جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بهائیان در مصر

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در اوائل قرن بیستم بهائیان به مصر گام نهادند و کتاب‏های متعددی از بهائیان در چاپخانه‏های مصر به چاپ‏ رسید؛ مانند کتاب «الکواکب الدریة فی مآثر البهائیة» اثر محمد حسین آواره که در سال 1923 چاپ شد و کتب «الحجج البهیة» اثر ابوالفضائل جرقادقانی در سال 1925. این امر، به معنای آن است که پیش از این تاریخ، اعضای این فرقه در آن کشور حضور داشته‏اند. بهائیان در مصر، به ترویج عقائد خود پرداختند و حتی تحصیلکردگان مصری رابه دین خود دعوت کردند.

این اوضاع موجب شد تا محکمه عالی شرعی مصر درسال 1925 حکمی عام صادر کرد که در آن آمده است: «بهائیت فرقه مستقلی است که به هیچ یک از ادیان وابسته نیست و اساسا از مذاهب اسلامی نیست«؛ از این رو بهائیان در مصر به تأسیس انجمنی پرداختند که مصریان با دیده شک و تردید به آن نگریستند، فعالیت این انجمن مخفیانه بود و اعضای این فرقه کوشیدند، به باشگاه‏های روتاری ولیونز بپیوندند. این امر، با توجه به تلقی و تصور عمومی که این باشگاه‏ها را مراکزی فراماسونی و در خدمت صهیونیسم می‏دانست، بر شک و بدبینی مصریان افزود.

در مقابل نیز کتاب‏هایی در رد بهائیت در قاهره منتشر شد؛ مانند تاریخ البابیة یا مفتاح باب الابواب اثر مهدی خان و الحراب فی صدر البهاء و الباب اثر سید محمد فاضل. از تاریخ چاپ این کتاب‏ها می‏توان دریافت که مصری‏ها خیلی زود بهائیت را شناختند. تاریخ نشر کتاب اول 1903 و کتاب دوم 1911 است و پس از آن هم کتاب‏ها و مقالات فراوانی درباره رابطه بهائیت با صهیونیسم و استعمار و قادیانیه ‏انتشار یافت.

با این حال، شمار اندکی از مصریان به این فرقه گرویدند که شمارشان به یکصد تن هم نمی‏رسد. مشهورترین رهبر بهائیت در مصر، شاعر، نقاش و نویسنده مشهور در گذشته، حسین بیکار بوده است که بارها دستگیر و به دلیل وجهه فرهنگی‏اش و دخالت نویسندگان آزاد می‏شد؛ اما جدی‏ترین ‏برخورد دولت مصر با بهائیان در سال 1960 اتفاق افتاد؛ زمانی که قانون 263 سال 1960 که به انحلال محافل بهائیت و مصادره دارایی‏ها و تعقیب اعضای این محافل حکم می‏کرد. در آن زمان محفل قاهره، ریاست بهائیان در مصر و افریقا را برعهد داشت. بهایی‏ها پس از مرگ جمال عبدالناصر، از فرصت فقدان او سود جستند و در پی کسب مشروعیت برآمدند و خواستار بازگشت دارایی‏ها و رسمیت یافتن محافلشان شدند.

دیوان عالی پس از دریافت آرای فقها و علمای الازهر حکم داد: «اگر چه گرویدن به ادیان آسمانی مطلقا آزاد است؛ ولی این آزادی به ادیان آسمانی محدود است و بهائیت از ادیان آسمانی رسمی نیست«. همین حکم در سال 1983نیز در پاسخ به تقاضای تجدید نظر بهائیان در مصر، از سوی دیوان عالی تکرار شد. شیخ سابق الازهر شیخ جاد الحق علی جاد الحق در سال 1986 فتوا داد که «بهائیت فرقه‏ای ‏مرتد از اسلام و در خدمت صهیونیسم و استعمار است«. تمامی فتاوا و آرایی که از سوی الازهر و غیر الازهر در مصر ابراز شده به عدم مشروعیت بهائیت به عنوان دینی رسمی معطوف بوده است. از این رو همگان در برابر حکم اخیر دادگاه اداری اسکندریه که وزارت کشور را به پذیرش رسمیت این فرقه جعلی به عنوان دین ملزم می‏کرد، ایستادند و آن را حکمی مخالف دین برشمردند. اکثریت پارلمان مصر نیز رسمیت دادن به بهائیت را نامعقول و مخالف اراده دین خدا که هیچ دینی را پس از اسلام، به رسمیت نمی‏شناسد دانستند. شمار اندکی از اعضای پارلمان نیز حکم دادگاه‏ اسکندریه را تنها به دلیل امکان یافتن شناخت شمار آنان و تسهیل برخورد با آنان و اندیشه‏شان موجه دانستند.

بیش از حدود ده سال، کتابی تألیف و منتشر کردم و آن را «مشهورترین خائنان و مفسران در تاریخ امت اسلام» نام نهادم. در یکی از فصول این کتاب از باب و بهاء به عنوان خیانتکارانی که در صفوف امت شکاف انداختند، نام بردم و در کنار این دو از غلام احمد قادیانی نیز نام بردم. چند ماه پس از انتشار این کتاب، جوانی بهائی به من برخورد و درباره بهائیت با من بحث کرد و گفت: بهائیت منادی صلح است. به او گفتم: منابع نوشته‏ام درباره بهائیت، کتاب‏های خود بهائیان است که حتی کپی نسخه‏های خطی برخی کتاب‏هایشان را در بغداد خریده‏ام و دیگر کتابهایشان که در مصر چاپ کرده‏اند؛ اما وی قانع نشد. از وی پرسیدم: چگونه‏ بهائی شدی؟ گفت: پدرم بهایی بود و من هم دینم را از او به ‏ارث برده‏ام. از او درباره شمار بهائیان در مصر پرسیدم: گفت: نمی‏داند؛ ولی شمار آنان بسیار اندک است و خود وی، کمتر از ده نفر از آنان را می‏شناسد که همه آنان از بستگان او هستند.