آیا مقصود ما از این بیانات تضییع بهائیان است؟ لا و الله آیا مقصود ما قصه خوانی است؟ نه به خدا آیا مقصود ما تشفی صدر است که فرضا اهل بهاء به ما بیمهری کرده و رو گردانیده دشنام داده آب دهان انداخته تهمت زده، ضرر زده، تهدید کرده، رذالت و نانجیبی بروز داده و بالاخره تمام عصبیتهائی که ظاهرا ممنوع از آن بودهاند مجری داشتهاند و محض عوام فریبی کارهائی که نبایستی کرده باشند کردهاند لذا ما میخواهیم از ایشان انتقام بکشیم؟ اصلا و ابدا چه این حرفها و این حرکات در مقابل حقیقی که نگارنده عاشق آن بوده و در راهش هر گونه رنجی تحمل نموده به قدری کوچک و بیقدر است که حتی لایق ذکر نیست.
پس مراد من از این سخنان چیست؟ خدا میداند جز این منظوری ندارم که به مردم بفهمانم در بساط بهائی جز تقلب چیزی نیست و با اغنام میرزا زورکی مذهب درست نمیشود از تشبث به دامن اجانب هیچ چیز حاصل نمیشود و بالاخره اگر صد سال در ممالک خارجه جاسوس شوند اگر مفتش و کارچاق کن اجانب شوند عاقبت جز از ملت ایران از کسی موافقت و رأفت نخواهند دید ای آقایان بهائی با این همه عداوتی که با من کردهاید و با آن همه اغراضی که گمان میکنید من به شما دارم قطعا بدانید که هنوز از اجانب در حق شما خیر خواهترم زیرا اهل وطن منید دیدید که در مدت پنجاه سال در ممالک خارجه هر فضاحتی مرتکب شدید بهره نبردید به رنگ اجانب در آمدید به ناموس و وطن و سایر شئون اهمیت ندادید بلکه با همهی آنها خیانت نمودید و گمان کردید اجانب به درد شما میخورند عاقبت به جزئی تغییری که در مملکتشان پدید شد شما را پشت سر انداختند و زیر پا گذاشتند و به وطن خودتان تبعید کردند و ناچار شدید از وطن خود استفاده نمائید نگوئید روسها چنین بودند بیشبهه انگلیسها و آلمانها و عثمانیها هم
چنیناند پس دست از فساد بردارید دست از تقلب و دین سازی دروغی بردارید تا در وطن خود عزیز و محترم باشید این است مقصود من لاغیر.
هوای گرگ و میش
مقصود از عنوان فوق این است که هر چند گامهای هفت گانه که در مدت هشت سال برداشته شده تماما در ظلمت و تاریکی بیخبری و حوادث گوناگون گذشته و در هر قدمی که خواستم دیده باز کنم ظلمت دیگر احاطه میکرد و مرا زا رسیدن به حقیقت باز میداشت چه رویهی بهائیان این است که تا کسی بر عملی اعتراض نکرده آن عمل را خوب و نیکو میشمارند و حتی آن را مدرک حقیقت امر بها میدانند فرضا توجه یک عده یهودی و زردشتی که هر عاقلی آن را دلیل بر بطلان بهائیت و سیاسی بودن آن دانسته ایشان آن را از آثار جذبه و نفوذ قلمداد مینمایند یا کسر حدود را از امارات حقیقت میشمارند و عظمت امر بها را بدین میدانند که حدود و قیود را برداشته (یعنی مردم را افسار گسیخته و خودسر ساخته)
اما به محض اینکه یک نفر اعتراض کرد و این کسر حدود و افسار گسیختهگی و هرج و مرج را مورد انتقاد قرار داد فوری همراه شده میگویند شما راست میگوئید ولی اینها از خصائص بشریت است و حق مقدس از این شئون است حتی عبدالبهاء در لوحش گفته است که روز عروسی است و در موقع عروسی خانه را نظمی نیست یعنی بعد خوب میشود (در حالتی که هر چه گذشت بدتر شد(.
