جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حالت عمومی کردهای یزیدی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

کردهای یزیدی زبان کردی را زبان خدا و انبیاء می‏دانند و آن را مقدس می‏شمارند معتقدند که خدا به زبان کردی با آدم ابی‏البشر تکلم فرمود و الواح عشره را به کردی برای موسی فرستاد و بالاخره بهتر و مقدس‏تر و شاید فصیح‏تر از زبان و لغت کردی هیچ لغت و زبانی در دنیا نبوده و نیست با وجود این پابند حفظ و نگهداری آن نبوده به مجرد ورود در هر سرزمین خواه ضرورت داشته باشد خواه نداشته باشد فوری زبان خود را ترک و به زبان اهل آنجا تکلم می‏کنند چنانکه در آسیای صغیر به ترکی و در سوریه و عراق به عربی و عده‏ی انگشت شماری که به هند رفته‏اند به لغت هندو و اردو متکلمند (تذییل) در این حالت هم بهائیان با کرد یزیدی اشتراک حالت دارند

زیرا بهاء هم پس از ورود به خاک عثمانی خودش بدون ضرورت الواح خود را به عربی مغلوط مخلوط ساخت و پسرش میرزا عباس به ترکی الکی و اینک الواح و آثار این پدر و پسر شله قلمکاری است از فارسی و ترکی و عربی و نمی‏دانم با داشتن یکی دو مرید کرد چون شیخ فرج الله الذکی الکردی و شیخ محیی الدین الصبری الکردی چرا دو سه لوح کردی جزء آثار خود نکرده‏اند؟! بی‏شک معلم نداشته‏اند چون آثار وحی و الهام بهاء غیر از جبرئیل یا روح القدس تابع تعلیم. معلمین بشری هم هست از قبیل ابوالفضل گلپایگانی در فارس و محمد مصطفی البغدادی در عربی و علی شوکت پاشا در ترکی لهذا اگر معلم کردی هم جسته بودند چند لوح هم به کردی بیرون می‏دادند (!) اما اخلاق کردهای یزیدی آنچه دیده شده است ایشان دارای اخلاقی خشن بوده سخت دل و کینه‏جو ولی متظاهر به مهر و محبت و نیز در شجاعت ایشان گفتگو رفته اغلب برآنند که از این سجیه‏ی پسندیده محرومند به قسمی که تا مقاومت ندیده‏اند نهایت پر دلی را اظهار می‏دارند ولی به محض اینکه به مقاومتی برخوردند میدان خالی کرده عقب‏نشینی می‏کنند و اما قیافه‏ی کردهای یزیدی صاحب المقتف می‏نویسد (و هم طویل القامة قوی الهامة مسود – العین محمر الخد کثیف اللحی ضعیف النهی – ایشان بلند بالا و خوش بنیه سیاه چشم و گلگون روی پر ریش و کم عقلند در پایان همین قدر می‏گوئیم که بهائی‏ها در قیافه‏شان نمی‏توان سخن گفت زیرا مسلم است چند مسلمان یزدی جولا با چند تن یهودی همدان و زردشتی یزد و کرمان وحدت قیافه ندارند ولی در اخلاق به قدری با کرد یزیدی شبیه‏اند که به قول مشهور سیب است و کارد!! و گویا تمام دسته‏های کوچک بشری و صاحبان مذاهب باطلله بر این سجیه‏اند که دل‏هاشان پر است از بغض و کینه نسبت به افراد و جماعاتی که عقائد سخیفه‏ی ایشان را نپذیرفته و در بطلان آن سخن گفته‏اند ولی نظر به اینکه قدرت و جرئت ندارند که بغض و کینه‏ی خود را اظهار کنند لاجرم به محبت و حسن رفتار تظاهر می‏کنند و خدا نیارد روزی که میدانی برای بروز بغضاء و شحناء ایشان باز شود آن وقت است که چند نفرشان در شاهرود آدم می‏کشند (در واقعه‏ی 324 فتنه‏ی بابی‏های شاهرود) یا مانند سلطان باروت کوب و چند تن اهل محفل روحانی در یزد محمد کوزه‏گر را در کوزه می‏سوزانند یا ذکرالله و عبدالحق نامی خود را در بین مهاجرین روسیه انداخته در آذربایجان آتشی برافروختند که نمرود از آن شرم می‏برد و بالاخره اعمال این عده

با آن عده از کردهای یزیدی که می‏گویند در میان بارزانی‏ها بوده‏اند در واقعه‏ی اخیر کردستان هیچ فرق ندارد و همه حکایت از بغض درونی می‏نماید برای اینکه چرا هیئت جامعه دست از مذهب رسمی بر نداشته و پیروی از عقائد پلید ایشان نکرده‏اند یا چرا مردم میهن خواه با اندیشه‏ی بیگانه پرستی و وطن‏فروشی ایشان همراه نشده‏اند؟!