فرض کنید امشب در خانه ارسطوی حکیم یهودی محفل تبلیغ است (در خیابان علاءالدوله) و ناطق آنجا هم احمد یزدانی است در آنجا یک نفر مبتدی وارد شده میگوید آقا شما که میگوئید قیامت قیام کرده و قیامتی جز ظهور قائم قائل نیستید و قائمی جز میرزا علی محمد باب نمیشناسید و بعد از قیام (این قائم عجیب) میگویید خدا (میرزا
حسینعلی بها) بر تخت نشسته سلطنت میکند؛ (ولی به قول خودش تحت سلاسل و اغلال سلطنت دارد) اکنون بفرمائید اشراط ساعت و علائم قیامت که در قرآن و اخبار بلکه سایر کتب مذهبی موجود است چگونه مصداق یافته و از آن جمله جمع شمس و قمر چگونه مفاد پیدا کرده؟ آقای یزدانی بعد از آنکه شرخی بیان میکند از اینکه شما باید سراپا گوش باشید و حتی در مقابل آقای صافی که قدری به علم جدال و بحث آشنا و از مغالطات حضرات هم بصیرتی پیدا کرده صریحا میگوید ما کنفرانس میدهیم و محفل استدلال و بحث نداریم اگر میل دارید اینجا بیائید باید گوش باشید نه زبان یعنی هر غلطی میشنوید و به هر اشتباه کاری بر میخورید و هر تقلب و مغالطه میبینید صداتان درنیاید «زیرا ما میخواهیم جوانهای سادهلوح را بربائیم و آلت هزار گونه مفسده کنیم» بالاخره اگر آقای یزدانی مانند چند سال قبل نابلد و بلید نمانده باشد و اگر مانند چند سال قبل خودش متزلزل و بیعقیده نباشد یا بیعقیدگی خود را بتواند بپوشاند که در طی کلامش معلوم نشود و خلاصه اینکه مبلغ تمام عیار شده باشد جواب سئوال سائل را بدین گونه شروع مینماید – ما به قرآن و اسلام معتقدیم و از فرط اعتقاد به قرآن بوده است که بدین ظهور مبارک! ایمان آوردهایم در حقیقت ما حافظ و حامل و زنده کنندهی قرآنیم نه مسلمانهائی که نعمت خدا را کفران کرده چنین ظهور مبارکی را که مانند شمس منیر آثارش ظاهر است و انوارش باهر انکار نموده و مانند یهود و نصاری که از طلعت محمدی بی نصیب مانده ذلت ابدی برای خود فراهم کردند اینان هم از طلعت مبارک حق با آن عظمت اعراض نمودهاند. پس از آن که شطری از این سخنان دروغ خدعهآمیز به هم بافت اگر شنونده بر اثر بی زبان و بی خبری ساکت ماند آقا دنبالهی حرف خود را گرفته دیگر دست از دل بر میدارد و هر چه بر زبانش آمد میگوید و اگر مبتدی دارای فهم و عقل و اطلاع و علم و تقریر و استقلال رأی است لابد جلو گرفته میگوید آقا اندکی صبر کنید و حرفهای خود را مطالعه نموده بی دلیل سخنی نگوئید کدام ظهور کدام طلعت کدام شمس کدام عظمت کدام ذلت برای نصاری؟ اینها چیست به هم میبافید اگر نصاری مسیحیانی هستند که چهارصد میلیون جمعیت اروپا را تشکیل مینمایند و مهمترین آثار تمدن علم را در دست دارند آن حرف شما مورد ندارد. اگر ما را در انکار امر بهاء تهدید به ذلتی چون ذلت امروزهی نصاری میکنید که این عین عزت است بگذار ما هم مانند نصاری ذلیل شویم. اینجا آقای یزدانی به مطالعهی حل آن مبتدی پرداخته درصدد کنجکاوی بر میآید اگر دید او حقیقة دلباختهی اروپا و مسیحیت یا مطلقا بی
