پس در این صورت شما و ما باید در نهایت حکمت و بردباری رفتار نمائیم مبادا هدف سنگ عدوان گردیم) پس از سالهای زیاد درست فهمیدم که آقایان یک عدد مردمان نفهمی را فقط در ایران گول زدهاند و الا در آن صفحات این اظهارات را محال و ممتنع میدانند و همیشه عباس افندی در ظاهر به محض تقیه از خلیفهی ثانی تمجید میکرد چنانچه لوحی در شرح حدیث نبوی (ان الله یؤید هذا الدین بر جل فاجر) به خلیفه ثانی که فاروق اعظم باشد استدلال میکنند در صورتی که در لوح دیگر هزار بیتی چنانچه در فلسفه نیکو اشاره شده نسبت به همان فاروق اعظم کلمات شنیعه ادا میکنند و درجات منافقی او از این دو لوح بخوبی معلوم میشود.
باری بهائیت در نزد هر قوم به نوعی معرفی میشد ولی اخیرا الحمد لله از فضل خداوند قدیر پرده از روی کار رفته در هر جا پی به حقایق مجعولهی بهائیت برده و اقوام خود را از معاشرت اینها منع مینمایند چنانچه در این اواخر لوحی از شوقی رسیده که خیلی مفصل است و در آن مکتوب بیدار شدن اهالی مصر را مینویسد که در مصر از محکمه قضاوت کبری حکمی صادر شده و طبع و توزیع گردیده
که این بهائیت دینی است خارج از اسلام به موجب کتب و نوشتجات خودشان از اسلامیت مستثنی است و خودشان احکام دارند لهذا به موجب شرع نبوی معاشرت اینها حرام است و کفر لابد اشخاصی که از مطبوعات مصر اطلاع دارند مسبوقند و ممکن است کتاب و یا مجله مزبور را بطلبند حتی در نتیجهی این مسئله شورشی بر پا شده و انقلابی مقارن زلزلهای که اخیرا در فلسطین واقع گشته اتفاق افتاده در بیروت و پورت سعید بر بهائیان خیلی اذیت کردهاند و این نیز از اخباری است که هر ماهه از طرف بهائیان تهران طبع و نشر میشود آن وقت شوقی افندی مجبور است که دیگر عنان قلم را به غرب عطف نماید و وقتی که عنقریب غربیها نیز ملتفت این نکته شده به مقام دفاع بر آمدند
(چنانچه آمدهاند) و فقط از نقطهی نظر قول بیاصل بهائیها چندین صد جلد از مجلد است کشف الحیل و فلسفه نیکو خریده انتشار دادند که جماعت تظاهرات بهائیها راجع به غرب دروغ است باور ندارید دیگر شوقی افندی از عالم ناسوت ناامید شده قلم را به لاهوت بر گرداند و بگوید حضرات در عالم ملکوت نفوسی جدیدا بهائی شدهاند و یدخلون فی دین الله افواجا از کروبیان مصداق یافته که هفتاد هزار نفوس از ملایک مؤمن به امر الله شدهاند باری در این اواخر گویا شوقی افندی نیز تظاهرات آباء خود را ملتفت شده اگر چه قبلا نیز ملتفت بود ولی تصور میکرد که حقیقتا نفوس وعده هستند که بتوان به امیدواری آنها کاری از پیش برد برداشت دستوری به محافل داد که در نهایت حکمت احصائیهی از بهائیها بگیرند اگر موافق میل شد اقداماتی که درنظر دارد ترویج نماید و الا کسی ملتفت این مسئله
نشود که سبب خسارت گردد محفل روحانی تهران متحد المال ذیل را انتشار داد نمره 20 1286 سرطان 1301
حضور محترم حضرات اعضاء محترم و امناء مفخم محفل مقدس روحانی علیهم بهاء الله ابهی بر حسب لوح مبارک ولی امر الله حضرت شوقی ربانی ارواحنا له الفدآء که سواد آن لفا ارسال میگردد لازم است به فوریت احصائیه عموم یاران الهی را تهیه و به مرکز ارسال فرمائید تا به ساحت اقدس تقدیم گردد لذا متمنی است که با رعایت کمال حکمت و متانت به قسمی که انتشاراتی راجع به آن حتی بین دوستان ما شایع نگردد و لازم است مطابق نمونهی که در جوف است صورت کلیه احبای الهی را رجالا نساء از سن 20 سال به بالا به توسط اشخاص معتمدو امین تعیین و مرقوم دارند و چون تهیهی این احصائیه برای انتخابات جدید محافل روحانی و سایر مؤسسات عالیه امری است و اقدام و انجام آن شاید اندکی به طول انجامد این است که از سن بیست به بالا تعیین شده که انشاء الله سنه آتیه در ظل تأییدات غیبیهی جمال اقدس ابهی شروع به انتخاب گردد)
