مقام جناب حاجی مرقوم، در این طائفه بر اهل اطلاع مخفی نیست چه ایشان اول شخص، بلکه مؤسس این مذهب می باشند و آن چه از وجوه سخیفه و اخبار ضعیفه و تأویلات بارده که دست آویز این جماعت می باشد، اکثر، بلکه همه اثر فکر ایشان است و قلم او در ترویج این مذهب زیاده از قلم اعلای خود باب و خلفاء او اثر داشت و لهذا به ملاحظهی اختصار و ملول نشدن ناظرین، قناعت به نقل این از این دو نفرـ که یکی از طبقهی اولی و اصحاب خود باب، و دیگری افضل اتباع بهاء [می باشند] ـ نمودیم ودر نقل زیاده بر این، جز تضییع عمر و کاغذ ثمره ای نبود.
واین طایفه را اگرچه در این باب دعاوی متناقضه و کلمات غیر مفهومه بسیار است ولکن تعرض [به]آن ها خارج از موضوع بحث است و برای آنچه مقصود است، کافی است اعتراف این دو به خاتمیت حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و تصریح صاحب «فرائد» به این که اتباع باب، او را به صفت نبوت موصوف نمی دانند و به لقب نبوت نمی خوانند؛ و تصریح صاحب «نقطة الکاف» به این که ناسخ ادعاء نبوت، بعد از آن حضرت من الله رسیده و بعد از آن وجود مقدس، این ادعا جایز نیست؛ فعلی هذا اگر باب این ادعا را نکرده، و مدعای او غیر از نبوت بوده پس آیه از مطلب او اجنبی و بیگانه است؛ و اگر ادعا نموده پس خود دعوی او، مکذب او است و کذب او به نفس ادعا، ثابت نخواهد بود. پس واضح ومعلوم شد که آیهی شریفه اگر بر فرض دلالت بر مبعوث شدن هزارپیغمبر بعد از آن حضرت بنماید، چیزی نصیب باب نخواهد شد و زحمت این مستدل بیچاره به هدر خواهد رفت. وممکن است به همین الزام خصم نمود ودر رد این استدلال اکتفا کرد؛ ولکن مع ذلک عطف عنان قلم به سوی معنی آیهی شریفه خواهیم نمود و چنانچه بی اطلاعی مستدل را بر مذهب خودش واضح داشتیم، عدم اطلاع اورا بر واضحات قواعد علم، وجهل او را به لغت عرب آشکار خواهیم داشت.
ترجمهی آیهی کریمه و معنی آن
چنانچه سابقا اشاره شد این مستدل عامی، واز بضاعت علم، هیچ بهره ندارد و به حکم از کوزه همان برون تراود که در اوست، باید استدلال او هم عامیانه باشد و چون لازمست که جواب، مناسب سؤال و فهم سائل باشد و لهذا آیهی شریفه را ترجمه، وبه عبارت ساده توضیح مراد از آیه را نمودیم و از اهل علم و فضل معذرت می خواهیم.
چونکه با کودک سروکارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد
خداوند جلت عظمته در اوایل سورهی مبارکهی اعراف، نوع اولاد آدم را مخاطب داشته، اول بعض نعمت ها که به آنها کرامت فرموده، بیان نموده و لقد مکناکم فی الأرض و جعلنا لکم فیها معایش قلیلا ما تشکرون (1) وبعد از آن، آنها را متذکر به ابتدای خلقت خود و اکرامی که به آنها نمود درامر ملائکه به سجده، فرموده و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس لم یکن من الساجدین (2) و به همین نحو بعد از آیاتی چند که مشتمل است بر نصایح و اوامر و جمیع آنها خطاب به نوع بنی آدم است، این نوع را مخاطب داشته و فرموده یا بنی آدم إما یأتینکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی فمن اتقی و أصلح فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون (3) یعنی ای اولاد آدم اگر شما بیایند شما را پیغمبران، از جنس شما [و] و بخوانند بر شما آیت های مرا، پس هر کسی پرهیز کرد و اصلاح کرد، پس ترسی بر آنها نیست و محزون نخواهند شد.
