یزیدی خواندن و نوشتن و تحصیل علم را حرام میداند زیرا این کار از خصائص خاندان رؤسای ایشان است و کسی دیگر حق ندارد با خط و سواد
و کتاب سر و کار پیدا کند حتی رؤسا هم باید علمشان منحصر به کتب مذهبی خودشان باشد و حق ندارند از علوم سایره گفتگو کنند اما مقتضیات زمان نگذاشت که این عقیده برقرار بماند و پس از آنکه آل عثمان آنها را تعقیب کردند این رکن رکین درهم شکست و یک عده از جوانان ایشان را به کلیهی بیروت برده به تحصیل علوم سایره واداشتند و از قضا تمام آنها از زیر بار مذهب یزیدی بیرون رفتند و این شکست بزرگی بود که به ایشان رسید و اگر چه رؤسا به هر وسیله بود جلوگیری کرده نگذاشتند تعلیم در ایشان تعمیم یابد ولی جوانان چندان گوش ندادند و اینکه گفتیم شمارشان از پانصد هزار به پنجاه هزار متنازل شده و شاید در این سالهای اخیر از این پنجاه هزار هم کاسته شده باشد بر اثر تحصیلات بوده چنانکه باب هم در کتاب بیان خواندن و نوشتن هر کتاب را نهی کرد مگر بیان را ولی میرزا حسینعلی دید این حکم خیلی رسوا است لهذا آن را نسخ کرد ولی باز هم در لفافهی کلمات به مریدان فهماند که تحصیل علم چندان مطلوب نیست و مقصد اصلی از خواندن و نوشتن این است که کتب بیان و اقدس و الواح بتوانند بخوانند و علوم دیگر را علوم رسوم نامیده و گفته است علوم سایره به حرف شروع میشود و به حرف تمام میشود! مثل اینکه خودش جز حرف چیزی آورده آری آورده ولی این طور که حرفهای مربوط را نهی کرده و حرفهای نامربوط خودش را ترویج کرده راستی اگر مقتضیات زمان اجازه میداد و او میدانست که مریدان میپذیرند منع میکرد از اینکه الف از باب شناسند ولی دیده نمیشود لذا به همین قدر اکتفا کرد که مریدانش بیشتر به الواح و کلمات او توجه کنند پدران پیر احمقی که این سخن را پذیرفتهاند فرزندانشان چون خودشان بار آمده و آنان که نپذیرفتهاند اولادشان چون جوانان یزیدی شانهشان از بار اوهام تهی شده ولی اندکی وقت لازم دارد تا پدران انشاءالله به زودی بروند و پسران یکباره از این بار سنگین و ننگین راحت شوند و آن زمان نزدیک است به خواست خدا و برکت علم.