جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تیاتر مایل‏اف

زمان مطالعه: 8 دقیقه

پوشیده نیست که هنوز عبدالبهاء زنده بود که بالشویکی روسیه قوت گرفت و در چند لوح می‏گوید فتنه‏ی بالشفیک (بالشویک) چنین و چنان است ولی اخیرا دید که اینها بر خلاف انتظار او پیشرفتی کرده‏اند و دوستانش در روسیه هر روز به او را پرت می‏دادند که چنین و چنان شده لذا دستور داد که مبلغ بفرستند به مسکو و به مصادر امر تفهیم نمایند که ما هم بالشویک هستیم منتهی ما می‏خواهیم از راه مذهب اشتراکی را مجری داریم و شما از راه سیاست مجملا سید مهدی گلپایگانی همشیره‏زاده‏ی میرزا ابوالفضل را نامزد کردید در اینجا دو نکته ناید متذکر شد اولا چرا سید مهدی را انتخاب کردند؟ اهل بهاء مردمان عجیبی هستند که هر کس یک هنر و نطق و قلمی نشان داده گمان می‏کنند بز و میش و مرغ و خروس منسوب به او هم باید دارای همان خصائص باشند و پیوسته نظرشان بدان خاندان است فرضا از بهاء و عبدالبها هنری دیده باشند یا آنها به خیال خود هنرمندشان شناخته باشند تصور می‏کنند خواهر و دختر و دخترزاده و نوه و نبیره‏ی او بلکه نوکر و چاکر و خادمه‏ی او هم دارای همان خصائصند بلکه اگر یک عرب بدوی هم از بیابان عکا آمده باشد اسم عکا را که شنیدند می‏دوند و اگر بفهمند که او اساسا اسم بها را نشنیده و نمی‏شناسد استعجاب می‏کنند زیرا به اوهام خود تصور کرده‏اند که نور بهاء تمام اقطار عکا را گرفته بوده و نمی‏دانند که بهاء از ترس مردم و اخیرا از بیم رسوائی که مردم ببینندش و نقائص بشریه را اکمل از سایر افراد در او مشاهده کنند خودش همیشه در خلوت‏سرا بود و اولاد خود را به مسجد و مجامع مسلمین می‏فرستاد که نسبتی جز اسلامیت به او داده نشود ولی آن گوسفند خدا که در گوشه دنیا افتاده بود چنان افسون به او دمیده بودند که گمان می‏کرد عرب عکائی هم دارای نورانیت میرزای نوری است (همان نورانیت که خود میرزا هم فاقد آن بود) مجملا سید مهدی به صرف همین که خواهرزاده میرزا ابوالفضل است مشار بالبنان شده بود اگر مبلغ به نقطه مهمی می‏خواستند گسیل دارند سید مهدی اگر جواب معارضی بنویسند

سید مهدی حتی بر جواب کشف الحیل هم دعوتش کردند ولی نتوانست حتی قلم به دست گیرد و یک کلمه بنویسد فقط گفته بود آقایان رؤسای عکائی می‏گویند آواره طمع داشته و پول خواسته اولا آن سند را به من بدهند تا شروع کنم چون سندی نداشتند او هم ساکت ماند یک وقت هم شنیده بود که فاضل شیرازی (بوعلی سینای بابی) گفته است آواره سواد ندارد و حتی شرح امثله نخوانده است سید مهدی گفته بود در این صورت به نبوت او باید قائل شد و مصداق سخن جمال مبارک را (ما قرئت ما عند الناس من العلوم و ما دخلت المدارس) در حق او باید قائل شد که شرح امثله نخوانده است و این همه آثار از قلم او سر زده که در محیط بهائی در سنین اخیره فقط مؤلفات و منشاآت آواره مورد افتخار بهائیان بود با جزوه‏های درس تبلغش حالیه هم در رد این امر کتابی در دو سه جلد نوشته که هشتاد سال است که کسی نظیر آن را ننوشته و هنوز اسباب از رئیس تا مرؤس نتوانسته‏اند یک صفحه از آن را جواب بنویسند. باری او رفت و ما هم می‏رویم و در هر حال روحش شاد باد.

