جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الوهیت عباس افندی

زمان مطالعه: 10 دقیقه

بی مناسب نیست که شرحی هم در الوهیت عباس افندی گفته شود که ایشان نیز ادعا کرده‏اند در زیر لفافه عبودیت چنانچه در لوحی تصریح می‏نماید که العبودیه جوهر کنهها الربوبیه والولد سرابیه و غیر ذالک ولی از آنجائی که بعد از بها نظر به پاره الواحات پدرشکه در حق این بعضی کلمات که بتواند خدائی بنماید ودیعه گذاشته بود به خیال الوهیت افتاد اما در اول کار با برادرش به جهت جانشینی و ریاست اغنام مخالفت نمود و میرزا محمد علی برادر کوچکش به واسطه جراید بی پرده خراب کاری‏های عباس افندی را اعلان کرد و به مداخله در سیاستش متهم ساخت که مدتی دولت ترکیه مظنون شده و در تحت ترصد گذاشت در ضمن اعلان میرزا محمد علی احوالات حقیقی پدرش را نیز بیخودانه اعلان کرد که

پدر من داعیه نداشت و شخصی درویش بود برادرم به واسطه خود او را خدا ساخته بدین سبب عباس افندی دید خدائی خودش که سهل است ممکن است خدائی پدرش که مدتی زحمت کشیده تا بلکه گوسفندان فرو برده از بین برود و باعث سستی اغنام گردد لقب عبد البهائی را به خود گذاشت و در الواح تأکید نمود که دیگر به غیر از این اسم کسی لقبی دیگر ننویسد زیرا بهائی‏ها خدای ثالث تصور می‏کردند غصن الله الاعظم و سر الله الاکرم و حضرت من طاف حوله الاسمآء و حضرت مولی الوری و من له الامر و غیره می‏نوشتند و مبدء این‏ها نیز از خود بها بود که در لوحی می‏نویسد (هو الله تعالی شأنه العظمة و الاقتدار حمدا لمن تشرف ارض الباء (1) بقدوم من طاف حوله الاسماء بذلک بشرت الذرات کل الممکنات بما طلع و لاح و ظهر و اشرق و خرج من باب السجن واقفه من شمس جمال (2) غصن الله الاعظم العظیم و سر الله الاقوم القدیم متوجها الی مقام آخر بذلک تکدرت ارض السجن و فرحت اخری تعالی تعالی ربنا فاطر السمآء و خالق الاشیاء الذی بسلطانه فتح باب السجن لیظهر ما انزله فی الالواح من قبل انه لهو المقتدر علی ما یشآء فی قبضة ملکوت الانشآء و هو المقتدر العلیم الحکیم طوبی ثم طوبی الارض فازت بقدومه و لعین قرت به جماله و یسمع تشرف باصغآء ندآئه و لقب ذاق حلاوة حبه و لصد رحب بذکره و لقلم تحرک ثبنآء و للوح حمل آثاره نسئل الله تبارک و تعالی بان یشرق بلقائه قریبا انه لهو السامع المقتدر المجیب)

این لوح را در وقتی بها نوشته که عباس افندی دفعه‏ی اول از مجلس عکا بیرون آمده و به بیروت رفت در این لوح توان گفت

خود بها به الوهیت پسرش قائل بوده!! او همچنین لوحی دیگر مثل وصیت نامه‏ی می‏نویسد وعباس افندی را اسم اعظم خطاب می‏کند و او این است (سمه المشرق من افق الاقتدار قد بشر لسان القدم من فی العالم بظهور الاسم الاعظم و یشهد له بین الامم انه هو نفسی و مطلع ذاتی و مشرق امری و سمآء فضلی و بحر مشیتی و سراج هدایتی و صراط عدلی و میزان احکامی و الذی توجه الیه توجه الی وجهی و اضاء من انوار جمالی و اقر بوحدانیتی و اعترف بفردانیتی و الذی انکره قد کان محروما عن سبیل محبتی و کوثر فضلی و رحیق رحمتی و خمری التی منها انجذب المخلصون و طار الموحدون الی هوآء مکرمتی التی ما اطلع بها الا من علمناه بما نزل فی لوح المکنون) در لوح عهدش بها می‏گوید (وصیت الله آنکه باید اغصان و افنان و مسببن طرا بغصن اعظم باشند انظروا ما انزلناه فیکتاب الاقدس اذا غیض بحر الوصال و قضی کتاب المبدء فی المال توجهوا الی من اراده الله الذی انشعب من هذا الاصل القدیم مقصود از این آیه مبارکه غصن اعظم بوده کذلک اظهرنا الامر فضلا من عندنا و انا الفضل الکریم قد قدرنا مقام الغضن الاکبر بعد مقامه انه هو الامر الحکیم قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم امرا من لدن علیم خبیر)

