از عباس افندی شنیدم که ابوالقاسم همدانی بود و از سلیمانیه بنا بر خواهش بهاءالله رفت به همدان و خانه و مایملک خود را فروخته آمد به سلیمانیه ولی در آن حوالی چون دانسته شده بود که هزار تومان نقد همراه دارد او را کشتند.وقتی دیگر گفت میخواستند با ابوالقاسم و نقدینهاش به مصر بروند و عمل اکسیر احمر را تمام نمایند این بود که عمر ابوالقاسم سر آمده موفق نشد وقت دیگر گفت خبر قتل ابوالقاسم در جریدهی بغداد درج شد به عنوان اینکه ابوالقاسم نام همدانی نقدینهی همراه داشته و در صحرای قرب سلیمانیه سرش بریده شده و نقدینه او برده شده و قاتلش معلوم نشده و حتی گفت از خبر قتل ابوالقاسم ما فهمیدیم که بهاءالله در کردستان است یکی از بهائیان برگشته میگفت از مجموع این اقوال چنین استنباط میکنیم که قاتل ابوالقاسم همان کسی بود که در یک اکسیر برایش بر سر اجاق نهاده و آن ابله را فریب داده که برو «دارائی» خود را نقد کرده بیاور و چون آورد برای خوردن پولش او را به صحرا برده کشت. و گر نه معنی ندارد که عبدالبهاء بگوید قرار بود با نقدینهاش همراه جمال مبارک به مصر برود در حالتی که وقت دیگر میگفت قبل از وصول به جمال مبارک (بهاء) این ابوالقاسم کشته شد و نقدینهاش مسروق گشت و از آن طرف به پروفسور براون
این سند قتل را به نام مرگ تحویل دهند چه اغلب اسناد تاریخی را پروفسور تصریح میکند که از بهائیان گرفته است و چون نظیر این قتلها بسیار از بهاء و پسرانش سر زده (چنانکه به زودی خواهید خواند) لذا این هم عجب نیست بلکه مؤیدات کثیره دارد که به قول آن بهائی قاتل ابوالقاسم خود بهاءالله بوده لا غیر.
پروفسور در صفحه 10 مینویسد آقا سید اسماعیل زوارهی در سنه 1284 یک روز نزدیک ظهر بیرون شهر بغداد در راهی که به سمت کاظمین است رفته خود را انتحار نمود (تذییل) بین بهائیان شایع است که او از جمال مبارک استدعا کرد که غرفهی از نور حقیقی جمال خود را به او نشان دهند فرمودند طاقت نداری چون اصرار کرد به او نمودند و طاقت نیاورده خود را انتحار کرد!
بعضی رنود چنین فهمیدهاند که سید اسماعیل بیچاره را هم کشتهاند و پس از قتلش این گونه القاءآت از طرف بهاء و اطرافیانش به گوسفندان با هوش شده و علت قتل او همانا بیداری او بوده که چندین امر نامشروع در این خانواده دیده و چندین اشتباه مشاهده نموده و خواسته است از ایشان منقطع و به کاظمین برای توبه برود حضرات هوای کار را فهمیده از قفایش رفته در بیرون بغداد کارش را ساختهاند و شاهد این مقصود دو چیز است یکی انتشار چنین حرف مزخرفی که او طاقت نور مبارک را نداشته چه در امر بهائی ما خود دیده و تجربه کردهایم که هر جا خرقی واقع شده و افتضاحی رخ داده برای پوشیدن مطلب کاملا عکس العمل آن را جلوه داده برگشته را فداکار و دیوانه از تقلب ایشان را دیوانهی از آن جذاب و اشتباه را معجزه و مقتول را شهید قلم داد کردهاند و شاهد دوم اختلاف در محل قتل و نوع قتل است که در تاریخ به قید دروازه و راه کاظمین مقیدی مثبوت است و در افواه و حتی یادداشتهای کتبی بهائیان درب خانه بهاء را محل وقوع قتل انتشار دادهاند زیرا اگر طاقت نور نداشت بایست فوری منصعق شود و معنی نداشت که تا بیرون بغداد به حال خود باشد و آنجا از دست برود.
پروفسور در صفحه 11 مینویسد ژنرال قونسول دولت انگلیس مقیم بغدا (کلنل آرنولد برو کمبال) باب مراوده و مکاتبه را با بهاءالله باز نموده که بهاءالله تبعیت دولت انگلیس را قبول و در تحت حفاظت آن دولت درآید و جنرال قونسول بدو گفت در صورتی که مایل به اقامت در انگلستان نباشید
میتوانید به هند بروید که یک مملکت شرقی و مطابق مذاق شما خواهد بود (1).
