جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جنت قرب و نار بعد

زمان مطالعه: 3 دقیقه

گفتیم میرزای نوری بهشت را به لقای خود و جهنم را به دوری از دیدار خویش تعبیر کرده است. این مطلب در بسیاری از الواح بها موجود است و از آن جمله در لوحی که می‏گویند مشار به اشارات آن مرحوم حاج شیخ محمد باقر اصفهانی بوده.

ولی اشتباه نشود که آن هم مانند سایر الواحش اولا تصریح به اسم نشده ثانیا نه برای مرحوم شیخ و نه کسی دیگر از علما ارسال نگشته بلکه همان لوح زیر دوشکی بوده و هست که فقط گوسفندان بخوانند و لذت ببرند که ببینید با چه هیمنه و قدرتی به علمای بزرگ خطابات شدیده نموده است! در حالتی که اصلا خطاب هم نیست.

باری در آن لوح می‏گوید (قال این الجنة و النار قل الاولی لقائی و الاخری نفسک ایها المشرک المرتاب(.

در اینجا نار را به نار نفس شیخ که منکر او بوده و جنت را به لقای خود تعبیر نموده و در سایر موارد کلیه‏ی انکار و ادبار از خودرا نار و جهنم تفسیر نموده و جز به جمال خویش جنتی را معتقد نبوده.

ولی پوشیده نماند پسرش عباس افندی دید این تعبیر خیلی رکیک است و اگر نتیجه ایمان و کفر همین باشد که یکی به لقای آقا برسد و دیگری از

آن محروم ماند حتی اکثر اتباع خودش هم جهنمی خواهند شد و ممکن است همان اتباع هم بگویند این جهنم چه ضرری برای ما دارد و آن بهشت چه ثمری؟

خصوصا در این اواخر که آن جمال مبارکی که به قول خودش خود را غلمان روضه‏ی رضوان در موارد کثیره تعبیر نموده بود صاحب ریش و پشمی سفید و یا آلوده به حنا و رنگ شده دیگر حرمان از آن لقا غصه‏ی نداشت بلکه غنیمت بود.

این شد که در این اواخر افندی طرح دیگر ریخت و حیله و وسیله‏ی دیگر برانگیخت و لوحی نوشت مبنی بر اینکه گمان نرود که نعیم و جحیم منحصر به نعمت قرب و نقمت بعد است بلکه این جنت و نار در عالم دنیا است (در حالتی که این هم نیست) و روح در عوالم بعد باقی خواهد بود و آن الواحی هم متعدد است یکی را به اسم پدرش منتشر کرده و آن لوح عبدالوهاب است که بهائیان گمان دارند از خود بها است در حالتی که او عقیده‏ی خود را در جنت قرب و نار بعد گفته و رفته بود و این لوح را افندی به نام او ساخت و پرداخت و بعد از فوت پدر منتشر کردند و به امضای خود الواح دیگری ترتیب و تنظیم کرده که چون در آنها هم دقت شود به خوبی معلوم می‏شود که یا خود عباس افندی عقده به بقای روح هم نداشته و این کلمات را برای سرگرمی مردم به هم بافته و یا علم بیانش قاصر بوده و از عهده اثبات آن بر نیامده و به عقیده‏ی من شق اول است و از حالش تشخیص داده‏ام که ابدا به مبدأ و معاد معتقد نبود و اینک مهمترین بیانات او را در بقای روح که در ذائقه اهل بها شیرین‏تر از عسل است و در کتب خود طبع و نشر کرده‏اند در اینجا می‏نگاریم تا فضیلت این پیغمبر! یا خدازاده‏ی قرن بیستم مسیحی و چهاردهم اسلامی بر اهل خبرت و بصیرت مبرهن گردد و نیز مقدمه‏ی آن را به همان لحن و عباراتی که خودشان در کتب خود نگاشته‏اند می‏نگاریم و هی هذه.

صورت نطق مبارکی است که روز شنبه 26 ماه می 1912 در شهر بستن امریکا در مجمع عظیمی (1) بیان فرموده‏اند و جناب مستطاب آقا میرزا ولی الله خان ورقا از نیویورک ارسال داشته‏اند.


1) هر مجمعی که بیست سی نفر در آن مجمع حاضر می‏شدند برای تماشای ریش و گیسوان و لباده و فینه و مولوی و غمزات و عشوات آقا با آن لباس آن مجمع عظیم می‏شد!.