بها خودش نیز الوهیت خود را در این الواح تصریح می‏کند و مقام بزرگی را برای پسرش ودیعه می‏گذارد غصن به معنی شاخه‏ی غصن الله یعنی شاخه‏ی خدا عجالتا کلمات پدرش کافی است مقداری نیز از کلمات و اعتقادات مریدهایش نگاشته می‏شود تا ثابت گردد که عباس افندی را نیز خدا می‏دانند آقا سید اسد الله قمی که قبلا اشاره شده خطاب به عباس افندی می‏گوید کار پانصد کرد کار اندر لباس بندگی

کرده‏ئی از کبریائی باز پنهان کرده‏ئی – و له ایضا کلاه عصمت اکلیل کبریائی را نموده تاج عبودیت و بسر دارد – مسیح ابن ملیح خدا بدی اسما کجا برسم تو جانا خدا پدر دارد – و ایضا ای آنکه ز جان و دل خدا را پسری هستی پسر خدا و بر ما پدری خواهم کنمت ستایش اما چکنم از هر چه ستایشت کنم خوبتری – به بها می‏گوید در اردبیل زیر زنجیر (عدو ز گردن من طوق بر نمی‏دارد چرا به وحدت ذات تو کرده‏ام اقرار

(و نیز نعیم سدهی گوید) کنز مخفی غیبی ذات بحت لاریبی آن خدای بی‏عیبی یار بی‏نیاز آمد – آن مکلم طوری مهر مهرخ نوری به انفخه‏ی صافوری یار کار ساز آمد – (به عباس افندی گوید) روح قدس عیسائی آن موسی سینائی عبدو ابن ابهائی با چهره باز آمد عندلیب که یکی از مبلغین بود خدائی بها را گوید

اگر نداری خبر – که عید مولود شد – شمس وجود آشکار از افق جود شد – طلعت سلطان غیب ظاهر و مشهود شد – ظاهر و در یک قمیص – عابد و معبود شد

من غیر الاتصال من غیر الانفصال (ساقی صهبای روح – آمد با جام نور – طلعت مکنون غیب – ببر قمیص ظهور – کشته منادی به خلق – خالق موسی و طور – بعرش اعظم نشست – مالک یوم النشور –

ساجد در پیش او – شد ملکوت جلال – جلوه به گیتی نمود طلعت رب الربوب – ظاهر و بی پرده گشت – حضرت غیب العیوب صورت امکان گرفت – جوهر قدس وجوب – باسم ستار خویش نمود ستر عیوب – گرم کند بی‏دریغ – عطا کند بی سؤال – آقا سید اسد الله در حبس تهران گوید

شد خدا کنز خفی و زعما گشت بها – پرتو شمس بها گرد جهان را نورا – فرع او منشعب از اصل بگردید جدا – کرد خود بنده ابها که شود عهد و وفا – با وجودیکه بود فرع همیشه بسمآء بندگی را بنمودی به تن خویش دثار – بنده گردیده بها را و به ما رب کریم – فرع او گشت بشد منشعب از اصل قدیم –