مجملا این حرفها مانع میشد از اینکه نگارنده بتواند قطعا مسلک بهاء را مخالف همه چیز شناخته مضرتر از هر مسلکی برای نوع بشر بداند و باز تصور میکرد که شاید آنچه دیده میشود از آثار اهویه و خواهشهای نفوس بشریه است و ساحت مرکز از این نقائص مبرا است ولی مرئیات و مشاهدات نگارنده در سفر ترکستان روسیه که نسبة آزادی برای بهائیان موجود بود به بیداری من خیلی مدد داد و نزدیک بود یک طرفی شده به بانک بلند بگوئیم که در این بساط جز خیانت و جنایت و فتنه و فساد و بیناموسی و دروغ و تقلب و تصنعات بیحقیقت چیزی نیست مگر آنکه در طی آن احوال ناگهان هوا گرگ و میش شد و پردههای دیگری در کار آمده طلوع
صبح صادق یقین را اندکی تاخیر افکنده به قدم نهم موکول داشت تا عدد نه که اسم بها است مانند همه چیز اثر معکوس داده باشد و علت این تأخیر که به هوای گرگ و میش تعبیر میشود مسافرت ناگهانی عباس افندی بود به اقطار اروپا و امریکا و نه تنها بلکه خیلی کسان را مسافرت او با آن دروغهائی که در اطرافش نشر میشد متحیر و خیره ساخت و مردم را محتاط نمود و حزم اشخاص سبب میشد که در مخالفت علنی تعجیل نکنند تا معلوم شود در پس این پرده چیست ولی از آن جا که جمال حقیقت از پس هر پردهی ضخیمی هم بدیر و زود نمایان شده آفتاب حق ابر تیرهی باطل را متلاشی میسازد با اندک فاصلهی معلوم شد که جز هو و جنجال و تقلب و دروغ چیزی نبوده و مسافرت او هم اگر متکی به تحریکات مستقیمه اجانب نبوده اقلا متضمن یک خودنمائی بیمغز و مایه بوده که ذیلا روحیات آن را خواهیم شناخت.
در آن سفر میرزا محمود زرقانی (که یک مزدور بیوجدان و فاسقی بود و فسق دائمی او بر همه آشنایان مبرهن شده حتی زردشتیان هند از او متنفر شده بر او دشنام میدادند) پیشکار عبدالبها شده به مراسلات هفتگی و روزانهی خود چنان امر را بر مردمان دور مشتبه میساخت که کسی نمیتوانست حقیقت مطلب در آن عبارات تو بر تو و مبالغهآمیز باز جوید.
پیش از آنکه عبدالبها آزاد گشته به اروپا سفر کند تمام کلماتش مصطلحات متصوفه و شیخیه و بابیه و امثالها بود و سخن از تعبیر و تفسیر فلان آیه و حدیث و استدلال به آنها در کیفیت ظهور مهدی و نبوت خاصه و عامه و غیرها بود که طرا حرفهای متقدمین (ولی از اهل ریبه) بوده بعضی کلمات دیگر که اقتباس از پاره ملاحده و زنادقه یا وحدت وجودی و حکما نموده بود ولی توأم با سقسطه و مغالطه که کنونم مجال گفتن نیست.
اما پس از حرکت به اروپا و آمریکا سخنان تازهی روی کار آمد از قبیل وحدت و اتحاد و صلح و سلام و مخصوصا در صلح عمومی و وحدت لسان و ترک وطنخواهی و غیرها سخنانی به هم بافته که مجموع آنها به دو قسم منقسم میشود قسمتی اقتباساتی است که از فلاسفهی قدیم و جدید نموده همچون صلح عمومی که آرزوی دو سه هزار ساله بشر است و وحدت زبان که از مبتدعات دکتر زمینهوف پلونی بوده و در آن قسم از مبادی غالبا عقلا بر آن رفتهاند که هر چند این مبادی خوب است ولی تئوری است یعنی عملی نیست و مرا عقیدت است که عملی شدن آنها مبنی بر این است که در طبیعت و خلقت انسان
تغییری حاصل شود این هم یا محال یا مشکل است چه ماهیت و طبیعت و فطرت آدمی توأم با حرص و طمع و یا اقلا احتیاجات علاج ناپذیری است که لازمه آن این حرصها و طمعها است و مادام که رشتهی آز دراز است درهای جنگ و جدال باز است و باز فرض اینکه تربیت در انسان تا این حد مؤثر باشد که حتی از حوائج خویش صرف نظر نماید برای نوع پرستی باز چندین هزار بلکه چندین صد هزار سال وقت لازم دارد که تعلیم و تربیتهای جدیدی در جامعه بشر مجری گردد و با هیچ مشکل و حادثهی روبرو نگردد تا بر اثر آن تربیتها که در مدارس جهان اعمال میشود انسان صلح طلب شود و صلح طلبی او عملی گردد و باز شما که خوانندهی این کلماتید طبعا بر این فروض و تصورات میخندید و کلمهی محال را بدان میبندید اما قسمتهای دیگر که افندی ابداع کرده هر چند آن هم معلوم نیست که مبدعش او باشد چنانکه از آثار دیگران هم این کلمات دیده شده ولی در هر حال اگر عباس افندی مبدع باشد یا مقلد در هر دو صورت مسائلی است مضر به حال ممالک کوچک و ملل ضعیفه و یا مطالبی است غلط و بیفلسفه آنچه مضر است یکی اینکه مردم را به ترک وطنخواهی دعوت مینماید این یک دعوت مضری است که ضررش در همه حال متوجه ممالکی چون ایران است و اگر این سخن صحیح باشد پس از آنی تواند صحیح بود که صلح عمومی به تمام معنی بر سر راه طلبش میاندازند پس دعوت به ترک عصبیت وطنی یک دعوتی است که از دو صورت خارج نتواند بود یا گویندهاش از فهم عادی هم بینصیب بوده و به قدر نگارنده این سطور نیز نور دانش نداشته یا مأمور اجانب بوده و دانسته برای خدمت به اقویا و اغفال ضعفا چنین دعوتها را ابداع نموده تا ضعفا از خودآرائی و احتیاطهای لازمه دست کشیده یک باره طعمهی اغنیا و اقویا شوند.