مطلب این بود که سید مهدی فقط به سبب نسبت به میرزا ابوالفضل مبلغ و مأمور و مسکو شد اما نکته دیگر این که سیاست و پلتیک عباس افندی در همه جا بر یک رویه بود هر وقت می‏دید یک حرفهای تازه‏ی در دنیا نسبت به شاهی با قانونی پیدا شده تا چندی با آن مخالفت می‏کرد که اگر استقراری نیافت بگوید ما آن روز چنین و چنان گفتیم و اگر قرار می‏گرفت فوری پرده را عوض می‏کرد مانند مشروطه ایران که شرحش گذشت بناء بر این اصل از موقع انقلاب روسیه تا استقرار بالشویکی در ظرف دو سال اخیر هر وقت لوح به ایران فرستاد به روسها بد گفته بود و بالشویک را بدخوانده بود و اگر چه به قول حاجی اصفهانی بروجردی که خودش حامل لوحی بوده است گفت این بدگوئی از بالشویک هم در لوحی بود که به ایران می‏فرستاد و گرنه لوحی که به عشق آباد و بادکوبه می‏فرستاد آن قدر تعریف از بالشویک بود که همه را با خدائی خود شریک کرده بود. ولی اخیرا علاجی جز این ندیده بود که یک جهتی مرید شود لذا نوشت به عشق‏آباد احبای عشق‏آباد تهیه سفر سید مهدی ببینند خود عبدالبهاء مسافر سفر آخرت شد و آن روزی که بنده به بادکوبه رسیدم تازه سید مهدی هم به مسکو رسیده بود.

اکنون بیائیم بر سر صحنه تیاتر مایل‏اف در آن ایام مبلغین بالشویکی از مسکو آمدند و در صحنه‏های تیاتر کنفرانس می‏دادند و از آن جمله شبی

در تیاتر مایل‏اف که مهمترین صحنه‏های بادکوبه است جمعیت زیادی به قدر چهار پنج هزار نفر جمع شده بود و ناطقین حضرات در رد ادیان صحبت می‏کردند کشیشی را هم بر انگیخته بودند بر جواب دادن ایشان تا تنها قاضی نرفته باشند در این صحنه به قدر بیست نفر هم بهائی بود آقایان بهائی گریبان مرا گرفتند که چون حضرات گفته‏اند هر کس جواب حرفهای ما را بخواهد بدهد به او وقت و مجال می‏دهیم اکنون تو برو جواب بگو! گفتم اولا من مقدمات تهیه نکرده‏ام ثانیا مترجم ندارم رفتند یکی را پیدا کردند آوردند گفتند این آقا عربی می‏داند تو هم عربی می‏دانی به عربی بگو و او به روسی ترجمه کند خوب فکر کنید و درجه حماقت و یا عصبیت بی‏مورد بهائی را تماشا کنید! مختصرا هر چه خواستم شانه خالی کنم نشد و بالاخره از بین چند هزار نفر جمعیت مرا بلند کردند رفتم پشت تریبون شروع کردم برد فلسفه داروین که مبلغ بالشویکی آن را مدرک کرده بود ولی چند جمله که گفتم فهمیدم مترجم عربیش کامل نیست و شاید مثلا او با اصطلاح مصری آشناست و من با عربی عراقی یا حجازی یا اصلا عربی مانحوی فصحی است و او زبان بازاری می‏داند یا بالعکس. این را از آنجا حس کردم که یکی دو جمله را دو دفعه و سه دفعه پرسید که (شتگول) یعنی ای شئی تقول که فارسیش این است چه می‏گوئی؟ بالاخره صحبت را ناقص گذاشته عذر خواستم از اکمال مطلب و با کمال خجلت و انفعال فرود آمدم و اگر چه جمعیت فهمید که من قصوری نداشتم و هر چه قصور بود اولا از محرکین و تقاضا کنندگان بود که بدون تمهید مقدمه هوای تبلیغ بر سرشان افتاد ثانیا از مترجم بود که آنچه را از عهده بر نمی‏آمد عهده‏دار شد ثالثا نوع این کار بی‏اساس بود که فارسی زبانی مسائل علمی را بخواهد به عربی بگوید و روسی زبانی (ژوزف نام) آن را به عربی دریابد و به روسی ترجمه کند. این کاری است که هیچ عاقلی با تهیه مقدمات زیر بارش نمی‏رود تا چه رسد بدون تمهید مقدمات. خلاصه آنها مهم نیست بلکه اهمیت در تأثیر این نطق دو سه دقیقه است زیرا من خجلم از این پیش آمد محرکین شرمنده‏اند از من. معهذا با همچو افتضاحی وقتی که پس از شش ماه به حیفا رسیدم دیدم متحد المآلها به اطراف رفته که آواره امر مبارک را در صحنه تیاتر مایل‏اف بین بیست هزار نفر بالشویک ثابت کرد و همه گفتند آمنا و صدقنا ما نمی‏دانستیم در میان مذاهب یک همچو مذهب مهمی هم هست!!