باری در الوهیت عباس افندی مطالب زیاد و اشعار بی حد است

مقصود مشت نمونه‏ی خروار است که بهائی‏ها عباس افندی را نیز خدا می‏دانند و حتی عقیده‏شان بر این است که اگر عباس افندی نمی‏شد بها نمی‏توانست خدائی کند و عینا همان عقیده را در خصوص شوقی افندی دارند همان طوری که بها خدائی را در لفافه‏ی کلمات به پسرش ودیعه گذاشت عباس افندی نیز عینا در وصیت نامه و غیر دلکش برای پسرش شوقی افندی گذاشته حتی در مرتبه دیگر شوقی افندی را از عباس افندی بالاتر گفتن ممکن است اولا در صورت ظاهر نسبت به عباس افندی تحصیل کرده و تربیت شده است ثانیا از طرف مادرش به بها نسبت دارد و از طرف پدر به سید باب منسوب است اقوام و عشایر باب را افنان می‏گویند فامیل و ذریه بها را اغصان می‏نامند پدر این ظاهرا میرزا هادی افنان شیرازی است مادرش دختر عباس افندی لهذا در وصیت نامه‏اش می‏نویسد (باید فرع دو شجره مبارکه و ثمره دو سدره ربانیه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمائید من عصا امره فقد عصی الله و من اعرض عنه اعرض عن الله و من انکره فقد انکر الحق) و در جای دیگر می‏نویسد (و التحیه و الثنآء و الصلوة و البها علی اول غصن مبارک خضل نضر ریان من السدرة المقدسة الرحمانیه منشعب من کلتی الشجرتین الربانیتین و ابدع جوهرة فریدة عصمآء تتلاء لا من خلال البحرین المتلاطمین)

ایضا در توصیه‏ی شوقی افندی می‏نویسد (ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امر الله و احبای جمال ابهی توجه به فرع دوسرده که از دو شجره مقدسه‏ی مبارکه اثبات شده و از اقران دو فرع دوحه‏ی رحمانیه به وجود آمده یعنی شوقی افندی نمایند زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امر الله

و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امر الله و احباء الله است و مبین آیات الله و من بعده بکرا بعد بکر یعنی در سلاله‏ی او و فرع مقدس و ولی امر الله و بیت عدل عمومی که به انتخاب عموم و تأسیس و تشکیل شود در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی روحی لهما الفداست آنچه قرار دهند من عند الله است من خالفه و خالفهم فقد خالف الله و من عصاهم فقد عصی الله و من عارضه فقد عارض الله و من نازعهم فقد نازع الله و من جادله فقد جادل الله و من جحده فقد جحد الله و من انکره فقد انکر الله و من انحاز و افترق و اعتزل عنه فقد اعتزل و اجتنب و ابتعد عن الله علیه غضب الله علیه قهر الله و علیه نقمة الله حصن متین امرالله به اطاعت من هو ولی امر الله محفوظ و مصون ماند الی آخر) و اما دختر بها نیز که ورقه علیا می‏گویندش از این خدائی بی‏بهره نیست و می‏گویند که خدا برای او کفوی خلق نکرد تا زناشوئی نماید لهذا همان طور درهشتاد سالگی دختر موسوم است چنانچه آقاسید اسد الله در مثنوی خود می‏سراید – گر خدا خود فرد یکتا نآمدی – خانم عبد البها توام شدی – چون صبیه هست بر رب فرید – کفوی حق اندر خور او نافرید – رجوع به مطلب باری مطلب از دست رفت از مقصود دور افتادیم در سر تطبیق کلمات بهائیان با کلمات آواره بحث داریم که در ضمن هم الوهیت باب را از کلمات خودش استخراج می‏نمائیم در حالتی که پایه‏ی خدائی این شخص (یعنی باب) که میرزاحسین علی خدای ثانی (یعنی بها) بدین عظمت ذکرش می‏کند از کلمات فارسی و عربی‏اش که قبلا ذکر شد معلوم گردید منصفین انصاف دهند و این کتب ادله‏ی سبعه و یا کتاب بدیع را بهائی‏ها در خواب نیز ندیده‏اند