من با یکی از مأمورین خارجه
هیچ فراموش نمیکنم که در ابتدای نشر کشف الحیل یکی از مأمورین خارجه که در یک سفارتخانه محترمی سمت مترجمی داشت و فارسی خوب میدانست مرا در شمیران ملاقات کرده ابتدا تمجید بسیار از کشف الحیل نمود و دشنامهای لطیفی به بها و عبدالبها داد حتی تشویق بر قیام و مبارزهام فرمود که بیائید دست به هم داده آنها را از میان برداریم و من این سخن را به خونسردی تلقی کرده گفتم خودشان محو خواهند شد ولی در پایان سخن را بدینجا
کشانید که اگر بها بد است سخنا او که بد نیست! گفتم از چه قبیل سخنش را پسندیدهاید؟ گفت همین که میگوید تعصب وطنی را ترک نمائید مثلا من در اینجا هستم اینجا وطن من است شما هم به فلان جا بیائید آنجا وطن شما است گفتم اولا بها ابدا این حرف را نزده و این از حرفهای عبدالبها است که به پدر خود چسبانیده زیرا بهاء اگر هم مأمور غیرمستقیم اجانب بوده چندان با این گونه تعالیمی که صورتا امثال جنابعالی میپسندند آشنا نبوده ولی عبدالبهاء اخیرا میل و رضای خارجیها را شناخته و به جعل این سخن پرداخته بود ثانیا خواه مبدع این سخن بهاء باشد یا عبدالبها اگر این تعلیم از تعالیم حسنه است چرا شما در مملکت خودتان آن را ترویج نمیفرمائید؟ گویا مرگ را حق میدانید ولی برای همسایه؛ خواست خلط مبحثی کند گفتم ببخشید پیش از آنکه به غرب سفر کنم ممکن بود این فرمایشات شما موجب اغفال و فریب من شود چنانکه سالها شده بود و آلان هم موجب اغفال جمعی بهائی بیخبر شده که روح مطلب را نمیدانند ولی پس از آنکه بنده به غرب سفر کردم دیدم در همان مملکتی که شما از آنجا آمدهاید! اگر کسی این گونه تبلیغات کند به طوری که زمامداران شما احتمال بدهند که کمتر تأثیری خواهد بخشید و ممکن است یک عده مردم طرفدارش شده دست از وطنخواهی بردارند بدون شبهه سرب به دهان آن مبلغ و گوینده میریزند بلی هر وقت مانند شما ملل و دول مقتدره عملا به صلح گرائیدید و الغاء وطنخواهی را از مملکت خودتان شروع گردید آن وقت میتوانید محسنات این تعلیم را بیان نموده دیگران را بدان تشویق نمائید چون سخن بدینجا رسید حال آن شخص محترم دگرگون شد و از جا جسته با تبسمی آمیخته به خشم فرمود بسیار خوب باز هم در ملاقات دیگر با هم صحبت خواهیم کرد ولی آن ملاقات تا کنون که پنج سال گذشته حاصل نگشته است در حالتی که مدتها در طلب من بود و به وسائط و وسائل عدیده مرا به چنگ آورده آن دو سه کلمه را القا فرمود! و چون آهن سرد بود از کوبیدن آن به تکرار صرف نظر فرمود.
اما آنچه را اشاره کردیم که عبدالبهاء با غلطهای فاحش و بیفلسفه یا از در مغلطه و سفسطه بیان نموده است از این قبیل است که در مجمع الالواح که به خط محب السلطان علی اکبر میلانی طبع شده به عنوان اینکه خطابه است که در یکی از مجامع بین شیکاکو و واشنگتن امریکا اداء نموده مندرج است.