و نیز برای عمومیت این احصائیه متمنی است مراقبت کامل فرموده که در تمام قراء و قصبات و بلوکات اطراف آن شهر نیز که احبائی موجود میباشد احصائیه مزبور را تهیه فرمائید یک نسخه از صورتهای احصائیه را در آنجا محفوظ داشته و یک نسخه به مهر و امضائی محفل مقدس روحانی رسانده به محفل روحانی تهران ارسال فرمائید
نسخهائی که از لوح مبارک لفا ارسال شده لازم است فقط در محفل روحانی تلاوت و در همانجا محفوظ دارید و کسی هم از روی آن استنساخ ننماید
در خاتمه محترما تذکر داده میشود که حسب الاراده مبارک لازم است در هر نقطه که عده احبای از نه تجاوز میکند حتی در قراء و قصبات محفل روحانی تشکیل کرده لهذا پس از تهیه صورتهای احصائیه اقدام به تأسیس محافل روحانی در نقاطی که تا کنون محفل نداشته فرموده و محفل روحانی تهران را نیز از تأسیس آنها مطلع فرمائید امیدوارم در این امر مهم یعنی تهیه احصائیه با نهایت همت و حکمت قیام و اقدام خواهند فرمود که به زودی نتیجه آن به ساحت اقدس معروض گشته تا اوامر مبارکه که منتهی به تحقیق بشارات الهیه و سعادت عمومیه است نازل گردد منشی محفل علی اکبر روحانی محل مهر محفل روحانی تهران (1).
پس از اینکه احصائیه به دستور فوق تهیه و ارسال حیفا شد شوقی دید که نه به امیدواری این نفوس قلیله ذلیله کاری نتواند تهیه دید لهذا در صدد اشتباه کاری بر آمد و در این اواخر که در جهرم جمعی از بهائیها کشته شدند و زمامداران ایران نیز به مقتضای عدالت رفتار نمودند شوقی افندی برداشت به امریکا به چند نفر مزدور خود که هر یکی را در مکاتیب ده هزار نفر به شمار میآرند مسوده نوشت که مطابق همین مکتوب عریضه به سلطنت ایران فرستید نظر به اینکه ما همیشه مأنوس به کلمات اینها بودیم لهذا لحن شوقی افندی را میدانیم چنانچه از قلمش پیداست و ممکن است هر کسی درست عرضه مزبور را که طبع و توزیع نمودهاند بخواند ملتفت این نکته باریک خواهد شد و در آن عریضه در چند **صفحه=117@
جا به سلطنت ایران در لفافهی کلمات با نفوذ خود تهدید مینمایند و متعاقب آن تطمیع میکنند بعضی جملات همان عریضه به جهت ملاحظه نوشته میشود
و هو هذا (جوهر مطلب این است که در این اوقات این فئه مظلومه که در ظل حکومت ملوکانه اعلی حضرتند اوضاع امور بعینه همان نحوی است که مدت هشتاد سنه او ازید در ظل حکومات سابقه بودند چنانکه بهائی از حقوق و طینت محروم و بی بهرهاند در ایام و لیالی در تحت شکنجه و عذابی که در هیچ صیادی در حق فریسه خود روا ندارند…. حال اگر از امنای دولت و پیشوایان شریعت حکم قاطعی صدور یافته باشد که از وجود بهائیان چه منفردا چه مجتمعا در راحت و آسایش جمهور ضرر و خللی حاصل است و قلع و قمعشان خدمتی نمایان به دولت و ملت است اجازه فرمایند که سؤال نمائیم چنین فتوائی به چه حجت و برهانی در حقشان صادر شده و به موجب چه نظامنامهائی که حق استیناف