ولی بنده به زحماتی به دست آوردم زیرا که طبع نشده علاوه نسخه‏هایش خیلی کمیاب و پر قیمت است و البته اگر بهائی‏ها با انصاف خود ببینند خود شهادت خواهند داد که این‏ها کلمته الله سهل است کلمه‏ی یکی از دانشمندان هم نیست و هر کسی به کلمات رنگین سید باب طالب باشد به کتاب (گفتار خوش یارقلی) رجوع نماید خواهد دید کلماتی که به صراحت بطلان قائل خویش را ثابت می‏کند از جمله (بسم الله ذوالکفل و الکافلین الخ) جناب آقا شما را قسم می‏دهم به حقیقت حق انصاف را که بنده را به اون امر فرموده‏اید به میان گذاشته تطبیق فرمائید شخصی که صاحب این کلمات باشد می‏تواند حق بشود؟ در عقیده ما این است که انبیای الهیه و اولیای رحمانیه از سهو و نسیان مقدس و مبرا هستند و خطا نمی‏کنند و قرآن بر صدق قول بنده با علی النداء شهادت می‏دهد

بسم الله الرحمن الرحیم و النجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی و ما ینطق عن الهوی ان هو الاوحی یوحی علمه شدید القوی ذو مرة فاستوی و هو بالافق الاعلی ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی ما کذب الفؤآد بما رأی)

در این صورت کلمات این شخص را با کلمات حضرت آیتی تطبیق فرموده و کشف الحیل رایک دفعه بی غرضانه نمائید تا از روی حقیقت پرده بر افتد و غث از ثمین ممتاز گردد و هر گاه ارتکاب به این عمل خیر ضرر و کنهی داشته باشد متعهد می‏شوم که کنهش را بنده عهده‏دار گردم ایضا مختصری از کلمات سید باب که به افتخار میرزا یحیی ازل نازل نموده درج می‏نماید (بسمه العزیز المحبوب هذا کتاب من عند الله المهیمن القیوم الی الله العزیز المحبوب شهد الله

انه لا اله الا هو له الخلق و الامر من قبل و من بعد یحیی و یمیت ثم یمیت و یحیی و انه هو حی لا یموت فی قبضة ملکوت کل شیئی یخلق ما یشاء بامره انه کان علی کل شیئی قدیر ان یا اسم الازل فاشهد علی انه لا اله الا هو انا العزیز المحبوب ثم اشهد علی انه لا اله الا انت المهیمن القیوم قد خلق الله کلشیئی ما خلق من اول الذی لا اول له و کل ما یخلق الی آخر الذی لا آخر له مظهر نفسه هذا امر الله لما خلق و یخلق بحکم الله مظهر نفسه من عنده فی کل شی‏ء کیف یشاء بامره انه هو العلام الحکیم و اتل عن نفسی فی کل لیل و نهار ثم عباد الله المؤمنین اننی انا الله لا اله الا انا العلام المقتدر و ان شئت فقل اننی انا الله لا اله الا انا السلطان المنبع الی ان قال و ان فی ارض الکاف اسم ربک الجواد الجاود الجوید)

در این جملات که ذکر شد معلوم می‏شود خودش را خدا می‏گوید سهل است به دیگران نیز اجازه خدائی می‏دهد چنانچه می‏گوید و ان شئت فقل اننی انا الله یعنی هر آینه اگر خواستی تو هم بگو که منم خدا لا بد است اهل بصیرت از این‏ها که ذکر شد برودت کلام این‏ها را خواهد فهمید و در مقابل این بذل و بخشش‏های خدائی بندگان این‏ها هم تقریبا ادعای خدائی کرده‏اند چنانچه چند شعر از اشعار میرزا ورقا که از مبلغین بود تذکرا نوشته می‏شود تا بر پایه‏ی ادعای این‏ها پی برده شود قوله –