اعتناء به مذهب است با او همراه شده شروع میکند به تمجید از او و درهای محبت خادعانه باز شده مبلغ رنگ حرفهای خود را عوض نموده میگوید بلی ما مطابق مذاق مسلمانان صحبت گرده و گمان کردیم شما هم از آنها هستید که پابند با سلامیت و استقلال خویشاند و هلم جراحی از این مقوله میگوید و یارو را درست در آغوش کشیده بیدین اصلی با بیدین مصنوعی که متظاهر به دین بهائی است با هم یار میشوند یعنی این آقای یزدانی که هر جا دم از دین میزند برای خراب کردن یک نفر مسلمان یا یهودی جازم العقیدهی که او را از عقیدهی سابقش متزلزل سازد و هر جا دم از بیدینی میزند برای جلب نظر آن یک نفر بیدین است که او بهائیت را مقدمهی بی دینی بشناسد و دل از ایشان نپردازد و اصلا حرفهایش مبنی بر هیچ منظور نیست و مصالح و مضاری برای جامعه در نظر ندارد نه تقویت شرق میخواهد نه غرب نه مسیحی نه مسلمان نه مقید به ترویج دین است نه بیدینی بلکه هر چه میگوید فقط و فقط برای زیاد کردن یک نفر رفیق است که بالاخره با هر حیله است دست یک نفر را از جامعهی ملی کنده به جامعهی بهائی بند کند و کار ندارد به اینکه آیا نتیجهی این کار به کجا میکشد و به نفع کدام طبقه تمام میشود او در این کار ملتی نمیشناسد مملکتی نمیداند حقوقی معترف نیست صلاح و فساد اخلاقی در نظر ندارد تنها وظیفهی خود را انجام میدهد که بر دسته خود افزوده تقربش نزد صاحبخانه اولا و جامعهی بهائی ثانیا و شوقی افندی ثالثا زیاد شود (همان شوقی که در ابتدای زمامداریش همین یزدانی میگفت این شوقی لایق مقامات نیست بلکه قابلیت هیچ چیز ندارد و من یقین دارم سرکار آقا هرگز چنین جوان را جانشین خود نمیکند ولی بعد از آنکه دید شد آنچه را او تصور نمیکرد عوض اینکه بفهمد که سابقین هم به همین رویه مطاع و متبع شدهاند یعنی یک دسته گوسفند بی فکر را زیر بار کشیدهاند و سیادت آنها مبنی بر هیچ گونه لیاقتی نبوده بالعکس به توبه و انابه پرداخت که من غلط فهمیده بودم و به کثرت تصنع و تقلب خود را به حوزه چسبانیده در ابراز حالت گوسفندی جلوتر از همه میرود تا گمانی در حقش نرود(.
خلاصه گفتگوی تأویل آیهی (و جمع الشمس و القمر) به همین حرفها از بین رفته مبحث عوض میشود و حرف دین به سخنان بیدینی و صحبت مذهب به سیاست و یا اقلا به حرف عیش و عشرت تبدیل میشود و هرگاه دید طرف مقابل جدا مسلمان است و سئوالش از روی واقعیت بوده و آن جواب هم (که گفت ذلت چه؟ و کجا مسیحیان ذلیل شدهاند) جوابی نقضی بود و خواست دلیل او را نقض کرده از یاوه
گوئی جلو گیرد. فوری آقای یزدانی زمینهی دیگر پیش کشیده به مغالطه و خلط مبحث دیگر مبتدی را هو میکند که معلوم میشود شما به عظمت اسلام و قرآن و ذلت یهود و نصاری معتقد نیستید (و ضربت علیهم الذلة و المکسنه) در موقع خود به کمنال شدت مصداق یافت یعنی ظهور پیغمبر اسلام چنان ذلت و مسکنتی بر یهود و نصاری زد که حتی جزیه بر ایشان نهاد و در مدت نیم قرن امر اسلام تمام شرق و گوشهی از مغرب را فرا گرفت ولی این مربوط به حرفهای شما نیست زیرا اگر مقصودتان ذلت یهود و نصاری امروز است امروز ذلت و مسکنتی از طرف شما و کسی دیگر به یهود و نصاری نرسیده اما یهود اگر چند نفرشان به شما ملحق شدهاند یا آنکه آنها را بر سر و چشم خود نشاندهاید و به گمان خودتان به این یگانگی که به ایشان دارید آنان را به عزت رساندهاید چنان ذلتی ایشان را فرا گرفته که هر یهودی بهائی در نظر یهودی غیر بهائی از سگ پستتر شده آنان را از مجامع و مساجد خود رهاندهاند تا به حدی که در زمان حکومت میرزا جعفر خان در کاشان یهودیان صریحا چند نفر بهائی یهودی را از خود دور کرده آنها به اتابک متظلم شدند و اتابک صورت حال را از میرزا جعفر