شما را به خدا کسی که آن طور با افتضاح حرفهای خود را ناقص گذاشته آن هم حرفی که حتی یک کلمه و اشاره و حرف و نکته و گوشه‏اش به بهائیت نمی‏خورده زیرا مرا دروسی فلسفه داروین می‏گوید ما هم اگر مجال یافته بودیم فقط چند جمله داشتیم که بر رد فلسفه داروین و حلقات خلقت و حلقه‏ی مفقوده‏ی بین انسان و میمون ایراد کنیم اعم از اینکه صحیح باشد یا سقیم ولی نه مجال صحبت شده نه یک کلمه از بهائیت حرفی بوده معهذا آقایان در متحد المبالهای خود آن طور جلوه دادند که ذکر شد. لذا از همان جا اروپای ندیده را فهمیدم که شایعات در نفوذ امر بهاء و تبلیغات عبدالبهاء در غرب همه دروغ و بی‏اساس است و همه اوراقی که در آن باب نوشته و نشر شده مانند اوراق است که در حق من نشر شده ولی باز بهتر می‏دیدم که به اروپا هم به روم و به چشم خود حقایق را دریابم بنابراین پس از ورود به اسلامبول به ضیاء الله اصغرزاده میلانی که در لندن بود نوشتم که میل ملاقات شما و احباب لندن را دارم او هم شش هفت پیره‏زن بهائی نما را واداشت به حیفا نوشته که آواره را برای ما بفرستید و شوقی افندی که فرمان یک پیره‏زن انگلیسی را از هزار فرمان خدا و لوح میرزا خدا بیشتر واجب الاطاعه می‏داند پس از آن که من به حیفا رسیده و خصائص وجودش را بیش از پیش شناختم به لحن غیب‏گوئی گفت احبای اروپا مشتاق ملاقات شما شده‏اند و بالاخره مرا با لوح انگلیسی که ترجمه‏اش در مجلدات قبل درج شده به اروپا فرستاد و هر دم می‏گفت بهائی در اروپا خیلی کم است ولی هر یکی به قدر هزار بل ده هزار نفر اهمیت دارند! باز من آواره‏ی بیچاره تصور می‏کردم کم است یعنی یکی دو سه ملیون در میان چهارصد ملیون بیشتر بهائی نشده‏اند دیگر نمی‏دانستم که در همه‏ی اروپا پنجاه نفرند و اگر اغراق بگویم صد نفر که پنجاه نفرش در انگلستان و پنجاه نفرش در سایر ممالک اروپا در هر مملکت ده نفر یا پنج نفرند که همه یا بر اثر اشتباه کاری ایران بهائی شده‏اند یا اصلا بهائی نیستند و برای امرار وقت سالی یک مرتبه به مجلس حضرات می‏روند بلکه می‏توان گفت حتی یک نفر بهائی بدان معنی که حضرات وانمود می‏کنند در جهان غرب وجود ندارد!

خلاصه اولین عکس مهمی که از بهائیان در لندن گرفته‏ایم عکس ذیل است.

این عکس با گذارش قصر هانری در هانتین کرت و حرف‏های موهوم این خانم در نمکدان درج شده و باز در اینجا به خاطرم آمد از اینکه در اولین ملاقات می‏گفت دیدم کبوتری به دور سر شما پرواز می‏کند و فوری از آن ساطع است! چون قبلا در اول مجلس گفته بود که دخترم مری یک مرتبه در مجلسی با ولیهد رقص کرده (راست یا دروغ) من هم در جوابش گفتم آری این کبوتر که شما دیدید کبوتر الهام است! گفت چه الهام آورده بود گفتم بشارت داد که شما بار دیگر با ولیعد خواهد رقصید! به قدری از این سخن امیدوار شد که جدا مرا طرفدار گشت. غرض از عرض این چند کلمه معرفی از افکار آن گونه زنان است که اگر هزارها هم به امر بهائی توجه می‏کردند قیمتی نداشت تا چه رسد به این که در همه‏ی انگلستان سی چهل نفر از آن رقم زنهای موهوم پرست توجه کرده‏اند و همان زنها هم از کیش مسیح دست بر نداشته‏اند و حتی آلت بازیهای سیاسی هم ممکن است باشند.

