جلسهی اول شب چهارشنبه دهم ثور دو ساعت از شب گذشته محفل با نهایت جلال و نورانیت در مشرق الاذکار منعقد و با تلاوت مناجات و لوح عید اعظم و خطابهی مبارکه و اخبار امری و توضیح و تبین مواد تسعهی مهمهی لوح بدیع بیست صفحهی لوح اخیر و نطق غرا و تشویق و تحریص احباء بر خدمت و جانفشانی و قیام و اقدام به لوازم عبودیت و فداکاری و وفاداری و احتیاجات منظوره ضروریه توسط حضرت آقای میر دیوان علیه 66 و انتخاب رئیس و منشی با رأی کتبی حضوری و صرف چای و شیرینی آن محفل عافل ساعت پنج از شب گذشته خاتمه یافت
جلسهی دوم روز پنجشنبه 11 تور در مشرق الاذکار طرف صبح دوساعت از دسته گذشته منعقد با تلاوت الواح جدیده مفتوح شده پس از اخذ نظریات و نتیجهی مذاکرات شب قبل و احتیاجات منظوره و تبادل افکار عمومی و صرف چائی و شیرینی با تلاوت مناجات در کمال روحانیت خاتمه یافت
جلسهی سوم شب شنبه 13 تور در منزل جناب حاجی علی محمد آقای احمداف علیه بهاء الله دو ساعت از شب گذشته محفل منعقد شده پس از تلاوت الواح و آثار و مناجات و اظهار نظریات خصوصی محفل روحانی تبریز توسط آقای وکیل روحانی علیه 9 و الطافه و اخذ آراء و اعلان تصمیمات قطعیه حاصله از نظریات عمومی توسط آقای رئیس علیه
بهاء الله و صرف چائی و شیرینی با نهایت انتظام و نورانیت و تربیت خاتمه یافت
خلاصه مذاکرات و نتیجه حاصله بر طبق قرارداد اولین کنفرانس سال گذشته موقع قبول یافت
اول حضرات تجار و کسبه از کلیه داد و ستد خودشان تومانی یک شاهی یعنی از خرید نیم شاهی و از فروش نیم شاهی
دوم حضرات موظفین و مأمورین و مالکین و اطباء از کلیه عایدات خود تومانی ده شاهی
سوم حضرات رعایا و زارعین از کلیه عایدات خود صدی دو از عین محصول به صندوق لجنه خیریه در نقاط امریه بپردازند
محل صرف عایدات از این قرار مذکوره به پنج سهم تقسیم شود
اول دو سهم از پنج سهم به لخبه خیریه محفل روحانی تبریز از شهر و اطراف جمع شود که توسط محفل روحانی مرکزی تهران ارسال گردد تا به صواب دید آن محفل مقدس برای اداره حضرات مبلغین محترم ثابت و سیار در آذربایجان خرج شود
دوم یک سهم در صندوق لجنات خیریه برای تأسیس مدرسه و تعمیم معارف ذخیره ماند
سوم یک سهم برای دستگیری عجزه و ضعفاء تخصیص شود
چهارم یک سهم جهة اشتراک مجلات و جرائد و مطبوعات امریه از طرف محفل روحانی در هر نقطه مصروف گردد این است شرح جلسات کنفرانس که مذکور شد اما نکته که باید خاطر عاطر احبای الهی را متذکر داریم این است چنانکه قبلا اشاره شد اهالی آذربایجان عموما و احبای الهی خصوصا فوقالعاده در ضیق مالی هستند لهذا
در این دفعه بعضی اقدامات جلیله عظیمه که در مد نظر داشتند صرف نظر گشت حتی در نخستین جلسه بعضی از احباء داوطلبانه اظهار نمودند که باید این سنه با سنه ماضیه امتیازی داشته باشد چه ضرر دارد در این سبیل جلیل از مایملک ضروریه و اثاثیه لازمه خانه خود چیزی به معرض فروش برسانیم و اقدامی مهمتر کنیم ولی محفل روحانی در این موقع بدین قضا رضا نداد و از عتبه مقدسه الهیه توفیقات بدیعه مسئلت میشود تا در سنه آتیه چنانکه آرزوی قلبی احبا است مجری شود