در صفحه 52 پروفسور براون مینویسد که سید محمد اصفهانی و میرزا رضا قلی تفرشی و خواهرش شروع به ضدیت با بهاء الله نموده و الواح و عبارات بهاء الله را جمع کرده رسالههای متعدد به طور کپیه بین مردم منتشر میساختند، بهائیان مقیم عکا برای اینکه سید محمد و میرزا رضا قلی را از میان بردارند بعد از مذاکره و مشاوره زیاد نصیر بغدادی را که حاجی عباس نامیده بودند از بیروت احضار کردند که سید را به قتل رساند ولی بعدا از این خیال منصرف گردیدهاند (حاجی عباس که نام اصلی او نصیر و از دزدهای مشهور و لوطیهای معروف بغداد بوده میر غضب بهاء و مطیع عبدالبهاء بوده چه در ایام اقامت بغداد که عبدالبهاء عباس در سنی بین پانزده تا نوزده بوده این نصیر را که مردی چهل ساله بوده کاملا تبلیغ کرده بوده است و خود بهائیان به کرات میگفتند نصیر (یا حاجی عباس) عاشق سر کار آقا بود و او چندین قتل برای خاطر آقا مرتکب شده هر موقع که مخالفی داخلی پیدا میکردند او را خبر میدادند آقا مرتکب شده هر موقع که مخالفی داخلی پیدا میکردند او را خبر میدادند اولین قتلی که این نصیر عرب مرتکب شد قتل ملا رجبعلی قهیر برادر زن سید باب بود در کربلا چه او مردی مطلع بود و به سبب آگاهی بر حوادث ابدا زیر بار ریاست میرزا حسینعلی نرفته قیام او را بر خلاف دستورات باب معرفی میکرد لهذا نصیر را برای کشتن او به کربلا فرستادند و شرح آن در صفحه 220 از کتاب پروفسور براون مذکور است و اینکه در عکا از قتل سید محمد منصرف شدند نه این بوده است که به کلی منصرف شده باشند زیرا بعدا خواهیم فهمید که چگونه او و رفقایش را کشتهاند منتها قتل آنها به حاجی عباس یا نصیر واگذار نشده بود شاید سببش این باشد که طلب کردن او از بیروت طبعا اشتهاری یافته و ممکن دیدهاند که قضیه مستور نماند لهذا او را مرخص کرده کار را به کسان دیگر واگذار نمودهاند) نقشهی دومی که در قتل آن بیچارهها کشیده شد به طوری که پروفسور برون در صفحهی 54 مینویسد آقا محمد ابراهیم کاشانی به بهاءالله گفت که ما جمعیتی برای قتل سید محمد
تشکیل داده ایم ولی ظاهرا بهاءالله او را منع از این کار نمود و نقشهی سوم که به عمل منتهی شده بدین طریق است.
در صفحه 55 مینویسد اسامی اشخاصی که در قتل سید توطئه کرده بودند از این قرار است استاد عبدالکریم خراط – استاد محمد علی سلمانی اصفهانی – استاد احمد و هم شیره زادهاش میرزا حسین نجار کاشانی و آقا محمد ابراهیم کاشانی و میرزا جعفر یزدی و آقا حسین کاشانی طباخ این هفت نفر در روز 12 ذیقعده 1288 طرف بعد از ظهر به منزل مخالفین خود ریخته سید محمد و آقا جان کج کلاه و میرزا قلی را به قتل رسانیدند حکومت عکا پس از اطلاع از قضیه تمام بهائیان مقیم عکا و هفت نفر فوق الذکر را با خود بهاءالله و پسرانش عباس و محمد علی افندی و میرزا محمد قلی (برادر بهاء) و آقا جان کاشانی ملقب به خادم الله را چهار ساعت از شب گذشته گرفته به ادارهی حکومتی جلب و بهاء را با دو پسر و یک برادرش از اداره حکومتی تبعید نموده بهاء و محمد علی افندی را در شاهوردی خان و عباس افندی را در بندر و میرزا محمد قلی را در جای دیگر حبس کردند ولی خادم الله و سایر اصحاب را در محبس سخت زنجیر کردند و محلی را که مشرف به یندر و نزدیک منزل یاور توپخانه بود جهة بهاءالله و پسرانش تعیین نموده پس از سه روز ایشان را برای استنطاق حاضر کردند در صفحه 57 مینویسد مدت حبس اصحاب در محبس حکومتی 6 روز بوده روز هفتم هفت نفر قاتل را به بندر و مابقی را که 26 نفر بودند به شاه وردی خان فرستاده حبس آنان شش ماه و شش روز به طول انجامید هفت نفر قاتل محکوم شدند به حبسهای طولانی چند نفرشان هفت سال و مابقی پانزده سال محبوس شدند.
گراور ذیل صورت اغلب از قاتلین و محرکین حتی برادر میرزا رضا قلی مقتول را نشان میدهد و اسامی آنان مطابق نمرههای ذیل است و مهمترین عکسهای تاریخی است.
1 – عباس افندی پسر بهاء 2 – میرزا محمد قلی برادر بهاء 3 – سید مهدی اسم الله رئیس المبلغین بهاء که عاقبت برگشته وردیهی هم نوشته 4 – میرزا محمد علی پسر بهاء (غصن اکبر) 5 – میرزا ضیاء الله پسر بهاء (این دو نفر با عباس افندی مخالفت کرده اند) 6 – میرزا مهدی غصن اطهر پسر بهاء 7 – میرزا جواد قزوینی صاحب تاریخ 8 – محمد
علی تنباکو فروش اصفهانی از صحابهی بهاء 9 – برادر میرزا رضا قلی مقتول تفرشی 10 – نبیل زرندی شاعر بهاء 11 – میرزا آقا جان خادم الله کاتب بهاء 12 – مشکین قلم اصفهانی خوشنویس بهاء 13 – حاجی سیاح مشهور 14 – آقا حسین آشچی طباح بهاء 15 – عبدالغفار گوسفند بهاء که خود را در ادرنه به دریا افکند
1) راجع به مراوده به اقناسول خارجه خود عباس افندی هم در مواقع عدیده اقرار بلکه افتخار کرده منتهی به لحنی مخصوص و از آن جمله در مفاوضات عبدالبهاء این قضیه مذکور است و اطلاعا و نظریات نگارنده در این موضوع و لکیه تشبثات بهاء و بهائیان به خارجیان در محل خود ذکر شده و میشود.