ما پرتو نور شمس وجه اللهیم

با جلوه وجه لم یزل همراهیم

شبه صمد مقدس از امثالیم

مثل احد منزه از اشباهیم

ما بحر هویت لقا را موجیم

ما شمس حقیقت لقا را ماهیم

شاهان همه بندگانی از بنده‏ی ما

ما بنده بندگان شاهنشاهیم

از راز قلوب انس وجان با خبریم

وز سر امور کن فکان آگاهیم

ما همدم طایران آن رضوانیم

ما محرم خاصگان آن خرگاهیم

کحل بصر شمس ز خاک ره ماست

ما خاک ره خادم آن درگاهیم

درصورت ما بدیده شرک مبین

ما معنی لا اله الا اللهیم

در ممالک فقر و فنا ای ورقا

ما صدررفیع قدر عالی جاهیم

علاوه عباس افندی نطقی دارد اشخاص که در ظل بابیت ادعای خدائی کرده‏اند شرحی می‏دهد و عین او این است بعد از حضرت اعلی روحی له الفدآء 20 نفر که ادعای انی انا اللهی و من یظهره اللهی کردند هی پس می‏رفتی هی پیش می‏رفتی یکی اشراق می‏کرد مثلا یکی می‏گفت که دیشب ساعت پنج و 25 دقیقه بر من اشراق شد تا آنکه جمال مبارک ظاهر شد جمیع آن‏ها را کنار گذاشتند از جمله سید اعمی بود از جمله ملا حسین بود از جمله سید علی ابو بود از جمله یک شخصی بود در تهران از جمله یک جوان قنادی بود در شیراز یک شیخ اسماعیلی بود در اصفهان یک علی دیانی بود در بغداد متصل ادعا بعد از ادعا حتی این میرزا محترم چرسی هم ادعا کرده بود یک میرزا غوغائی بود در کرمانشاه یک ابراهیمی بود نانوا نزدیک خانه‏ی مادگان داشت یک مردکه‏ی کله خری بود یکدفعه دیدم که شنح شنح و با وقار راه می‏رود و به میرزا آقا جان گفتم برو ببین چه خبر است رفت گفتگو کرد آمد گفت که دیشب اشراق شده خیلی مزه داشت گفتم بسیار خوب و همچنین یک حاجی میرزا موسائی بود یک شخصی دیگر پسر حاجی ملا احمد نراقی حاجی ملا هاشم همه‏ی این‏ها توبه کردند و راجع شدند در آن اوقات هی ندای انی انا الله بود که از یمین و یسار بلند می شد خیلی معرکه بود مثلا یکی دو بیت شعر می‏گفت ادعا می‏کرد خلاصه انسان باید به عبودیت آستان مقدس قیام کرده خدمت بنماید این‏ها چه چیزاست این‏ها را باید دور انداخت باید خدمت کرد باید کار کرد با یک نفس پاک و قلبی نورانی

و فکری رحمانی به آستان مقدس خدمت نموده این است شفقت الهی میرزا یحیی کتابی نوشته بود مسمی (به نور) در این کتاب ذکر کرده بود (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون) بعد جمال مبارک به آقا عمو فرمودند که بگو این را محو کند و جای آن بنویسد که من بنده حضرت اعلی هستم این نفوس امر الله را ملعبه‏ی صبیان گرفته بودند

در آن زمان خیلی‏ها در فکر دین سازی افتاده‏اند و همه برای نان هر یکی رنگی به آب زده بعضی از آن‏ها در کتب تواریخ ایام درج شده و ذکر برخی هنوز به روی کاغذ نیامده از جمله چندی قبل در مراغه نیز عبد الله نام قشنگ آمده ادعای نیابت امام کرده و بابیت را مدعی شده و با سید باب معاصر بوده کم‏کم روش پیغمبری را تعقیب نموده اهالی شوریده بعضی خوارق عادت دیده مقداری از نفوس بی تجربه گرویده و خرمرید گشته‏اند بالاخره طلب معجزه نموده شخص مذکور نیز قول داده که در فلان شب شق القمر خواهم کرد هر یک در خانه خودتان منتظر گردید در شب موعود دختری را گرفته و بکارتش را شق نموده شبانه فراری و متواری شده الان احفاد آن شخص موجودند که از همان انشقاق به عمل آمده‏اند


1) بیروت است.

2) شاخه خدا.