بهائیها با تأسیس اسرائیل، این سرزمین را پایگاه و مرکز اصلی فعالیت خود قرار دادند رژیم صهیونیستی نیز مسلک بهائیت را به عنوان یکی از «مذاهب قانونی!» به رسمیت شناخت. شاه نیز از آنان حمایت کرد و وجود هویدای بهائی و نفوذ بهائیها در دربار و هیأت حاکمه ی ایران، قدرت اقتصادی و سیاسی قابل ملاحظهای برای آنان ایجاد کرد.
فتنه باب با کشته شدن وی پایان نپذیرفت بلکه با سوء قصدی که چند تن از پیروان وی به جان ناصرالدین شاه کردند، دشمنی حکومت قاجار را نسبت به خود بیشتر گردانیدند، خصوصاً آنکه بابیها به دامان امپراطوری روس پناه بردند و روسها سعی داشتند از این مسأله حداکثر استفاده را بنمایند؛ پس از مدتی نیز بابیها به انگلیس متمایل شده و آلت دست آنها شدند و سپس آمریکا فضای جدیدی پیش روی آنها قرار داد و مراکز بهایی در آمریکا فزونی یافت و با تشکیل رژیم صهیونیستی روابط بهاییها و صهیونیستها صمیمیت خاصی را نشان میداد.
وقتی حکومت قاجار بابیان را از ایران خارج کرد، آنها به قلمرو عثمانی رفته و مدت کمی در استانبول بودند. این در حالی بود که اختلافات به وجود آمده بر سر جانشینی باب نیز مشکلات جدی بر سر راه ادامه حیات این فرقه ضاله بوجود آورده بود. میرزا یحیی و بهاء رهبران اصلی این فرقه بودند. در نتیجه دولت عثمانی تصمیم گرفت هر یک از این دو و پیروانشان را به جای دوری بفرستد. میرزا یحیی با پیروانش به جزیره ی قبرس و بهاء را به همراه پیروانش به عکا روانه کردند. از همین جا بود که این دو از یکدیگر جدا شدند. پیروان میرزا یحیی «ازلی» نام گرفتند و پیروان بهاء نیز «بهایی» معروف شدند. (1).
میرزا یحیی که به قبرس رفت به یکباره گمنام و خاموش شد و پیروانش نیز به تدریج کیش خود را فراموش کردند. اما بهاء در عکا از پای ننشست و به شیوهی سید باب، مهملاتی نوشت که کتاب مقدس بهائیان را تشکیل داد. وی بیست و چند سال در عکا زیست و در 1312 ق درگذشت. پس از مرگ وی پسرش میرزا عباس یا عباس افندی (2) که به نام عبدالبهاء شناخته شده جای وی را گرفت. وی نیز کتابهایی نوشت که نشانهی ذهن فلج و کم مایگی اوست و مایهی بیآبرویی پیروانش. (3) عبدالبهاء نیز در سال 1340 ق مرد و شوقی افندی، نوهی دختری وی، جایش را گرفت.