خان پرسیده جواب داد که یهود میگویند بهائیان در مذهب ما نجس و منفورند و ما نمیخواهیم به مسجد ما بیایند و در مذهب ما رخنه کنند حتی این مضمون چندی ضربالمثل شده بود که حاکم کاشان طرفدار یهود شده و ترسیده است دین یهود از میان برود و تا این دم هم یهودی همه جا از بهائی تنفر دارد و آنان که بهائی شدند بالعکس دارای همه چیز هستند عزت دارند فابریک دارند تجارتخانههای مهم حتی پولهای دنیا غالبا در دست یهود است اما نصاری که معلوم است ریاست بر همه دنیا میکنند و به سبب ظهور باب و بهاء ذلت و مسکنتی متوجه آنها نشده بلکه شب و روز بهائیان جاسوسی و چاپلوسی و خوشآمد گوئی از دول و ملل مسیحی میکنند که شاید دست عاطفی بر سر و رویشان کشیده شود پس چه ذلتی و چه مسکنتی؟ و اگر مقصودتان این است که همان قسمتی که به ظهور اسلام ذلت و مسکنت متوجه یهود و نصاری شد امروز هم به ظهور باب و بها ذلت و مسکنتی متوجه اسلام شده این سخن شما به قدری مضحک است که باید کلی بر آن بخندد حتی اگر یک ذره فهم و شعور یا مدرک و انصاف و بصیرت و بالاخره یکی از خصائص بشریت در شما باشد باید خودتان بر حرف خود بخندید زیر نود سال است (1) مولای شما در ایران عرض اندام کرده تاکنون کدام عزتی را احراز نموده و کدام ذلتی را به کسی
رسانده بعد از نود سال خودتان ناله میکنید که امر ترقی نکرده خودتان با هم میگوئید سال به سال رو به زوال میرود خودتان میدانید که پارسال از پیرار سال بدتر و امسال از پارسال به مراتب بدتر شده شما میدانید به جای اینکه مردم به شما نزدیک شوند دور میشوند و در هر نقطه از نقاط دنیا شما را به عنوان یک مذهب ولو مذهب باطل نشناخته و نمیشناسند و گاهی هم اگر دو سه نفر در خلوتخانهها نزد شما آمدند برای نظربازی و شهوترانی و ریشخند کردن شماست هنوز از خلوتخانه بیرون نیامده نغمهی استهزاء ایشان بلند است و شما مانند کبک سربهزیر برف کرده از ذلتها و نکبتهای خود بیخبرید!
خلاصه جنگ بین و مبلغ متبلغ زه میزند و جاخالی کرده میگوید امشب وقت گذشتهی و باقی صحبت بماند برای مجلس دیگر مجلس را بر هم میزند و هفتهی دیگر در بسته میشود هر کس میآید میگویند محفل موقوف شده تا پس از یکی دو هفته که یقین کنند مبتدی جسور مبرم از پی کار خود رفته دوباره در را بر روی آدمهای سادهی بی خبر چون فلان زغالفروش و فلان آهنگر باز کرده نرم نرم دوباره مجلس را گرم میکنند چنانکه عین این قضیه در زمینه غلامعلی خان صافی واقع شد و خود بنده هم سالها در همان محفل ناطق بودهام و بر روحیات آن آگاهم منتهی فرقی که داشت من شانه خالی نمیکردم و چون خودم بیدار بودم بیداران را به طور دیگر سرگرم مینمودم که به قصهخوانی و شعر و شوخی مجلس برگزار شود و اقلا صد نفر هستند که بگویند ما آن روز هم تو را شناخته دانستیم به بهائیت پابند نیستی حتی مراسلاتی راجع به این قضیه موجود دارم که به شهادت همه کسانی که برای مناظره آمدهاند بی علاقگی آن روز من ثابت است و امید است عین حال مرا که سایر مبلغین هم دارند به مرور ظاهر شود و خودشان بفهمند که این دین و آئین به جایی نمیرسند و هر چه حقایق را زیر پرده نهان دارند عاقبت کشف و سمر خواهد شد بلکه شده است و خیلی کم است کسی که هنوز بهائیت را دین انگارد از نقطه نظر علاقه مذهبی رو به آن برود.
1) اکنون صد و دو سال شده است.