»رفته رفته دانشم در این روش چنان شد که با هر مسلمانی که روبرو شدم و گفتگو می کردم درمانده می شد و ناتوانی می نمود و چنان گمان می کردم و می کردیم که از روز پیدایش گیتی تا کنون کیشی و آیینی چون این آیین پدید نشده و هر پانصد هزار سال یک بار چنین کیشی پدیدار می شود که همه دستورها و فرمان هایش با ترازوی خرد برابری می کند و برای آسایش مردم گیتی بهتر از این، راه و روشی نیست«)!)
و چنان در رگ و ریشه ی ما این اندیشه ها جا گرفته بود که نمی خواستیم جز این چیزی بدانیم و هیچ آوندی را نمی پذیرفتیم و در این کار تردستی هایی داشتیم:
چنانکه با هر گروه و تیره ای چنان سخن می گفتیم که با پذیرفته ی او جور در بیاید و چون با آن ها که ما رو به رو می شدیم نه از آیین مسلمانی آگاه بودند نه از نیرنگ های ما که برای پیشرفت این کیش آنها را روا می دانستیم. سخنان ما در آنها می گرفت و می توانستیم گروهی را به این کیش در آوریم.»
دقت در بعضی اشارات صبحی پرده از اسرار تبلیغی آن روزگار مبلغان بهایی برمی دارد:
معرفی بهائیت به هر کسی مطابق افکار و روحیات او به نوعی که با فرهنگ او جور در بیاید و راحت آن را بپذیرد:
»با هر گروه و تیره ای چنان سخن می گفتیم که با پذیرفته ی او جور در بیاید«…
یعنی نفوذ در نظام فکری هر کسی از راه مقبولاتش با ترفندهایی خاص و به تعبیر خود صبحی «نیرنگ هایی که برای پیشرفت این کیش روا می دانستیم«… آن هم برای کسانی که از آئین مسلمانی به درستی آگاه نبودند و اطلاعات چندانی از متون و آموزه ها نداشتند و لذا آن ترفند ها در آنها موثر می افتاد و به این ترتیب به آن کیش متمایل می شدند…