در دوران رهبری شوقی افندی که مصادف با تشکیل حکومت اسرائیل بود، برای اولین بار نام «ارض اقدس» و «مشرقالاذکار» اصلی را از زبان او میشنویم. پس از تشکیل حکومت اسرائیل چهارمین پیشوای بهائیت درصدد برآمد تا با استفاده از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان، سرزمین اسرائیل را به عنوان مرکز اصلی و کعبه ی آمال بهائیان بپذیرد و دولت یهود را به صورت پناهگاه بلکه تکیه گاه جهانی این فرقه درآورد. طبعاً یکی از مظاهر دشمنی دیرین یهودیان نسبت به مسلمانان این بود که هر نیروی ضد اسلامی را مورد حمایت قرار میدادند، مخصوصاً که سرزمین اسرائیل یکی از اولین و مؤثرترین حکومتهایی بود که همراه با به رسمیت شناختن مذاهب و ادیان مختلف، مسلک بهایی را نیز به رسمیت شناخت و جزء مذاهب رسمی مملکت قرار داد. ضمناً بیهیچ تردیدی جلب سرمایه داران بزرگ، که بهائیان و مخصوصاً رهبران این فرقه، در رأس آنها قرار داشتند و طبعاً سرمایههای خود را در این سرزمین نوبنیاد به کار میانداختند، به سود حکومت جدید التأسیس اسرائیل بود و چنین بود که این دولت جدید به بهائیان روی خوش نشان داد و آنان را به سوی خود و سرمایه گذاری در سرزمین خود جلب کرد، اگر این مجموعه عوامل را به تدفین رهبران بهایی در این سرزمین بیفزائیم، که خود مرکز مقدسی برای بهائیان میشود و هر سال بهائیان را با سرمایههای کلان و مخارج گزاف به سوی این سرزمین سرازیر میکند، به انگیزه ی تفاهم فوقالعاده بهائیان و اسرائیلیان بیشتر و بهتر واقف میشویم. (4).
تشکیل دولت اسرائیل نه تنها مورد تأیید کامل بهائیان واقع شد، بلکه چهارمین پیشوای بهایی از تأسیس حکومت مذکور استقبال کرد. وی در تلگراف مورخ 9 ژانویه 1951 خود مینویسد: «تحقیق به سنواتی که درباره ی تأسیس حکومت اسرائیل از فم مطهر شارع امرالهی و مرکز میثاق صادر و حاکی از پیدایش ملت مستقلی در ارض اقدس پس از مضی دو هزار سال میباشد…» (4).
شوقی ربانی پس از اینکه تأسیس دولت اسرائیل را صحیح و پیشبینی شده میداند، به شورای بینالمللی بهائیان که خود بوجود آورده بود 3 وظیفه مهم را توصیه میکند. اولین وظیفه پس از تأسیس دولت اسرائیل، ایجاد حسن رابطه با آن دولت است: «اول آنکه با اولیاء حکومت اسرائیل ایجاد روابط نماید…«. (4) شوقی ربانی ایجاد رابطه را با دولت اسرائیل با ایجاد تشکیلات آتیهی بهائیت مرتبط دانسته مینویسد که: «ثالثاً با اولیای کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه ی داخل مذاکره شود و چون این شوری که نخستین مؤسسه ی بینالمللی و اکنون در حال جنین است توسعه یابد، عهده دار وظایف دیگری خواهد شد و به مرور ایام به عنوان محکمهی رسمی بهایی شناخته خواهد شد«. (5) شوقی ربانی برای اینکه محکمهی رسمی بهائیت را مورد حمایت اسرائیل قرار دهد، شناخت و حقانیت دولت جدید التأسیس را اعلام کرد و ایجاد حسن رابطه را با این دولت توصیه میکند. وی همچنین طی نقشه ده ساله خود ضمن هدف بیست و چهارم، حمایت از دولت اسرائیل را به همه ی دولتهای جهانی ترجیح داده و به بهائیان توصیه میکند که در تأسیس شعب محافل روحانی و ملی بهایی بر حسب قوانین و مقررات حکومت اسرائیل، این گونه محافل را تأسیس کنند. (6).