روز شنبه 13 ثور عصر در مسافرخانه بهائی عکس اعضای محفل و نمایندگان محترم محافل برداشته شد که به یادگاری در صندوق محافل روحانی بماند و در خاتمه رجای دعا از یاران الهی داریم که شاید از انفاس طیبه دوستان رحمانی از بعد به خدمتی موفق و مؤید گردیم و البهاء علی الذین قاموا علی اعلاء کلمة الله رب العالمین منشی محفل عنایت الله احمداف میلانی محفل روحانی تبریز ملاحظه شود که به چه حیله راه کلاشی را پیش گرفتهاند؟ و آنهائیکه از بهائیها در ادارات دولتی میباشند نیز به طریف مذکور از هر یک خیاناتی شرمآور مشهود شده از جمله میرزا حسین خان دخیلی که معاون پست مراغه و از سلاله دخیل مرحوم بود که بهائیها فامیل آنها را نیز از خدا یک پایه کمتر میدانند و خانهشان را امامزاده و بست تصور دارند اخیرا به واسطه خیانات عدیده احضار به تبریز گردیده است از جمله خیاناتش به اداره پست چندین فقره پول مردم را که از مراغه به تبریز میفرستادند برداشت به خودش اخرج کرد بعد از یک ماه از تبریز تعقیب شد از جمله پولی بود از مالیه هشترود به تبریز ارسال مینمودند که به واسطه همان پول به تبریز خواستند از جمله پولی دیگر از معتبرین مراغه که به
تبریز ارسال مینمود چون کاغذ بود و در لف پاکت آن را خورد هکذا مکاتیب چندین نفر از علما و تجار مراغه را که به عتبات عالیات میفرستادند باز کرد و نفرستاد حتی چند مکتوب را به بنده ارائه داد و الان صاحبان پاکات موجودند و از سایر نفوس که به قدر دویست تومان پول به اسم اداره گرفته و هنوز هم ادا نکرده و تمام این وجوهات به خرج تعیشات و مشروبات مشار الیه صرف گشته و در نتیجه باعث تنزل مقام و سبب احضار به تبریز گردیده از قرار معلوم نظر به امتحان اخیرش معلوم میشود که چند سال قبل پستخانهی مراغه که به سرقت رفته کار همین شخص بوده باشد که چندین اشخاص بی گناه را از پا در آوردند هکذا میرزا محمد ساعت ساز بنابی که مرد وقبلا اسمی برده شده زن بی شعورش یک ظرف پول زرد و سفید که معلوم نشد چند بوده آورد خفیتا به همین میرزا حسین خان و دامادش میرزا مهدی شکوهی به عنوان امانت داد که برای آتیه او و صغارش پس اندازی باشد اینها قطع نظر از اینکه پول را تماما خوردند در ظاهر به ضعیفه گفتند که تمام دویست تومان بوده و قبض دادند بعد وصی متوفی مطلع شد در نتیجه وجه معلوم هم سوخت گردید دیناری برصغار و زن متوفی نرسید در حالتی که دامادش به همان پول مدتی تجارت کرد و شخصی که میرزا محمد نام همراهش بود و لیرههای ظرف را در تبریز خورد کرده موجود است باری سایر خیاناتشان از این یک شمهی که ذکر شد معلوم است احتیاج به شرح نیست که عصبانی کردند و از جمله حرفهای بهائیها این است که بها مفت خوری را جمع کرده و غدغن نموده است باید همه کار کرده بخورند چنانکه میگوید (ابغض الناس عند الله من یقعد و یطلب) و بدین سبب دائم از سادات و علماء و دراویش
اسلام تنقید کرده ایشان را مفت خور میگویند ولی غافل از خودشان که عده به طریق کلاشی و دزدی پول مردم را میخورند عده دیگرنیز طبیب من درآوردی شده بدین رسم پول مردم را میخورند علاوه از اینکه به واسطهی تبلیغات خرافات ارواح نفوس را مخمود و افسرده مینمایند ابدانشان را نیز مریض و ناخوش ساخته به دیار اخری میفرستند نظر به اینکه این مسئله به جامعه خیلی ضرر دارد و مخالف قانون حالیه است که کسی بدون دیپلوم و اجازه رسمی از وزارت داخله بیاید مشغول به طبابت باشد مجبورم که از چند نفر اسم ببرم بلکه از طرف وزارت جلوگیری سخت بشود میرزا محمد نامی است که در خود مراغه که از نوشتن اسم خود عاجز است طبابت میکند اخیرا از طرف ولاة امور جلوگیری شد و التزام پا به مهر گرفته شد که اگر هرگاه اقدام بدین عمل نماید باید پانصد تومان به وزارت بدهد با وجود این در سرسر طبابت نمود سال گذشته دو نفر را از حیات محروم کرده از طرف حکومت توقیف شد پس از چندی حبس مقداری وجه نقد داده خلاصی یافت و الان نیز پنهانی مشغول است ایضا در