جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جمع الشمس و القمر (1)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

فرض کنید امشب در خانه ارسطوی حکیم یهودی محفل تبلیغ است (در خیابان علاءالدوله) و ناطق آنجا هم احمد یزدانی است در آنجا یک نفر مبتدی وارد شده می‏گوید آقا شما که می‏گوئید قیامت قیام کرده و قیامتی جز ظهور قائم قائل نیستید و قائمی جز میرزا علی محمد باب نمی‏شناسید و بعد از قیام (این قائم عجیب) می‏گویید خدا (میرزا

حسینعلی بها) بر تخت نشسته سلطنت می‏کند؛ (ولی به قول خودش تحت سلاسل و اغلال سلطنت دارد) اکنون بفرمائید اشراط ساعت و علائم قیامت که در قرآن و اخبار بلکه سایر کتب مذهبی موجود است چگونه مصداق یافته و از آن جمله جمع شمس و قمر چگونه مفاد پیدا کرده؟ آقای یزدانی بعد از آنکه شرخی بیان می‏کند از اینکه شما باید سراپا گوش باشید و حتی در مقابل آقای صافی که قدری به علم جدال و بحث آشنا و از مغالطات حضرات هم بصیرتی پیدا کرده صریحا می‏گوید ما کنفرانس می‏دهیم و محفل استدلال و بحث نداریم اگر میل دارید اینجا بیائید باید گوش باشید نه زبان یعنی هر غلطی می‏شنوید و به هر اشتباه کاری بر می‏خورید و هر تقلب و مغالطه می‏بینید صداتان درنیاید «زیرا ما می‏خواهیم جوان‏های ساده‏لوح را بربائیم و آلت هزار گونه مفسده کنیم» بالاخره اگر آقای یزدانی مانند چند سال قبل نابلد و بلید نمانده باشد و اگر مانند چند سال قبل خودش متزلزل و بی‏عقیده نباشد یا بی‏عقیدگی خود را بتواند بپوشاند که در طی کلامش معلوم نشود و خلاصه اینکه مبلغ تمام عیار شده باشد جواب سئوال سائل را بدین گونه شروع می‏نماید – ما به قرآن و اسلام معتقدیم و از فرط اعتقاد به قرآن بوده است که بدین ظهور مبارک! ایمان آورده‏ایم در حقیقت ما حافظ و حامل و زنده کننده‏ی قرآنیم نه مسلمان‏هائی که نعمت خدا را کفران کرده چنین ظهور مبارکی را که مانند شمس منیر آثارش ظاهر است و انوارش باهر انکار نموده و مانند یهود و نصاری که از طلعت محمدی بی نصیب مانده ذلت ابدی برای خود فراهم کردند اینان هم از طلعت مبارک حق با آن عظمت اعراض نموده‏اند. پس از آن که شطری از این سخنان دروغ خدعه‏آمیز به هم بافت اگر شنونده بر اثر بی زبان و بی خبری ساکت ماند آقا دنباله‏ی حرف خود را گرفته دیگر دست از دل بر می‏دارد و هر چه بر زبانش آمد می‏گوید و اگر مبتدی دارای فهم و عقل و اطلاع و علم و تقریر و استقلال رأی است لابد جلو گرفته می‏گوید آقا اندکی صبر کنید و حرف‏های خود را مطالعه نموده بی دلیل سخنی نگوئید کدام ظهور کدام طلعت کدام شمس کدام عظمت کدام ذلت برای نصاری؟ اینها چیست به هم می‏بافید اگر نصاری مسیحیانی هستند که چهارصد میلیون جمعیت اروپا را تشکیل می‏نمایند و مهم‏ترین آثار تمدن علم را در دست دارند آن حرف شما مورد ندارد. اگر ما را در انکار امر بهاء تهدید به ذلتی چون ذلت امروزه‏ی نصاری می‏کنید که این عین عزت است بگذار ما هم مانند نصاری ذلیل شویم. اینجا آقای یزدانی به مطالعه‏ی حل آن مبتدی پرداخته درصدد کنجکاوی بر می‏آید اگر دید او حقیقة دلباخته‏ی اروپا و مسیحیت یا مطلقا بی