در باب پیوندهای میان بهائیت و صهیونیزم نظرات دیگری نیز وجود دارند که معتقدند پیوند این دو به سالهای سال قبل باز میگردد. روزنامه الاتحاد چاپ ابوظبی در 29 بهمن 1354 در مقالهای با عنوان «سایهی صهیونیزم بر بهائیت» نوشته است: «پس از فوت بهاء در سال 1892 میلادی واقعهی عجیبی رخ داد و آن از این قرار بود که صهیونیزم گروههایی جهت خدمت و دعوت برای عباس افندی، فرزند بهاء و جانشین وی تشکیل داده و خزانههای خود را برای پشتیبانی از این فرقه گشودند. جهت توسعه و انتشار بهائیت در جهان، صهیونیزم با عباس افندی همکاری نموده و در مناطقی که اسلام بر آن تسلطی نداشت مانند ترکستان شوروی به تبلیغ بهائیت پرداخت و سپس آن را به شیکاگو و سانفرانسیسکو منتقل و گروههای صهیونیزم برای تأسیس سازمان (الاذکار بهایی) اعانههایی جمعآوری نموده و محافل ماسونی را برای پیوند به این دیانت دعوت کردند. در سال 1899 پس از تشکیل کنفرانس صهیونیزم (بال) واقع در سوئیس، شرق شناسان یهودی علیالخصوص تومانسکی کتاب مقدس بهاءالله را منتشر نمود و در سومین کنفرانس تاریخ ادیان در آکسفورد آن را جزو مجموعه گزارشهای این کنفرانس انتشار دادند. در سال 1909 «هیبولت و رینوس» یهودی کتابی در پاریس تحت عنوان «تاریخ و ارزشهای اجتماعی بهائیت» منتشر کرد. در زمانی که تبلیغ بهائیت در محافل غربی از روسیه تا آمریکا به اوج رسیده بود، برخی از زنان آمریکایی برای حج به کوه کرمل در فلسطین برای تبلیغ و به امید دیدار پیامبر جدید!! فارسی و نیل برکت وی و دست یابی به احکام هدایت کنندهای که بر وی نازل شده است عزیمت کردند.
»گلد تسهیر» شرق شناس یهودی لهستانی، آنچه زنان مزبور درباره ی توسعه و انتشار بهائیت و شناسایی آن به عنوان مذهب پیشرو بعمل آوردند، ستایش نمود. پیشوایان مذهبی یهود برای مبعث پیامبر فارسی فتوا دادند و به تبلیغ برای او پرداختند و قرن نوزدهم را تاریخی برای ظهور وی و پاک نمودن شهر قدس از مسلمانان تعیین نمودند. بدین شیوه بابیها وارد مرحله ی جدیدی از تبلیغ گردیده و پیروان آن بر این عقیدهاند که بهائیت فرقهای از اسلام نمیباشد بلکه مذهبی جهانی میباشند که این مذهب از مرزهای عالم اسلام پا فراتر گذاشته و پیامبر عکا!! نیز پیروانی متعصب در آمریکا و اروپا یافته که آنان به نوبه خود برای ایجاد سازمانهای بهائیت در آمریکا کمکهای فراوانی انجام داده و شهر شیکاگو را مرکز این دین انتخاب نمودند و دار مشرق الاذکار را در آنجا تأسیس و زمینهای زیادی با کمک یهودیان به دست آوردند…. همان طوری که «گلد تسهیر» اشاره میکند بهائیت با ظهور عباس افندی و استمداد از تورات و انجیل گامی به پیش نهاده و ادعا داشتند که در تورات و انجیل به ظهور عباس افندی اشاره شده…» (7) علاوه بر عکا، شهر حیفا نیز مرکز دیگر بهائیان بود، چنانچه «بیتالعدل» خود را در سال 1963 در حیفا تأسیس کردند. (8) همچنین در دامنهی کوه کرمل برای «باب» آرامگاهی بنا گردید که دارای محراب، گنبد و ساختمان مجللی بود که ساختمان آن در سال 1953 به پایان رسید. (9).
