جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جهل و تعصب چه می‏کند؟

زمان مطالعه: 5 دقیقه

جوابی که بر مندرجات مرقومه‏ی آقای شهاب داده‏اند این بود که گفته‏اند این مراسله را (آواره) تنظیم کرده و به نام شهاب برای ما فرستاده! این است مدرک حضرات که حتی خط را تمیز نمی‏دهند عجبا آیا فکر نمی‏کنند که برای آواره این اقدام چه ثمر دارد؟ و آیا جواب مسائل باید همین باشد که آن را حسن ننوشته و حسین نوشته؟ بلی از بس خودشان به این گونه تقلبات عادت کرده‏اند و مقالات خود را به نام دیگران تمام کرده و خود در پرده‏ی خفا و ریا مستور شده‏اند مردمان صریح اللحن یکرو را هم به خود قیاس می‏کنند.

حکایت حضرات همان حکایت رقص در تاریکی است که هر چه را به هم بافته و در خلوتخانه‏ها القا به مردمان بی‏خبر نموده‏اند آن را مدرک معلومات و نفود خود می‏دانند و به محض اینکه شخص مطلعی به میدان آمد به اطاق هفتم گریخته درها می‏بندند و هر دم به هم تاکید می‏نمایند که این شخص بر مذاکرات ما و کتب و الواح و متحد المالها و جریان امور ما مطلع نشود و نیز سخنان صحیح را اولا سعی دارند که در تحت مطالعه‏شان در نیاید و حتی‏المقدور می‏کوشند که به گوش اتباع نخورد ثانیا فقط به تکرار اینکه عجب عجب چگونه این را آن شخص نوشته و مطلع شده! برگذار می‏نمایند و اگر کسی است که چندان از او ترس ندارند به هتاکی و فحاشی قیام می‏نمایند و هر تهمت و افترائی را بر او جایز می‏شمرند و اگر ترس دارند عذرشان این می‏شود که ما اگر طرف صحبت شویم و جواب گوئیم امنیت نداریم در حالتی که به کرات کسانی طرف شده‏اند که کمال امنیت و اطمینان به ایشان داده‏اند.

در عوض اینکه آن شخص بدگوئی کند ایشان به بداخلاقی و تمسخر و هو و جنجال قیام کرده و مطلب صحیح را از میان برده‏اند و بالاخره چون دلیل صحیح و مدرک درستی ندارند و مذهبشان به هزار عیب شرعی و عرفی و عادی آلوده است همیشه این عذر و بهانه را دستاویز کرده مصداق (فرت من قسوره) را در حق خود ظاهر ساخته است.

با وجود این باید در حق این بیچارگان دعا کرد که از این اوهام خلاص شوند و از این تعصب نجات یابند و از لجاجت بگذرند و بیش از این وسیله و آلت نفاق نشوند.

یک نکته‏ی غریب

در این چند ساله که مرا مخالف خود شناخته‏اند اولا اگر بگویم چه

کسان در صدد قتل من برآمده و چند دفعه تا پشت خوانگاه من آمده و نتوانسته‏اند کاری بسازند البته نه صلاح من است نه آن اشخاص نه اوضاع مملکت لهذا درصدد ذکر آن نیستم ولی همین قدر می‏گویم که اگر من محفوظ مانده‏ام برای دو مطلب بوده.

اول اینکه قبل از نشر کشف الحیل نگذاشتم بفهمند که فی الحقیقة مخالفت من تا چه اندازه و راجع به چه قسمت‏ها است و حتی به بعضی مراسلات طفره‏آمیز سرهای سران را بستم و بعد از نشر کشف الحیل چون صدای من به قسمت‏های عمده‏ی از شرق و غرب رسید و کتاب کشف الحیل در تمام اقطار ایران و هند و مصر و حتی اروپا منتشر شد دیگر حضرات نتوانستند نوایای خفیه‏ی خود را در حق من انجام دهند و الا کار خود را می‏کردند و نام آن را هم معجزه بها می‏گذاردند.

ثانیا پس از اشاعه‏ی کتاب کشف الحیل نه تنها خسارات مادی بر من وارد کرده‏اند که قسمت عمده‏اش در بغداد و بمبئی هنوز در تحت محاکمه است و قسمتی هم در کاشان از محاکمه بیرون آمده به کم و زیادی خاتمه یافته و می‏یابد و قسمتی نیز اساسا با داشتن مدارک و اسناد ترک کردم زیرا به محاکمه ارزش نداشته (1) به علاوه عمده سعی ایشان این بوده که هر قدر ممکن باشد کتب و الواح و مدارک را از چنگ من بیرون آورند چنانکه یک بسته بزرگ از مراسلات و الواح که تماما مدارک تاریخی است در مصر در نزد شیخ فرج کرد سپردم و با همه احتیاطی که داشتم زمزمه مخالفتم به گوشش رسید و چهار سال است هر قدر نوشتم بفرست نفرستاده و همچنین مقداری از کتب و الواح و مراسلات من در کاشان است که هنوز به دست نیامده و شاید آخر هم بدون مراجعه‏ی به عدلیه به دست نیاید و باز هم همان شخص یا شخصه به حیله و خدعه چند در منزل من وارد شده پس از رفتن او دیدم یک کتاب الواح که آثار بها در آن بود از آن آثار عجیب و غریبی که خیلی مضحک و مسخره است و حضرات همیشه به حفظ آن می‏کوشند که به دست کسی نیفتد و طبع و نشر نشود آن را سرقت کرده

و به کاشان برده و حتی بعد دانسته شد که ابتدا تصمیم بر تسمیم من داشته و موفق نشده است اکنون از اهل انصاف می‏پرسم آیا اینها طریقه‏ی مذهب است

آیا امر حق محتاج به این همه تقلب و تصنع است.