خداوند در این آیات مبارکات ـ چنانچه بیان نمودیم ـ نوع اولاد آدم را مخاطب داشته و مختص به طائفه ای نفرموده، پس اول شخصی که [از] اولاد آدم موجود شد، تا آخر کسی که از آنها بماند، مخاطب به این خطابها می باشد و این آیه هم مانند آیات قبل از آن است؛ هر کسی که از آدم ـ علیه و علی الطاهرین من ولده السلام ـ به وجود آمده یا بیاید تا آخر دنیا، به این آیه مخاطب، وهر پیغمبری که بعد ازآدم ـ علیه السلام ـ مبعوث شده، مراد از آیه است؛ واگر خطاب به طایفهی مخصوصی بود، هر آینه مخاطب، آن طایفه را قرار می داد، چنانچه در مواضع دیگر می فرماید: و…چه عدول از از آنچه مقصود است به لفظ دیگر، خلاف قواعد فصاحت و عربیت است مگر آنکه نکتهی بدیعیه ای موجب آن شود و بدون آن حمل کلام فصحاء مخلوقین، بر این جایز نیست تا چه رسد به کلام معجز نظام خالق تعالی شأنه. و کدام مطلعی بر واضحات عربیت احتمال می دهد که مخاطب در آیات سابقهی بر این آیه از بیان تمکین در زمین و جعل معاش و نصیحت به فریب نخوردن از شیطان و غیر آنها، تمام بنی آدم نباشند وحال آنکه جمیع در آن مشترکند؛ وکدام عالمی به مسلمات قواعد فصاحت تجویز می کند اختلاف این آیات را در سوق کلام که بعضی در حق تمام بنی آدم و بعضی دیگر خطاب به طایفه ای از آنها باشد؟!حاشا که عالم منصفی، کلام اقل فصحاء مخلوقین را بر چنین محمل رکیک زشت، حمل نماید تا چه رسد به کلام معجز نظام خالق ـ جلت قدرته ـ واین معنا نزد اهل علم اوضح از آن است که محتاج به بیان باشد.
الحال باید تأمل نمود در این که این شخص عامی چه خیال عامیانه نموده و به چه جهت از ایهی کریمه استفاده بعث رسل بعد از سید کل آنها کرده؛ چنانچه گذشت، جواب این مطلب با سائل است و تا بیان نکند حق جواب ندارد؛ ومع ذلک آنچه به نظر می رسد آنست که گمان نموده خطاب لابد باید به آینده گان باشد،چه خطاب به گذشتگان ممکن نیست، یا این که لفظ صیغهی «یأتینکم» صیغهی مستقبل است یعنی بیایند پیغمبرانی، پس شامل پیغمبران که آمده اند، نخواهد شد؛ اگر این توهم را نموده پس باید دانست که قرآن کریم نازل شد بر حضرت رسول ـ صلی الله علیه وآله سلم ـ نه این که حادث شد در زمان آن بزرگوار. علمای اهل سنت ـ که نصف بیشتر مسلمین اند ـ قران را قدیم می دانند به این معنی که تا ذات احدیت بوده قرآن هم بوده، وتا هست قران هم هست؛ ولسان احدیت از ازل به خطاب «یا بنی آدم» گویا بوده و تا ابد گویا خواهد بود؛ ودر آن مقام ارفع «گذشته» و»آینده» نیست واین خطاب از کل مخلوقات است و بعد از فناء کل ممکنات [خواهد بود].
ومعتزله، اگرچه انکار قدیم بودن قرآن را نمودند
و علماء شیعهی اهل بیت، مسلک متوسطی پیمودند که وسط است بین افراط وتفریط و شرح آن مناسب موضوع بحث ما نیست
وبه هر حال قرآن به اتفاق امت محمدیه ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و بنص خود قرآن، قبل از بعثت حضرت [ختمی] مرتبت ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ به قلم قدرت، در لوح محفوظ، مرقوم ودر لوح محفوظ، موجود [بوده است] بل هو قرآن مجید – فی لوح محفوظ. (4) وبر آن حضرت نازل فرمود قرآن را، چنانچه مکرر بیان آن را در خود قرآن فرموده: إنا أنزلناه فی لیلة القدر؛ (5) إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون (6).