گزارشی از نمایندگی ایران در سال 1357 که برای وزارت امور خارجه ارسال داشته ضمن شرح چهارمین کنفرانس بینالمللی پیروان بهائیت که در حیفا برگزار شده آورده است که در بین هیأت نه نفره فعلی، دو نفر از بهائیان تبعهی دولت ایران به نام آقایان فتح اعظم و نخجوانی حضور دارند. در ادامه با اشاره به مساعدتهای زیادی که حکومت اسرائیل به بهائیها میدهد آورده است: «نسبت به پیروان این فرقه که در این کشور مقیماند جانب ارفاق و مدارا را رعایت میکند و لوازم و وسائل و اتومبیلهایی که هیأت نه نفری مذکور جهت نیازمندیهای خود و آن مرکز (موسوم به دارالعدل) از خارج وارد میکند، همانند مزایای منظور شده جهت دیپلماتهای مقیم اسرائیل، از معافیتهای گمرکی برخوردار است. (10).
در ارتباط با روابط نمایندگی ایران در فلسطین با بهاییها باید گفت که شوقی افندی طبق وصیت عبدالبهاء که به وی گفته بود که تابعیت ایرانی خود را حفظ کند، سعی داشت روابط خوبی با نمایندگی ایران داشته باشد، چنانچه در اعیادی مثل عید نوروز تلگراف تبریک به نمایندگی ایران در بیتالمقدس ارسال میداشت و البته پاسخ آن را نیز دریافت میکرد. (11).
شاه نیز به بهائیان که مرکز آنان در اسرائیل بود و اسرائیلی حامی آنان محسوب میشد اجازه فعالیتهای گستردهای داده بود چنانچه هویدا نخستوزیر او بهایی و بهایی زاده بود و دربار شاه شاهد نفوذ روز افزون بهاییها بود. پزشک مخصوص شاه و همچنین رئیس رادیو و تلویزیون بهایی بودند و از سوی دیگر بهائیانی چون هژبر یزدانی گروههای مافیایی قدرتمندی به وجود آورده بودند و با توسل به زور و شیوههای غیر قانونی و استفاده از نفوذ بهائیها در دربار و دستگاه حاکم، قدرت اقتصادی بسیار قوی ایجاد کرده بودند که شرح برخی از این مسائل در کتاب انشعاب در بهائیت نوشتهی عباس رائین با ارائه اسناد و مدارک آمده است.
حسین فردوست نیز نقل میکند که با تمام تذکراتی که نسبت به نفوذ بهائیها در دربار به شاه داده میشد، وی توجهی نمیکرد و یکبار نیز گفته بود که از جانب آنها هیچ خطری احساس نمیکند زیرا آنها هیچگاه به شاه خیانت نمیکنند.
1) انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین، موسسه تحقیقی رائین، بیتا، صص 84ـ 75.
2) پس از آنکه بهاییها به دیار عثمانی رفتند کم کم پیشوند «میرزا» به پسوند «افندی» شد.
3) عباس رائین در کتاب خود قطعاتی از آن را آورده است، ص 87.
4) منبع پیشین، صص 169.
5) منبع پیشین، صص 170ـ 169.
6) منبع پیشین، صص 170.
7) گزارش شماره 12ـ 25 / 8 / 5962 مورخ 19 / 12 / 54 از وزیر خارجه به مرتضایی، تلآویو، اسناد ادارات مرکز، سال 55ـ1353، کارتن 9، پرونده 12ـ 25.
8) روزنامه ها آرتص مورخ2 / 10 / 1964 بایگانی وزارت امور خارجه، تلآویو، سال 1343، کارتن 4، پرونده 24.
9) روزنامه ها آرتص مورخ 2 / 10 / 1964 بایگانی وزارت امور خارجه، تلآویو، سال 1343، کارتن 4، پرونده 24.
10) گزارش شماره 364 / 3ـ 162 مورخ 7 / 2 / 2537 از مرتضایی به وزارت خارجه، نمایندگی تلآویو، اسناد ادارات مرکز، سال 57ـ1356، کارتن 2، پرونده 3ـ 162.
11) تلگراف مورخ فروردین 1321 از حیفا (شوقی ربانی) به عبدالحسین اسفندیاری در بیتالمقدس، نمایندگی فلسطین، سال 29ـ 1320، کارتن 1، پرونده 200.