اعتناء به مذهب است با او همراه شده شروع می‏کند به تمجید از او و درهای محبت خادعانه باز شده مبلغ رنگ حرفهای خود را عوض نموده می‏گوید بلی ما مطابق مذاق مسلمانان صحبت گرده و گمان کردیم شما هم از آنها هستید که پابند با سلامیت و استقلال خویش‏اند و هلم جراحی از این مقوله می‏گوید و یارو را درست در آغوش کشیده بی‏دین اصلی با بی‏دین مصنوعی که متظاهر به دین بهائی است با هم یار می‏شوند یعنی این آقای یزدانی که هر جا دم از دین می‏زند برای خراب کردن یک نفر مسلمان یا یهودی جازم العقیده‏ی که او را از عقیده‏ی سابقش متزلزل سازد و هر جا دم از بی‏دینی می‏زند برای جلب نظر آن یک نفر بی‏دین است که او بهائیت را مقدمه‏ی بی دینی بشناسد و دل از ایشان نپردازد و اصلا حرفهایش مبنی بر هیچ منظور نیست و مصالح و مضاری برای جامعه در نظر ندارد نه تقویت شرق می‏خواهد نه غرب نه مسیحی نه مسلمان نه مقید به ترویج دین است نه بی‏دینی بلکه هر چه می‏گوید فقط و فقط برای زیاد کردن یک نفر رفیق است که بالاخره با هر حیله است دست یک نفر را از جامعه‏ی ملی کنده به جامعه‏ی بهائی بند کند و کار ندارد به اینکه آیا نتیجه‏ی این کار به کجا می‏کشد و به نفع کدام طبقه تمام می‏شود او در این کار ملتی نمی‏شناسد مملکتی نمی‏داند حقوقی معترف نیست صلاح و فساد اخلاقی در نظر ندارد تنها وظیفه‏ی خود را انجام می‏دهد که بر دسته خود افزوده تقربش نزد صاحبخانه اولا و جامعه‏ی بهائی ثانیا و شوقی افندی ثالثا زیاد شود (همان شوقی که در ابتدای زمامداریش همین یزدانی می‏گفت این شوقی لایق مقامات نیست بلکه قابلیت هیچ چیز ندارد و من یقین دارم سرکار آقا هرگز چنین جوان را جانشین خود نمی‏کند ولی بعد از آنکه دید شد آنچه را او تصور نمی‏کرد عوض اینکه بفهمد که سابقین هم به همین رویه مطاع و متبع شده‏اند یعنی یک دسته گوسفند بی فکر را زیر بار کشیده‏اند و سیادت آنها مبنی بر هیچ گونه لیاقتی نبوده بالعکس به توبه و انابه پرداخت که من غلط فهمیده بودم و به کثرت تصنع و تقلب خود را به حوزه چسبانیده در ابراز حالت گوسفندی جلوتر از همه می‏رود تا گمانی در حقش نرود(.

خلاصه گفتگوی تأویل آیه‏ی (و جمع الشمس و القمر) به همین حرف‏ها از بین رفته مبحث عوض می‏شود و حرف دین به سخنان بی‏دینی و صحبت مذهب به سیاست و یا اقلا به حرف عیش و عشرت تبدیل می‏شود و هرگاه دید طرف مقابل جدا مسلمان است و سئوالش از روی واقعیت بوده و آن جواب هم (که گفت ذلت چه؟ و کجا مسیحیان ذلیل شده‏اند) جوابی نقضی بود و خواست دلیل او را نقض کرده از یاوه