اما اغنام میرزا حسین علی همین که از احبای لندن یا پاریس یا استوتکارت شنیدند گمان می‏کنند که اولا عده‏ی بسیاری هستند و ثانیا تمامشان از فلاسفه و پروفسورها و دانشمندان اروپا هستند چنانکه قبلا خودمان

گمان می‏کردیم و پس از ملاقات دیدیم آنچه را که ذکر شد و مهمتر از آنها عنوان ذیل است

عبدالبهاء یا عرب فتق فروش

در ایران پیشکاران عبدالبهاء (مانند حاجی امین و بعضی از مبلغین) می‏گفتند سرکار آقا در لندن به قدری طرف توجه شده که حتی اطفال گریبان مادرهای خود را می‏گرفته‏اند که ما را نزد عباس افندی ببر و حتی شرحی راجع به یک مادر و بچه‏اش در مراسله ولی الله خان ورفته بود که از اروپا یا امریکا با یک آب و تابی نوشته بود که هر کس می‏خواند گمان می‏کرد این جذبه و شور اطفال و مادرهاشان بر اثر روحانیت بوده و سرکار آقا را فرضا مظهر مسیح شناخته‏اند! تا آنکه در لندن یک مسئله عجیبه کشف کردم که هر وقت به خاطرم آمد حتی حالیه که آن را می‏نویسم از طرفی می‏خندم و از طرفی دیده‏ی دلم بر بی‏خبری اغنام و بدبختی خودمان گریه می‏کند و آن این است که جذبه‏ی اطفال بر اثر عشق به فستق بوده نه چیز دیگر. زیرا بعضی از عرب‏های مصر و آفریقا با همان مولوی و فینه که جامه‏ی افتخار عباس افندی بود (مانند کلمه‏ی افندی که لقب افتخار او بود) می‏روند در اروپا برای فروش فستق می‏شناسد وقتی عبدالبهاء در بعضی مجامع ده بیست نفری (نه چندین هزار نفری) صحبت می‏کرده پاره‏ی زنان کم کار و فقیر که برای گذراندن وقت با اطفال خود بدان مجمع می‏رفته‏اند که پس چرا از این عرب فستق برای ما نخریدی کم کم این قضیه بی‏پرده شده برخی اطفال در مجلس از مادر خود فستق خواسته‏اند و عبدالبهاء از مترجم پرسیده که چه می‏گویند؟ مترجم نتوانسته است روح مطلب را به افندی حالی کند گفته است فستق می‏خواهند آقا پول داده به خسرو رفته است فستق و یکی دو پاکت شیرینی خریده در میان اطفال توزیع کرده و این سبب شده که یک وقت هم چند طفل راه به منزل او برده درب هتل جمع شده فستق خواسته‏اند و گرفته‏اند ولی مترجم و مبلغ به اشاره‏ی آقا این را به صورت دیگر جلوه داده همه را از نفوذ و تأثیر امر مبارک! قلمداد نموده به اطراف نوشته که جذبه‏ی آقا طوری است که حتی اطفال را مجذوب کرده سبحان الله که حیله تا چه درجه است؟ مهمترین مجالس لندن آقا مجلس کلیسای ستی تمپل است که در مجلدات سابق هم اشاره کردیم در آنجا منتهی دویست نفر پیره‏زن و پیره‏مرد و آدمهای بی‏کار و اطفال فستق طلب حاضر شده‏اند که اولا فینه و مولوی و ریش سفید و گیسوان بلند

و قبا و لباده و شال کمر را تماشا کنند ثانیا حرف‏های متملقانه آقا را که راجع به اروپا و عالم مسیحیت و آزادی و غیره می‏زند بشنوند ثالثا گاهی اطفالشان فستق و نقل گرفته ساعتی ساکت و خشنود باشند آن وقت خودش چنین تلگراف می‏کند