمان مطالعه: 4 دقیقه

بر ارباب کیاست و فراست مبرهن است که هر چند این موازین اربعه هر یک به تنهائی ممکن باشد خطا کنند یعنی در میان صد هزار مدرکات صائبه یکی هم خطا بیفتد این دلیل نمی‏شود بر اینکه همه‏ی مدرکات او بر خطا و ناقص و ناصواب است. مثلا گوش هزاران قسم از مسموعات دارد که همه صحیح است یک وقت هم خطائی از او سر می‏زند که صدای منعکس از کوه را صدای دیگری می‏شنود و می‏شناسد ولی فی الفور خطای او را قوه‏ی دیگر یعنی عقل که میزان دیگری است تشخیص می‏دهد و به انسان می‏فهماند که این صدای ثانی نیست یا آنکه چشم سراب را آب می‏بیند ولی در همان حین عقل او را بر خطایش دلالت می‏کند که آب نیست سراب است یا عقل تصور خطائی می‏کند و چون حس آن را یافت خطای عقل را به خودش می‏فهماند یا نقل خطا می‏افتد و روایت ناصوابی شنیده می‏شود ولی عقل در مقام تحقیق و کنجکاوری برآمده خطای نقل را ادراک و اثبات نموده آن را در معرض تکذیب در می‏آورد و یا الهام که ما به وجدان تعبیرش می کنیم خطا می‏کند ولی چون به حس معروض افتاد حس خطای آن را می‏آید یا آنکه عقل می‏فهمد آن مدرک و ملهم از تخیلات واهیه بوده است و بالاخره حس یا عقل خطای الهام یا نقل را توضیح می‏دهند.

مثلا بنده در ابتدا حرف‏ها و روایاتی از اهل بها شنیدم و کلمات خوش

آب و رنگی دیدم که به کمال شور و شعف آن را استقبال کردم و گفتم چه بهتر از این که یک پیغمبر از ایران ظهور فرموده باشد و در سایه‏ی تعالیم عالیه‏ی او این ملت فرسوده راه ترقی پوید ولی هر قدر نزدیک‏تر شدم خطای نقل را بهتر یافتم یک وقت شنیدم که عبدالبها برای ترقی و شرافت ایران و استقلال و عظمت این سرزمین در اروپا و آمریکا نقلها کرده و افکار مردم را به دین صوب معطوف داشته یک وقت هم خودم رفتم به اروپا دیدم آن نقل‏ها کلا خطا بوده و او جز تملق و چاپلوسی به اروپائیان و امریکائی‏ها و تمجید از قوانین ایشان و مذمت از شرق ویژه ایران سخن نگفته و حتی مبادی و تعالیمی که پیشنهاد کرده برای اغفال مردم ایران بوده در این صورت شبهه‏ی نیست که پس از درک خطای نقل نباید از ادراکات عقل هم چشم بپوشم که چون نقل خطا بود شاید عقل هم خطا باشد. پس خلاصه این است که خطاهای نقل را عقل ادراک و خطای عقل را حس دریافت نموده مثلا عقل می‏گفت یک نفری که می‏خواهد دارای ریاست روحانی باشد و جمع کثیری را مطیع اراده خود نماید طبعا می‏تواند از شهوات خود جلوگیری کند و اگر نکرد اقلا می‏تواند آن را مستور دارد و اگر دید از طرفی صدائی بلند شد آن وقت دیگر قطعا از خود جلوگیری خواهد کرد ولی حس من خطای این ادراک عقلانی را دریافت و بالحسن و العیان دیدم که شوقی افندی به صورت بینائی چشمش در پرده‏ی شهوات مستور شده و حواسش فالج گشته که نمی‏تواند از خود جلوگیری نماید و حتی بعد از بلند شدن صداهای متوالی باز هم نتوانست یک سال رفتن به سویش و رقصیدن با مادمو ازلها را فدای مبادی و ریاست خود نماید در این صورت نمی‏توانم بگویم که چون عقلم از اول در ادراک مقام او خطا کرد ممکن است حس و نقل هم در محسوسات و منقولات مسلمه خطاکار باشد چه که خطای هر میزان را میزان دیگر متذکر است – ولی حضرات قصدشان از طرح آن مسئله همین است که هرگز هیچ‏کس بر محسوسات و معقولات و منقولات وجدانیات خود ترتیب اثر ندهد و همیشه گوسفند بی‏اراده‏ی ایشان باشد این است که آن مطلب را از اشاعره گرتفه و در هر نوشته و سخن خود اعاده می‏نمایند و بالاخره سد این مغالطه وقتی می‏شود که شوقی افندی جواب این مسئله را نه لوح زیر دوشکی بلکه به بیان صریح همه کس پسند توضیح دهد که آنان که این را فهمیده‏اند که موازین اربعه ناقص و خاطی است با کدام برهان و میزانی این را تمیز داده‏اند؟ اگر با یکی از این موازین اربعه است چگونه میزان ناقص که در آنجا

نیست ممکن است بگوئیم انسان طعمه‏ی درندگان است ولی ممکن نیست بگوئیم اسیر درندگان است. بلکه باید گفت انسان با اینکه طعمه‏ی درندگان است درندگان را اسیر خود ساخته به وسیله‏ی طعمه‏های دیگری که به آنان می‏دهد خویش را مستخلص می‏سازد.

6 – اینکه هم معنای اثر و مؤثر به قسمی که در جلد دوم در ضمن ابطال لوح بقای روح افندی گفتیم فلسفه غلطی است و به فقدان مؤثر اثر مفقود می‏شود و به طوری که او بنای اثر را به تخصیص به انسان داده نیست بلکه یک مورد ضعیف هم که مؤثر لانه و خانه خود است می‏میرد یا کشته می‏شود و یا پامال می‏گردد در حالتی که تا مدتی خانه و لانه‏اش که اثر اوست باقی می‏ماند موریانه معدوم می‏شود و تیر و تخته را که او سوارخ کرده تا مدتها بدان حال باقی است مگس عسل می‏میرد و موم و عسل او تا دیری مورد استفاده است و بالاخره چنین امر عادی را نمی‏توان برهان بقای روح (آن هم روح انبیاء) شمرد!

7 – اینکه شجره بی‏ثمر را با ثمر کردن مخالف قانون طبیعت نیست بلکه موافق طبیعت است در صورتی انسان قادر بود مخالف طبیعت عمل کند که مثلا میوه را از پشم شتر بیرون آورد و گرنه پیوند شجر مثمر به درخت بی‏بار زدن موافق طبیعت است.

باری قدم هشتم مطول شد و اینک به اختصار کوشیده به قدم نهم که کاشف اسرار بسیار است می‏پردازیم.