گوئی جلو گیرد. فوری آقای یزدانی زمینه‏ی دیگر پیش کشیده به مغالطه و خلط مبحث دیگر مبتدی را هو می‏کند که معلوم می‏شود شما به عظمت اسلام و قرآن و ذلت یهود و نصاری معتقد نیستید (و ضربت علیهم الذلة و المکسنه) در موقع خود به کمنال شدت مصداق یافت یعنی ظهور پیغمبر اسلام چنان ذلت و مسکنتی بر یهود و نصاری زد که حتی جزیه بر ایشان نهاد و در مدت نیم قرن امر اسلام تمام شرق و گوشه‏ی از مغرب را فرا گرفت ولی این مربوط به حرف‏های شما نیست زیرا اگر مقصودتان ذلت یهود و نصاری امروز است امروز ذلت و مسکنتی از طرف شما و کسی دیگر به یهود و نصاری نرسیده اما یهود اگر چند نفرشان به شما ملحق شده‏اند یا آنکه آنها را بر سر و چشم خود نشانده‏اید و به گمان خودتان به این یگانگی که به ایشان دارید آنان را به عزت رسانده‏اید چنان ذلتی ایشان را فرا گرفته که هر یهودی بهائی در نظر یهودی غیر بهائی از سگ پست‏تر شده آنان را از مجامع و مساجد خود رهانده‏اند تا به حدی که در زمان حکومت میرزا جعفر خان در کاشان یهودیان صریحا چند نفر بهائی یهودی را از خود دور کرده آنها به اتابک متظلم شدند و اتابک صورت حال را از میرزا جعفر خان پرسیده جواب داد که یهود می‏گویند بهائیان در مذهب ما نجس و منفورند و ما نمی‏خواهیم به مسجد ما بیایند و در مذهب ما رخنه کنند حتی این مضمون چندی ضرب‏المثل شده بود که حاکم کاشان طرفدار یهود شده و ترسیده است دین یهود از میان برود و تا این دم هم یهودی همه جا از بهائی تنفر دارد و آنان که بهائی شدند بالعکس دارای همه چیز هستند عزت دارند فابریک دارند تجارتخانه‏های مهم حتی پول‏های دنیا غالبا در دست یهود است اما نصاری که معلوم است ریاست بر همه دنیا می‏کنند و به سبب ظهور باب و بهاء ذلت و مسکنتی متوجه آنها نشده بلکه شب و روز بهائیان جاسوسی و چاپلوسی و خوش‏آمد گوئی از دول و ملل مسیحی می‏کنند که شاید دست عاطفی بر سر و رویشان کشیده شود پس چه ذلتی و چه مسکنتی؟ و اگر مقصودتان این است که همان قسمتی که به ظهور اسلام ذلت و مسکنت متوجه یهود و نصاری شد امروز هم به ظهور باب و بها ذلت و مسکنتی متوجه اسلام شده این سخن شما به قدری مضحک است که باید کلی بر آن بخندد حتی اگر یک ذره فهم و شعور یا مدرک و انصاف و بصیرت و بالاخره یکی از خصائص بشریت در شما باشد باید خودتان بر حرف خود بخندید زیر نود سال است (1) مولای شما در ایران عرض اندام کرده تاکنون کدام عزتی را احراز نموده و کدام ذلتی را به کسی

رسانده بعد از نود سال خودتان ناله می‏کنید که امر ترقی نکرده خودتان با هم می‏گوئید سال به سال رو به زوال می‏رود خودتان می‏دانید که پارسال از پیرار سال بدتر و امسال از پارسال به مراتب بدتر شده شما می‏دانید به جای اینکه مردم به شما نزدیک شوند دور می‏شوند و در هر نقطه از نقاط دنیا شما را به عنوان یک مذهب ولو مذهب باطل نشناخته و نمی‏شناسند و گاهی هم اگر دو سه نفر در خلوتخانه‏ها نزد شما آمدند برای نظربازی و شهوت‏رانی و ریشخند کردن شماست هنوز از خلوتخانه بیرون نیامده نغمه‏ی استهزاء ایشان بلند است و شما مانند کبک سربه‏زیر برف کرده از ذلت‏ها و نکبت‏های خود بی‏خبرید!

خلاصه جنگ بین و مبلغ متبلغ زه می‏زند و جاخالی کرده می‏گوید امشب وقت گذشته‏ی و باقی صحبت بماند برای مجلس دیگر مجلس را بر هم می‏زند و هفته‏ی دیگر در بسته می‏شود هر کس می‏آید می‏گویند محفل موقوف شده تا پس از یکی دو هفته که یقین کنند مبتدی جسور مبرم از پی کار خود رفته دوباره در را بر روی آدمهای ساده‏ی بی خبر چون فلان زغال‏فروش و فلان آهنگر باز کرده نرم نرم دوباره مجلس را گرم می‏کنند چنانکه عین این قضیه در زمینه غلامعلی خان صافی واقع شد و خود بنده هم سالها در همان محفل ناطق بوده‏ام و بر روحیات آن آگاهم منتهی فرقی که داشت من شانه خالی نمی‏کردم و چون خودم بیدار بودم بیداران را به طور دیگر سرگرم می‏نمودم که به قصه‏خوانی و شعر و شوخی مجلس برگزار شود و اقلا صد نفر هستند که بگویند ما آن روز هم تو را شناخته دانستیم به بهائیت پابند نیستی حتی مراسلاتی راجع به این قضیه موجود دارم که به شهادت همه کسانی که برای مناظره آمده‏اند بی علاقگی آن روز من ثابت است و امید است عین حال مرا که سایر مبلغین هم دارند به مرور ظاهر شود و خودشان بفهمند که این دین و آئین به جایی نمی‏رسند و هر چه حقایق را زیر پرده نهان دارند عاقبت کشف و سمر خواهد شد بلکه شده است و خیلی کم است کسی که هنوز بهائیت را دین انگارد از نقطه نظر علاقه مذهبی رو به آن برود.


1) اکنون صد و دو سال شده است.