و تمیز نداشتهاند یعنی بهائی را در زمره نفوس محسوب داشتهاند که وجودش خطری عظیم و آفتی پر اندیشه و بیم از برای ایران است بلکه برای اهل جهان است به موجب قانون عمومی هر مقصر و مجرمی به حسب جرمش مجازات شود آیا در چه زمان و مکانی دارالحکومه علیه ایران قضیه بهائیان را از قوانین خویش مستثنی داشته و حال آنکه آزادی و حریت وجدان موکول به حمایت و صیانت و تحت رعایت مجلس ملت است به یقین مبین میدانیم به موجب میزان عمومی ایرانیان بهائی من حیث الاخلاق و الآداب نتوان در صقع
هموطنان خویش شمرد زیرا از جمیع جهات به مراتب ممتازند و نوع انسان را خیرخواه ایرانیان بهائی در راستی و هنرمندی و ترقیات و کلمات مقام صداقت رفیعی را حائز و منافع علوم و فنون و اخلاق و آداب و تربیت دینی را نزدشان دارای مقامیست عالی مساوات بین رجال و نسا را محقق شمرند و به موجب نص صریح آئینشان اطاعت و انقیاد به سریر حکومت عادله در کمال صداقت و امانت فرض و واجب دانند اجتناب از فساد را از اوامر مقدسه شمردند پس واضح و مبرهن شد که بهائی را نتوان من حیث الاخلاق و الاداب و مراعات اصول و قوانین مملکتی مقصر و مجرم دانست و از جهت دیگر من حیث المجموع نتوان ثابت کرد که وقتی بر ضد حکومت شورش نموده باشند در این صورت نفوس که متصدی به چنین بلایا و اذیتها و خونریزیها در حق بهائیان میشوند باید ثابت کنند که آئین بهائی به نفسها گذشته از اعمال و اخلاق پیروانش دارای احکامیست مضر و وهشت انگیز و دارای اسرار و غوامض فاسده پس شرعا باید در ازالهی آن کوشید اگر چنین فتوا و حکمی را صواب دانستهاید یعنی مرتکبین اعمال شنیعه را که به نهب و سلب و آتش زدن و شکنجه و عذاب و خونریزی مشغولند در نزد امنای دولت و علمای شرع که قولشان را کلام الله شمرید مسموع و معفو باشند در این صورت یقین که هیچ یک در صدد تحری حقیقت بر نیامدهاند و تعالیم این امر را نفهمیدهاند و جالسان بر مسند شرع در ایران امتیاز بین حق و باطل ندهند خیر را از شر نشناسند و صدق را از کذب تمیز ندهند تعالیم و احکام امر بهائی را هیچ نفسی و جمعیتی
نتواند به تصورات و مفهومات آلوده به هوا و هوس خویش تعبیر و تفسیر نماید)
در این جملات مذکوره که تمام خالی از حقیقت است چند فقره را خاطر نشان قارئین محترم مینمایم که نه چنین است که در اینجا تظاهر مینمایند از جمله مینویسند (که اوضاع امور به عینه همان نحوی است که مدت هشتاد سنه او از ید در ظل حکومات سابقه بودند) یعنی چنانچه در ظل سلطنت قاجاریه به بهائیها ظلم و جور روا میدانستند در ظل حکومت و سلطنت پهلوی نیز همانطور است حال از قارئین محترم انصاف میطلبم که آیا دوره قاجاریه با این دوره نورانی که اهالی ایران در ظل عدالت اعلیحضرت پهلوی زندگانی دارند یکی است شما را به وجدانتان قیاس توان کرد لا و الله زهی بی انصافی است که این دو را به دور سابق مشابه نمایند زیرا این مسئله بر هر فردی از افراد مملکت خاصه به بهائیها پوشیده نیست که چه مقدار امور ایرانیت تبدیل به صلح و صلاح و عدل و داد گشته و اگر احیانا در جائی آشوب و غوغائی جزئی حادث شده این نیز تصادفاتی است در هر مملکت متمدنی واقع میشود این را حمل بر غفلت و یا سوء سیاست دولت معظمه ایران تصور نتوان کرد مختصری از اوضاع امور مملکت در هفت سال قبل که به خود بنده واقع شده معروض دارم در سنه 1299 شمسی که بنده عازم قزوین شدم ولیعهد ایران (محمد حسن میرزای مخلوع) از دارالسلطنه تبریز از ترس و خوف شاهسونها که جاده عمومی را گرفته بودند بین تبریز و میانج از راه دیگری که تقریبا بیراهه است و از دهات هشترود عبود دارد در نهایت خوف و خطر حرکت به تهران نمود هکذا ولاة اموری که به ایالت تبریز منصوب میشدند نیز از
