گفتیم میرزای نوری بهشت را به لقای خود و جهنم را به دوری از دیدار خویش تعبیر کرده است. این مطلب در بسیاری از الواح بها موجود است و از آن جمله در لوحی که میگویند مشار به اشارات آن مرحوم حاج شیخ محمد باقر اصفهانی بوده.
ولی اشتباه نشود که آن هم مانند سایر الواحش اولا تصریح به اسم نشده ثانیا نه برای مرحوم شیخ و نه کسی دیگر از علما ارسال نگشته بلکه همان لوح زیر دوشکی بوده و هست که فقط گوسفندان بخوانند و لذت ببرند که ببینید با چه هیمنه و قدرتی به علمای بزرگ خطابات شدیده نموده است! در حالتی که اصلا خطاب هم نیست.
باری در آن لوح میگوید (قال این الجنة و النار قل الاولی لقائی و الاخری نفسک ایها المشرک المرتاب(.
در اینجا نار را به نار نفس شیخ که منکر او بوده و جنت را به لقای خود تعبیر نموده و در سایر موارد کلیهی انکار و ادبار از خودرا نار و جهنم تفسیر نموده و جز به جمال خویش جنتی را معتقد نبوده.
ولی پوشیده نماند پسرش عباس افندی دید این تعبیر خیلی رکیک است و اگر نتیجه ایمان و کفر همین باشد که یکی به لقای آقا برسد و دیگری از
آن محروم ماند حتی اکثر اتباع خودش هم جهنمی خواهند شد و ممکن است همان اتباع هم بگویند این جهنم چه ضرری برای ما دارد و آن بهشت چه ثمری؟
خصوصا در این اواخر که آن جمال مبارکی که به قول خودش خود را غلمان روضهی رضوان در موارد کثیره تعبیر نموده بود صاحب ریش و پشمی سفید و یا آلوده به حنا و رنگ شده دیگر حرمان از آن لقا غصهی نداشت بلکه غنیمت بود.
این شد که در این اواخر افندی طرح دیگر ریخت و حیله و وسیلهی دیگر برانگیخت و لوحی نوشت مبنی بر اینکه گمان نرود که نعیم و جحیم منحصر به نعمت قرب و نقمت بعد است بلکه این جنت و نار در عالم دنیا است (در حالتی که این هم نیست) و روح در عوالم بعد باقی خواهد بود و آن الواحی هم متعدد است یکی را به اسم پدرش منتشر کرده و آن لوح عبدالوهاب است که بهائیان گمان دارند از خود بها است در حالتی که او عقیدهی خود را در جنت قرب و نار بعد گفته و رفته بود و این لوح را افندی به نام او ساخت و پرداخت و بعد از فوت پدر منتشر کردند و به امضای خود الواح دیگری ترتیب و تنظیم کرده که چون در آنها هم دقت شود به خوبی معلوم میشود که یا خود عباس افندی عقده به بقای روح هم نداشته و این کلمات را برای سرگرمی مردم به هم بافته و یا علم بیانش قاصر بوده و از عهده اثبات آن بر نیامده و به عقیدهی من شق اول است و از حالش تشخیص دادهام که ابدا به مبدأ و معاد معتقد نبود و اینک مهمترین بیانات او را در بقای روح که در ذائقه اهل بها شیرینتر از عسل است و در کتب خود طبع و نشر کردهاند در اینجا مینگاریم تا فضیلت این پیغمبر! یا خدازادهی قرن بیستم مسیحی و چهاردهم اسلامی بر اهل خبرت و بصیرت مبرهن گردد و نیز مقدمهی آن را به همان لحن و عباراتی که خودشان در کتب خود نگاشتهاند مینگاریم و هی هذه.
صورت نطق مبارکی است که روز شنبه 26 ماه می 1912 در شهر بستن امریکا در مجمع عظیمی (1) بیان فرمودهاند و جناب مستطاب آقا میرزا ولی الله خان ورقا از نیویورک ارسال داشتهاند.
1) هر مجمعی که بیست سی نفر در آن مجمع حاضر میشدند برای تماشای ریش و گیسوان و لباده و فینه و مولوی و غمزات و عشوات آقا با آن لباس آن مجمع عظیم میشد!.