شیشوان میرزا کریم و میرزا حاجی آقا نامان که هیچ یک سواد کافی هم ندارند و یکی مغزش معیوب و دیگری به مرض سودا مبتلا که دائم سر و صورتش زخمدار است طبابت مینمایند با آنها حشر ندارم نمیدانم آنها نیز آدم کشتهاند یا نه دیگری در بناب است میرزا غلامحسین نام که دواخانه موسوم به صحت باز کرده طبابت مینمایند ولی ابدا در علم طب سابقه ندارد دیگری در میاندوآب میرزا مختار نام خود و مادرش علاوه از حکیمی جراحی را نیز اشغال کردهاند یکی در ممقان به اسم آقا عزیز که ایشان نیز به جزئی سواد و بدون سابقه به
طبابت مشغول است میرزا حیدر علی اسکوئی در تبریز قطع نظر از اینکه چند شغل را داراست که هیچ یک از روی شعور نیست از جمله صابون سازی میکند که از تعفنش دماغ گندیده میشود و پنبهکاری میکند در مقابل پانصد تومان خرج و پنبه دانه صد تومان وصول نتواند عکاسی میکند به چه شکل تبلیغ میکند آن هم ناقص ضمنا حکیمی هم میکند چنانچه چندین دفعه به خود بنده طبابت کرده که مدتی ناخوش شدهام آقا سید اسد الله قمی را دوا داد که بیچاره دو ماه تمام ناخوش شده بالاخره به مرض سکته مبتلا گردید که به همان مرض وفات نمود سید محمد نامی است در سیستان طبابت و آبلهکوبی مینماید میرزا محمد قلی بود در زنجان که اخیرا وفات کرد طبابت مینمود ولی پسرش میرزا عبدالله گویا دوا فروشی میکند در همدان که لاتعد و لآتحصی هر یکی که اسم یک دوا را یاد گرفتند مشغول طبابت میشوند باری از نفوس که اسم برده شد معذرت میخواهم که دلگیر نشوند به جهت اینکه عملشان هم مخالف قانون دولت است و هم مباین اساس مذهبشان میباشد زیرا مینویسند که در هر کار باید استاد ماهر آن گردند و انگشت نما نشوند و بدون اجازه رسمی دولت متبوعه به شغلی و عملی اقدام نکنند با وجود این جای مذمت نیست زیرا اینها تأسی به مولای خودشان کردهاند چون بها و عباس افندی نیز طبابت مینمودند و چنانچه آقای نیکو شرحی در فلسفهی نیکو راجع به طبابت بها مرقوم فرمودهاند عباس افندی را نیز معجزههای عدیده در همین طبابتش ثابت مینماید باری اسامی فوق که ذکر شد هیچ یک دارای اجازه نامه نبوده و نیستند و از بعضی التزام گرفته شده در سرسر مشغولند ولی بعضی با حفظ الصحه محلی ساخت سازی دارند که سالی مقرری
از خربوزه و پول و غیره از اطراف میفرستند و در ضمن باز مشغول کار و کسب خود میشوند خدا برکت بدهد خوب کسی است که هم ارواح را معالجه میکنند و هم ابدان را طبابت و به فرمایش حضرت رسول عاملند که العلم علمان علم الابدان و علم الادیان باری قسمتی نیز به نام تبلیغ دو هزار مرتبه از مفت خورهای اسلامی بدتر است زندگانی دارند که به واسطهی همین شغل صاحب آلاف و الوف شده و دارای اتومبیلهای مخصوص شدهاند باز یاد دارم که چندین سال پیش پس از مراجعت از تهران بنده عازم کردستان بودم که میرزا ابراهیم خان منیر دیوان به عنوان تبلیغ به مراغه وارد و او نیز عازم کردستان بود بنده هم به معیت ایشان حرکت کردیم شخصی خدمتکار داشتم که هم خدمت او را مینمود و هم خدمت بنده را تا ساوجبلاغ صفاتی مذموم از این شخص مشهود شد که فی الحقیقهی شخص منصف را کافی است که از این قبیل نفوس متنفر کردند قطع نظر از اینکه مفت خوری را با وجود اینکه ماهی سی تومان نیز حقوق تبلیغ میگرفت به خود پیشه کرده بود که در این مدت مسافرت دیناری خرج نکرد و همه را بنده متکفل بودم و همان خدمتکار مزبور حاضر است این شخص از انسانیت نیز بیبهره بود به هر جا که وارد میشد به چه ترتیب وسواس مینمود و دیوار صاف مردم را به واسطه میخ پشه بندش سوراخ سوراخ میکرد و یک اطاق را تنها برای خود میگرفت و رختخوابی بایستی میزبان بیاورد اولا تازه باشد و کسی در آن رختخواب نخوابیده باشد و چه موقع غذا نیز اگر باز آسمان من و سلوی برای این شخص بزرگوار نازل بنماید باز ایرادی به طبخ مأکوله مینمود مختصر هر کسی که