همان راه عبور میکردند آن هم به واسطه این بود که صولت السلطنه چار اویماق و کورانلورا که از بلوک آذربایجان میباشند به قوه خودش امن کرده بود لهذا ولیعهد و غیر هم به امیدواری ایشان عبور و مرور از همان راه بیراهه میکردند بنده وقت مراجعت در میانج به آقا سید اسد الله سابق الذکر با غلام پست حرکت کردیم که شاید به این وسیله زودتر به تبریز برسیم علاوه از شر اشرار در تحت حمایت پست دولتی محفوظ باشیم بدبختانه دیدیم شاهسونهای طاغی به پست هم اعتنائی ندارند بلکه در صدد زدن پست هستند در قریه مشهور به غریب دوست مدت دوازده روز از ترس آن قوم شرور با پست اقامت کردیم بعد از مدت مزبور مقداری ژاندارمری که به تهران حرکت داشتند وارد قریهی مزبور شدند ما به امیدواری آنان صبح عزیمت حرکت کردیم در راه نیز به مشکلات عدیده غیر از اشرار نظر به بدی راه و طرق دچار گشتیم که جانمان در بیم هلاک بود و در تاریخ خود خواهم نوشت بالاخره وارد حاجی آقا شده به قریهی سیسان که عده بهائی داشت رفتیم و به محض عبور ما از محل مزبور که به ده رسیدیم شاهسونها ریختند تمام مکاریهای راه را که مال التجاره داشتند در جلو چشم ما غارت کردند هکذا صد و پنجاه نفر از ارامنهی خوی و سلماس که از همدان برگشته به تبریز عازم بودند دچار آن قوم گشته تمام اموالشان غارت شد و حتی زنهای خوشگل هر چه داشتند بردند گذشته از عدم امنیت به نوعی ملوک الطوایفی در ایران حکم فرما بود که هر کسی در دایره خویش سلطنت استقلالی داشت به ایالات دیگر سابقه ندارم ولی در آذربایجان ابتداء محافل خلخال در تصرف عشایر بود بلوک و صفحات اردبیل و سرآب و مضافاتش در تحت فرمان شاهسونها بود در قرجه داغ امیر ارشد حکمرانی داشت
و در ماکو و صفات اطرافش اقبال السلطنه فرمانفرما بود در حدود ارومیه و اطرافش اسمعیل اقاطبل استقلال میکوفت در کردستان عشایر اکراد یاغی بودند که عبور و مرور محال بود در دریاچه ارومیه کاظم خان نامی سر برافراشته بود در حدود مراغه و اطرافش خوانین سروری داشتند در ثغور چاردولی و افشار هکذا و جمیع طبقات مذکوره مالک الرقاب رعیت بیچاره بودند و دیناری مالیات به دولت نمیپرداختند توان گفت که دولت را نمیشناختند در این جنجال و هیاهو اعلی جضرت پهلوی قدمی به دائره امور نهاده و تمام این اشرار را بیخ و بن کند و همه را به دولت مطیع و فرمانبردار فرموده و به اعمال پاک ثابت فرموده که ایران خالی از مدیر و وطن مقدس بی معین نیست بلکه آنهائی که هزار مرتبه تفوق بر طوایف مزبور داشتند نیز تابع سریر سلطنت گردیدند تا اینکه عموم ساکنین ایران به محض احساس گرمیت آفتاب امنیت کل به دعاگوئی و ثناخوانی حضرتش قیام کرده و سرپرست حقیقی نامیدند آن چنانچه اشرار و اوباش خارجی را در جای خودشان نشاندند اشرار و اراجیف داخلی را نیز اسکات فرمودند و آنهائی که انقلابی بودند به حقوق همدیگر تجاوز داشتند قدم به زیر لحاف خود کشیده در گوشه خزیدند در این صورت این دور و کور را به دور سابق هیچ مشابهتی نیست و چنانچه حقوق ملیت بهائیها به قول خودشان در معرض خطر بود و دائم در تحت شکنجه واقع بودند همچنان حقوق سایر ملل نیز در تزلزل بود مگر قضیه یهودیهای تهران که در سنه 1301 واقع گردید از خاطر فراموش شده که چه انقلابی برپا شد و چه اضطرابی احداث گردید حالا بهائیها کل در نهایت