وچنانچه عقل بشری از ادراک حقیقت قرآن، عاجز است، از تعیین مبدء آن هم به طریق یقین، عاجز خواهد بود؛ ولکن نظر اعتبار و شواهد آثار، مقتضی آن است که تا حقیقت محمدیه ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ جل خالقها که اول مخلوقاتست، بوده و آن حقیقت محیر العقول، از قرآن هیچ زمانی منفک نبوده «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» (7) از آن حضرت مرویست؛ وایضا ما بین قرآن و سایر کتب آسمانی، مشترکاتی هست به این معنی که آیاتی در قرآن موجود است که در آن کتب هم بوده و لو به لفظ دیگر و لغت دیگر، چنانچه در سورهی اعلی می فرماید: إن هذا لفی الصحف الأولی – صحف إبراهیم و موسی؛ (8) پس ممکن است که این خطاب، از آن قبیل باشد که هر امتی را درسابق به این خطاب مخایب داشته و امر به متابعت پیغمبر مبعوث نموده باشد. پس بر تقدیر تسلیم اختصاص این خطاب ـ و حال آن که وجهی برای تسلیم آن نیست، چنانچه دانستی ـ دلیل بر بعث پیغمبری بعد از آن حضرت نخواهد شد. و از آیهی شریفه در سورهی بقره ـ آیهی 38 ـ ظاهر می شود که این خطاب در اول هبوط آدم ـ علیه السلام ـ به زمین است: قلنا اهبطوا منها جمیعا فإما یأتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون (9) و هم چنین آیهی 123 سورهی طه قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض عدو فإما یأتینکم منی هدی فمن اتبع هدای فلا یضل و لا یشقی؛ واما لفظ (یأتینکم) که به صیغهی آینده است، پس وجه آن از آنچه گفتیم معلوم خواهد شد، چه البته اگر خطاب مقدم شد،آمدن رسل بعد از آن خواهد بود، وزیادهی بر آن بر اهل لسان واضح است که صیغهی مضارع، در کثیری از موارد دلالت بر وقوع فعل دارد فقط؛ چنانچه در آیهی شریفهی و قرن فی بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الأولی و أقمن الصلاة و آتین الزکاة و أطعن الله و رسوله إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا (10).
واگر از این مطلب اغماض شود مناسب است این مستدل از آیهی شریفهی واقعهی در سورهی مبارکهی حج الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس إن الله سمیع بصیر (11) استفادهی پیغمبری دیگر برای ملائکهی گرام هم بنماید و به تدریج او را ترقی رتبه داده به مقام نقطه و رب أعلی رساند.
واین مقدار کفایت می کند در جواب کلام شخص عامی.
واگر از اهل علم بود چنین بی ربطی از او صادر نمی شد؛ واگر صادر می شد، جواب آن به لسان علمی به دو سه سطر ممکن بود. واگر مع ذلک باز هم محل کلامی باشد، اظهار دارند کتبا یا لسانا جواب داده شود.
1) سورهی مبارکهی اعراف، آیهی 10.
2) همان، آیهی 11.
3) همان آیهی 35.
4) سورهی مبارکهی بروج، آیات 21 ـ 22.
5) سورهی مبارکهی قدر، آیهی 1.
6) سورهی مبارکهی حجر، آیهی 9.
7) المناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 214 و عوالی اللئالی، ج 4، ص 121، ح 200.
8) سورهی مبارکهی أعلی، آیات 18 ـ 19.
9) این عبارت در نسخه، چنین است:»آیهی121 سورهی مریم«.
10) سورهی مبارکهی احزاب، آیهی 33.
11) سورهی مبارکهی حج، آیهی 75.