مینشیند منیر میآید بیچاره دیگر مبهوت مینماید که خدایا چطور نواقص این مرد را تهیه کنم علاوه به هر نقطه که میرسید نظر به استعداد میزبان سفارشی میداد مثلا میگفت که دومن روغن زرد از شیر گوسفند در پائیز درست شده باشد برای من به تبریز بفرست به دیگری سفارش پنیر میداد به آن یکی شیره انگور به یکی شهد و انگبین اگر زراع بود گندم و نخود و بلغور اگر نساج بود کرباس و یا شال خلخال و اگر چوب دار بود گوسفند و گاو ماده الغرض به هر کسی سفارشی میداد که مجانا تهیه کرده به تبریز خانه منیر دیوان بفرستند حتی سالی چند ماه به خلخال میرود و موقع برگشتن است صدر العلما را برداشته میآورد و مخارج گزافی تحمیل مینماید باری در ساوجبلاغ رئیس پست با یک نفر دیگر تازه بهائی شده بود خانهی ایشان منزل کردیم در ضمن بعضی از رؤساء به دید آمدند شاهزاده مخاطب السلطنه رئیس تلگراف ما را دعوت به منزل خویش نمود برای شام وقت غروب که به منزل ایشان وارد شدیم میرزا ابراهیم خان در روی صندل جالس شد پس از چند دقیقه سلطان زاده رئیس مالیه آنجا با چند نفر از صاحب منصبان نظامی وارد شدند از جمله باقرخان نایب دوم قزوینی نیز حضور داشت که در این حین سلطان زاده مزبور که شخصی کامل و فاضلی بود شروع به صحبت کرده عنوان نمود که ما میدانیم به ادلهی عقلی و حسی یک خالقی داریم و از آنجائیکه هیچ مخلوق خالق خودش را نمیتواند بشناسد لازم است واسطهی فیضی میان خدا و خلق باشد او هم پیغمبر نامیده میشود و باید در هر روزی از ادوار شخصی من عند الله مبعوث شود که دارای پیام ملکوتی و کلام لاهوتی باشد چنانکه حضرات انبیاء تا حضرت ختمی مرتبت مبعوث شده و برای خود منفعتی
نجسته نوع بشر را به تهذیب اخلاق چنانچه میفرماید (انی بعثت لاثمم مکارم الاخلاق) سوق فرمودهاند در خلال این احوال ما را بشارت به ظهور مهدی موعودی که آمده و خلق را هدایت به راه مستقیم انسانیت خواهد فرمود دادهاند این جماعت بهائیها نیز مدعی بر اینند که شخصی موعود آمده حال برای ما لازم است قطع نظر از اینکه دلیل و برهان اقامه کنیم نمونه از احکام بهائیت را با نمونه از اسلامیت بسنجیم اگر فلسفه اینها از اسلام خوبتر شد آن وقت میدانیم که اینها راست میگویند راجع به عمل سرقت در اسلام حکم این است که اگر کسی سرقت نمود به حکم آیه کریمه السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما باید دستش بریده شود در بهائیت چه حکمی در این خصوص وارد است منیر دیوان بنای مقدمه چیدن گذاشت در حالتی که فقط به تنهائی روی صندلی نشسته باقی در زمین نشستهاند و در حالت طمأنینه و تکبر شروع به نطق و بیان کرد در این بین باقرخان مزبور بنای تغیر گذاشته گفت نمیدانم این بهائیها چرا اینقدر یاوهسرائی میکنند هفت هشت جلسه در قزوین در رشت و بلاد اخری با اینها روبرو افتادهام ندیدهام پرسش سائلی را یک جواب مختصر و مفیدی داده و قانع نمایند فقط به حاشیه و عرفان بافی رفتهاند مرد که… از تو سوال میکنند که حکم سرقت در بهائیت چیست لازم نیست این همه ترهات بگوئی منیر دید که فارسی غلط دارد گفت حکم سرقت در بهائیت دفعه اول حبس و دوم تبعید در سوم داغ به پیشانی که علامت است میزنند که همه جا بشناسند – سلطان زاده فرمود بسیار خوب حال فلسفه اینها با هم تطبیق نمائیم به بینیم کدامش قابل الاجرا و قلیل المضرة است انسان همیشه که دزد نیست یک وقتی دارد حالت شبابی و یا احتیاج وادار