امنیت هستند منتها مسلمانان نظر به شرایع اسلامی اجتناب را واجب میدانند زیرادر قرآن اسلامیان مشرکین را نجس میفرمایند انما المشرکون نجس و چون بهائیها نیز چنانچه قبلا ثابت شده باب و بها را خدا دانسته و به خدای غیب شریک کردهاند لهذا مشرکند و به موجب اوامر اسلام اجتناب لازم است در این صورت میگویند به حمام ما وارد نشوید زیرا ملاقات شما با رطوبت حرام است و در مغازههای سلمانی ما داخل نگردید و یا اسباب تشییع ما مردههای خود را به قبرستان نبرید زیرا مردارید و نجس و الا کدام حقوق عادلهشان را ضایع کردهاند که این داد و بیداد را میکنند
باری این القائات کذب و دروغشان ثابت شد که اساس ندارد و اوضاع امور از دوره قاجاریه است در جمله دوم و سیم عریضه مزبور اخلاق بهائیان را خوش به قلمداده و تابع قانون مملکتی میشمارند ما مختصری از اخلاق عملی و رفتاری بهائیان بعدا خواهیم نوشت و مخالفت قانون را هم ثابت خواهیم کرد از جمله قوانین مملکت ایران این است کتب و اشائی که از خارج وارد ایران میشود آنهائی که بر ضد اسلامیت است و سبب بد اخلاقی نفوس میشود باید مانع شد زیرا عرض شد ایرانیان در تحت قانون اسلامیت مشی دارند و حکم اسلامیت نیز باید از طرف ولاة امور مجری گردد به کرات در این ماده مخالفت کرده و کتبی از خارج خواستهاند وارد نمایند در بنادر به موجب قانون ضبط و مقداری توقیف و مقداری غرق به دریا و مقداری را سوزاندهاند بهائیها داد و فریاد به آسمان بلند کردهاند و همواره کوشش میکنند که مباشرت و ریاست پست را به دست بگیرند تا بتوانند کتب را به طور قاچاق وارد کنند و بعدا در این خصوص شرحی درج خواهد شد و نیز مخالفت
قانونی از این بالاتر نیست که در مقابل پارلمان محفل روحانی و در مقابل عدلیه محفل اصلاح دارند و از این راه خیانتهائی متصدی میشوند که اکنون مجال ذکرشان نیست
از جملات دیگر عریضه مزبور این است که (نتوان ثابت کرد وقتی بر ضد حکومت شورشی نموده باشند) الحمد لله این مسئله نیز ثابت شده که در دور سابق آن طور جسورانه به سلطنت شورش کردهاند و در تاریخ مضبوط است در دور حالیه نیز زیر گوش القائاتی میکنند که از آن هم مقداری درج شد بلکه در گوشه و کنار علنا اگر دسترس داشته باشند انقلاباتی بر پا میکنند چنانکه شرحی از طغیان حاجی قاسم آقا مبلغ بهائی در حدود طالش شنیده شده که از مواظبت دولت به سزای خود رسید
اکنون مقداری نیز از جملات عریضهی مزبور که کلمات تهدید و تخویف را داراست و خوخ میکنند درج شود که قارئین ملاحظه نمایند که حضرات به چه شکلهای غریب و عجیب خود نمائی میکنند قولهم (چنانچه در ایران در اکثر بلدان بهائیان به قوه کلمة الله و روحانیت به کلماتی حائزند که کشته شوند مقاومت را جایز ندانند و در صدد انتقام بر نیایند گمان نرود که این تسلیم و رضا منبعث از خوف و ضعف است بلکه جان و مال و هستی خویش را از اثر تربیت و تعالیم تسلیم حق نمودهاند) (2).