کدام مذهب در دنیا به این وسائل ترویج شده؟

کدام مذهب است که هر روز عده‏ی بر مفاسد آن آگاه شد از آن کناره کرده باشند و رئیس به دشنام و فحاشی در حقشان قیام کرده باشد؟ و به جاسوسی و راپرتچیگری کفر و ایمان کسان را بدست آورده باشد.

از این رفتار به خوبی ثابت می‏شود که حتی مبادی اخلاقی و اجتماعی که میرزا عباس افندی آقا پیشنهاد کرده دام فریبندگی است اگر نگوئیم دستور از جاهای دیگر داشته.

مثلا اگر او که می‏گوید حب وطن امری موهوم است آیا کسانی که این سخن را تمجید می‏کنند واقعا در وطن خود نیز این سخن را ترویج می‏نمایند؟

خدا می‏داند اگر در وطن ایشان یک نفر تفوه به این سخن کند و بدانند مؤثر می‏شود دهانش را به هم می‏دوزند.

آیا کدام مضرت برای ایران بدتر از همین تعلیم است؟ بلی این حرف برای کسانی که علاقه به استقلال ایران ندارند و میل دارند هر چه زودتر وسائل کامروائی ایشان فراهم شود خوب است ولی برای هر کس که کمتر علاقه‏ی به این آب و خاک و آزادی و استقلال و سیادت خود دارد و مایل نباشد که در تحت قیادت دیگران و اسارت و بندگی واقع شود حق دارد که با مذهبی که این تعلیم را می‏دهد تا آخرین نفس مقاومت نماید عجبا چگونه است که در هر مملکت از ممالک دنیا اگر قومی یافت شدند که مرامشان مخالف مصلحت مملکت است به دولت و ملت حق داده می‏شود که به دفع فساد آنان مبادرت کنند و نوبت به ملکت ما که رسید باید هر مزخرفی همین که در جامه‏ی مذهب درآمد آن را گوش بدهیم؟

یا للعجب افندی در کلماتش می‏گوید باید تحری حقیقت لازم کرد و بهائیان به هر کس می‏رسند اول سخن ایشان این است که در مسائل تحقیق لازم است نه تقلید اما همین که کسی خواست تحقیق کند در اینکه آیا اساسا امر بهائی مسلک است یا مذهب؟ آیا رئیس ایشان چرا همه ساله به اروپا سفر می‏کند و یک دفعه به هند و افغان و ایران و ترکیه سفر نمی‏کند؟

آیا این رئیس که می‏گوید این دین را فقط برای تربیت ایرانی

آورده‏ام چرا مطالب خود را نمی‏آید برملاء در مجامع علماء و وزراء و شاه و گدا بگوید.

اگر می‏گوید می‏ترسم مربی و معلم روحانی که ترس از جان خود دارد اصلا خیلی بیجا می‏کند که دم از این مقامات می‏زند یا اینکه اگر کسی گفت من باید تحقیق کنم که آیا الواح وصایائی که نسبت به عباس افندی می‏دهند از اوست یا آن را ساخته‏اند اگر ساختگی نیست چرا با گفتار سابق خودش و پدرش مخالف است و کدام دینی است که هنوز تشکیلاتش به پایان نرسیده آن را نسخ کنند و تشکیل دیگر بدهند و بالاخره هر کس دم از تحقیق از هر مطلبی زد به جای اینکه او را جواب گویند و قانعش کنند شمشیرهای تکفیر کشیده به سرعت برق به هم خبر می‏دهند که آقای رئیس فرموده‏اند با این شخص ملاقات جایز نیست گوش به سخنان او ندهید که او مرتد و کافر و مفرض و ناقض ووو شده و به طوری در را می‏بندد که دیگر اینجا اصلا تحقیق حرام می‏شود گویا تحری حقیقت مقصود همین است که هر مزخرفی که آقا می‏گویند همه خواه مرکز فساد و خواه محور اصلاح در همه حال گوارای دیگران باشد و چنانکه گفتیم عجالة این کلاه به اندازه‏ی سر ایرانی نیست و ایرانی باید اگر حیات و استقلال خود را می‏خواهد در این موضوع خیلی هشیار و بیدار باشد و حتی هوس نکند که ببینم چه می‏گویند چه که دزد هرگز نخواهد گفت من آمده‏ام کلاهت را بربایم بلکه همیشه به صورت‏های حق به جانبی و حتی با نغمه‏ی امانت و درستی و انتقاد از سرقت و خیانت جلوه خواهد کرد.


1) پوشیده نماند که تمام حقوق مادی من در دست بهائیان با سعایت خود شوقی تضییع شد یک هزار و چند صد جلد کواکب الدریه در مصر نزد محمد تقی اصفهانی و مانند آن در بغداد نزد عبدالرزاق عباس ماند و به هیچ وسیله ممکن نشد که یک جلد از آنها جنسا یا نقدا به من بازگردد و اگر جلدی سی ریال هم محسوب شود سه هزار نسخه فی نود هزار ریال خسارت بردم.