جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حق السکوت در بهائیت

زمان مطالعه: 3 دقیقه

لهذا برداشت خبر داد که بیوفایان ظاهر خواهند شد احبارا از شر آن‏ها محفوظ دارید و در عصر خودش ابن اصدق را از مبلغین معروف و مشهور است می‏خواست پرده را به درد ولی عباس افندی میرزا عزیز الله خان بهادر را مأمور نمود ابن صدوق را از راه هندوستان به شیراز آورد و در آنجا حبس نظر شد و ماهی پنجاه تومان نیز از حاجی امین حواله شد که حق السکوت گرفته در مدح و قدح بهائی‏ها لب نگشاید و هنوز هم هست در این اواخر پس از فوت عباس افندی بدون اجازه از مرکز حرکت کرد به تهران آمد که بهائی‏ها علنا ناقضش خواندند و هم دیگر را از معاشرش منع نمودند مکتوبی از همشیره عباس افندی به او رسید که بر گردد به شیراز و به محفل روحانی تهران نیز چیزی نوشت که عین عبارتش نوشته می‏شود

[شما تأسی به عبدالبهاء نمائید که سی سال است این گونه نفوس را در زیر پرده نگاه داشته] مقصودش این بود یعنی زیاد تعقیب

بنمائید که برگشته خرافات بهائیت را اعلان نمائید غافل از اینکه برای خدای عالم لازم است که نفوس از قدرت خویش مبعوث فرماید که حیل آن‏ها را کشف نموده و به عموم ملت دام گستردنشان را اعلام دارند پس ثابت شد کهخ قول عباس افندی راجع به پیشین گوئی به لفظ بیوفایان معجزه نتواند شد و همه کس این پیش‏گوئی را می‏تواند اختصاص به او ندارد و این دلیل بر حقیقت نمی‏شود

و در اینکه بنده نوشته بودم که [به غیر از قالب الفاظ عملی در میان نیست] جوابا مرقوم فرموده‏اید چنان مفهوم می‏شود که آیات حضرت بهاء الله گویا الفاظ عملی است اولا به حضرت رسول ص نیز این کلمه را گفتند که ان هو الاساطیر الاولین یعنی الفاظ عملی است

اولا این کلمه کفار عملی بودن آیات قرآن را نمی‏گوید بلکه می‏گویند این‏ها را قبل از تو پیغمبران گفته‏اند و گفته‏های اولین است تو چیزی بدیع نیاورده‏ای و بنده نیز عملی نگفته‏ام بلکه عرض می‏کنم که گفته بهائی‏ها فقط لفظ است عملی در میدان نبوده و نیست یعنی واعظ بلا متعذ هستند.

مثلا می‏گویند اتحاد خوب است و اتفاق لازم است و فلان و فلان ولی در موقع عمل چیزی مشهود نبود و دو نفس با یکدیگر متحد و مرتبط نه در قول فخر علمند و در فعل ننگ امم پس این مسئله به اساطیر الاولین مربوط نشد

این است که فقط قالب الفاظ است می‏گویند و می‏نویسند در موقع عمل خالی از اعتبار نه اینکه تصور فرمائید که این مرض نفاق و عدم عمل و اخلاق در بین بهائی‏های آذربایجان موجود

است که در تبریز و نقاط اخری با هم دیده‏ایم بلکه همه جا مثل این سامان است و در میان مبلغین که واعظ و عامل این‏ها است دو نفس متحد یافت نمی‏شود در عکا و حیفا نفسی محب دیگری پیدا نگردد انشاء الله مرئیات خود را در رساله اخری درج خواهم کرد پس ثابت است که قالب الفاظ است مثل درس دادن معلمین در مدارس که از صبح تا غروب حساب ملیون‏ها تومان را با قلم می‏کنند ولی در عالم وجود دیناری موجود نمی‏شود.

و عملی نیز توان گفت به قول سر کار (یعنی ساخته) چنان که آیات و الواح بهارا که من عند الله می‏دانید نظر به اغلاط آشکار که مغایرت کلی با صرف و نحو داشت مثل (ان یا قلم الابهی) و یا (فلتقدسن انفسکم یا اهل الارض) و غیر هم کثیر من امثالهما پس به جناب زین المقربین اجازه داده شد که تصحیح نماید و آن‏هائی که «زین» بر غم خود درست کرده آن‏ها را طبع و انتشار دادند و مابقی ماند و اگر به نسخ اصلیه که از قدیم نوشته شده با کتب مطبوعه از قبیل کتاب اقدس و کتاب مبین و اشراقات و اقتدارات و غیر هم ملاحظه فرمائید قول بنده را تصدیق خواهید کرد پس در این صورت عملی گفتن نیز ممکن شد

ولی من نمی‏گویم عملی است زیرا مطالب بسیار و کثافت کاری‏های باب و بها بی شمار است از جمله رفوگری‏های عباس افندی کلام بها را این است که در اواسط ایقان بها می‏نویسد (مثلا در ماده نحاسی ملاحظه فرمائید که اگر در معدن خود از غلبه‏ی یبوست محفوظ بماند در مدت هفتاد سنه به مقام ذهبی می‏رسد اگر چه بعضی خود نحاس را ذهب می‏دانند که به واسطه‏ی غلبه‏ی یبوست

مریض شده و به مقام خود نرسیده) بعدا در فارسیش غلط پیدا شده و اشخاص به اعلم ایراد گرفته‏اند که هیچ هم چو چیزی نیست که در این مدت قلیل مس ذهب گردد لهذا عباس افندی می‏گوید که بها هفتاد هزار سال گفته و از قلم کاتب افتاده چنانچه امثال این کلمات را در رفوگری کلمات باب نیز استعمال می‏کند.

ایضا مرقوم فرموده‏اید [اشخاصی که… بر این ظهور مقدس ایمان آوردند با عادت قدیمه‏ی خود که لا یبقی من الایمان الا رسم نیز به همان عادت در اینجا رفتار می‏نمایند این اعمال بحق نسبتی ندارد]

صحیح است و لکن دین آن است که تألیف قلوب دهد و امتزاج در میان اقوام مختلفه تولید نماید دینی که نتوانست نفوس را تربیت نماید و به غیر از چاپلوسی و بی‏مروتی و بی‏انصافی و بد اخلاقی چیزی نتیجه ندهد از نزد خدا نیست از هوای نفس ماها است که پیرو اشخاص شهوت پرست و دنیا دوست گردیده و ذات غیب منبع لا یدرک دانسته نعوذ بالله شرک قرار می‏دهیم در صورتی که معاصرین و معاشرین اعمال آن‏ها را تشریح کرده و شهادت بر بدی اخلاق آن‏ها می‏دهند ما پنبه در گوش کرده قائل را تکذیب کرده و به رو نمی‏آوریم