ایضا جملهی نیز متعاقب این مطالب تهدیدیه تطمیع کرده و وعد و وعید میدهند که یکی از آنها سابقه ندارد زیرا سی سال است
عباس افندی نوشته که عن قریب برادران شما را از اروپا و آمریکا بیایند الی آخر و تازه معلوم شده که گوسفندان بها برادرانی در اروپا ندارند که بیایند یا نیایند یکی از بهائیان مقیم قزوین که به مراغه آمده بود عنوان کرد که در این اواخر در تهران مجلسی بر علیه اعلیحضرت منعقد شده بود که کل دستگیر گشتند از جمله میزبان آن مجلس با دو نفر عضو دیگرش بهائی بوده که بدین جهت آنها را حکم اخراج و اعدام صادر گشته معلوم نیست که کار بکجا منجر شده ولی همین قدر هست که دیگر اعلیحضرت ازاین قوم مظنون گشته و حتی المقدور اشخاصی که از اینها در نظامیه و غیره هم هستند کمکم بیرونشان میکنند حتی یک نفر (ش علانی) در مالیه لشکری بود اخیرا تبدیل به کشوری گشته (3) باید شب و روز شکر باری تعالی را به جا آریم که خداوند سریر سلطنت هفت هزار سالهی ایران را به وجود شخصی کافی و مجد و ساعی در امور مملکت مزین فرموده و کل ساکنین مملکت در ظل رایت امن و امانش آسایش و راحتی دارند لسان از شکرش عاجز و قلم از بیانش قاصر است و امید است این جزئیات هم اصلاح شود
ایضا یک نفر بهائی نیز درین باب سال گذشته خرید و فروش اسلحه میکرد در صورتی که غدغن اکید بود آن هم به اکراد بالاخره قضیه کشف شد گرفتار گردید مدتی در تبریز بود باز رهائی یافت ولی از اداره مالیه معزول شد مقصود ما از تحریر این کتاب توهین به نفسی مخصوص نیست بلکه کلیه بی حقیقتی بهائیت و زعمای او را مکشوف میداریم و اگر بخواهیم بر اتباع بپردازیم مطلب دراز شده
و عنوان به دست بهائیها خواهیم داد که فورا قول بها را شاهد بیاورند (که اگر نفسی بخواهد اعمال و افعال عباد را میزان معرفت رب العزة قرار بدهد هرگز به رضوان معرفت الهیه فائز نشده و نخواهد شد) و ضمنا خاطر نشان خواهند کرد که از نفوسی بد اخلاق در اسلام و سایر مذاهب نیز موجود است و بد اخلاقی نفوس سبب بطلان دینی نخواهد شد در این موقع جوابهای شافی و کافی زیاد است که مجملی در این کتاب ذکر شده اما نظر به اینکه در اذهان به واسطهی القائات جماعت بعضی بهائیان را امین فرض کردهاند و در الواحات عدیده چنانچه قبلا ذکر شد مینویسد (الحمد لله احبای الهی همه وقت در ترقی دین و دولت میکوشند و خیرخواه سر بر سلطنت میباشند و در امور سیاسیه مداخله ندارند و در نهایت صداقت و امانت عند الخلق مشهورند(! لهذا برای ما لازم است که خلاف تصورات آنان را ثابت نمائیم در اینکه اینها هیچ وقت خیرخواه ملک و ملت نیستند و همیشه مترصد فرصتی میباشند که به جهت نفع خودشان ضرری به مملکت و دولت برسانند و چنانچه در چند جا مشهود گشته و امتحان دادهاند و مدارک صحیحه موجود شکی نمانده از رفتار و کردارشان شمهای در کشف الحیل درج شده که به چه دسایس و حیلی به اسم کمپانی و شرکت متحده و شرکت نونهالان پول مردم را جمع و جمعی را فلک زده کرده و مینمایند و الحق حضرت آیتی را حقی عظیم بر این ملت است. که به تألیف این کتاب مهم پرده از کار این شیاطین برداشته ملت را بیدار کردند
1) مقوصد محب السلطان است که بر اثر بهائیت و نشر آثار میشومه ایشان مصادر امور ناچار شدند که او را از نظمیه اخراج کنند و اینک با منطبعه قاچاق سنگی به همان نشریات مشغول است.
2) خدا را به شهادت میطلبم که اگر از خوف نبود از هیچ شفاعت و عداوتی فرو گذار نمیکرد از چنانکه به کرات به تجربه رسیده.
3) افسوس که وزیر پست او را نمیشناسد و یا میشناسد و….