میکند که یکی به دزدی برود اگر بحکم اسلام دست او بریده شود پس از آنکه دید مجازات دزدی بد است توبه کرده در جائی مشغول کسب شده و به دستش بهانهی درست میکند که در فلان وقت گلوله خورده و یا زخمی در آورده که اطباء امر ببریدن کردهاند و در میان ناس میتواند پاره نانی پیدا کرده بخورد ولی وقتی که داغ به پیشانی زدند همه جا این شخص معروف به دزدی خواهد شد و کسی نیز راهش نخواهد داد در این صورت مجبور است که تمام عمر را به دزدی به گذراند و علاوه از هر شهر و دهکده که یکی دو نفر با داغ پیشانی تبعید شدند به یک جا جمع گشته کرو پی تشکیل خواهند داد که همیشه اسباب زحمت مردم را فراهم آوردند پس ثابت شد که فلسفه حکم اسلام بهتر از این است که شما میگوئید
مقصود خیلی صحبت به میان آمد آن وقت باقر خان تشری زد گفت مردکه برو پی کارت این مفت خوری را ول کن یک مفت خور کم داشتم که شما هم به اسم مبلغ از این طرق پیدا شدید کاری که در این مدت هشتاد ساله به غیر از ریختن خون جمعی نفوس بدبخت بدین اسم بی مسمی و به غیر از مفت خوری در مجالس و پلو خوردن در محافل و خلق را از کار و بارش معطل کردن و دروغکی احکام نازل نموده و منی و شهوت را با بول و غایط پاک گفتن و غسل جنابت را که در حقیقت راجع به طهارت است منسوخ نمودن و جمعی از مردم را بدبخت کردن و لا ابالی ساختن کدام کاری را در عالم صورت دادهاید که به درد ملت بخورد و به آسایش نوع بشر راجع باشد و اگر اینجا خانهی دوست عزیز من نبود هر آینه میدانستم به تو چه میکردم
باری در نتیجهی همان مجلس چند نفر که رئیس پست و غیره بودند
سرد شده و هنوز نیز به نظر لاقیدی به بهائیت مینگرند و منیر دیگر صبح حرکت کرد و نتوانست اقامت نماید مخذول و منکوب شد نظر در مفت خوری بود که بهائیها پیش مردم خودشان را تقدیس کرده و از سید و ملا و درویش تنقید میکنند در حالتی که خود بدتر از آنها میباشد
از معاملاتشان مطالب بسیار است که در جراید بادکوبه قبلا شرح دادهاند که چقدر نفوس از اینها ورشکست شده هزارها تومان پول مردم را خوردهاند راجع به عصمت داخلیشان نیز حکایات زیادی دارم ولی خوش ندارم که وقت خود را ضایع کنم همین یک اشاره که مجبور به گفتن او هستم میدهم و آن این است که در سیاحتنامهی دکتر ژاک که در حقیقت رمانی است خیلی شیرین و راجع به بهائیت نیز مطالب موجود است از تألیفات حضرت آقای آیتی است هر که طالب باشد میتواند از خود مؤلف بطلبد راجع به بهائیان بادکوبه نسبتی داده شده که شب میزبان آمده پیش مهمان که بد بگذرد کسی بدین کلمه منکر شد که همچو چیزی نمیشود بنده اظهار کردم چرا این از دوشق خالی نیست یا بیعصمت بوده و یا محبت وادار کرده که در عالم خویش خدمتی کرده باشد شخصی حاضر بود گفت استعباد ندارد یک نفر زنی که برادرش در مراغه مبلغ است خودش میگفت که جوانی را چند سال پیش برادرم تبلیغ کرد این جوان که شب در بیرونی خوابیده بود سه دفعه رفتم پشت در که در را باز کرده به پیشش بروم باز ترسیدم که مبادا صدا کند برادرم از قضیه مطلع شود و الان آن جوان در قزوین است از تصریح اسم معذورم و در این مسئله عقیده ذیل را دارند (در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد – طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد) پس از شنیدن این حرف یقین قطع کردم که
مسئله دکتر ژاک درست بود و مبنی بر غرض نیست