آیتی – راستی ذکر الوهیت بهاء چه صورتی دارد آیا فی الحقیقة او دعوی خدائی کرده است؟
آواره – کلمات او را به دست آورید تا این حقیقت بر شما معلوم شود – هر چند چنانکه گفتیم به ظاهر میگویند ادعای بهاء رجعت مسیح و رجعت حسینی است ولی در حقیقت ادعای او ادعای الوهیت است و چون کسی سالها در میانشان بماند به جائی میرسد که صریحا میگویند بهاء خدای مطلق است و خالق آسمان و زمین و مرسل رسل است و او است که در طور با موسی کلیم تکلم کرده و حتی این را در نماز خود تصریح نموده ولی در یک عباراتی که مگر یعرب بن قحطان بیاید عربی آن را درست کند یا بفهمد زیرا چنین میگوید: «شهد الله انه لا اله الا هو له الامر و الخلق قد اظهر مشرق الظهور و مکلم الطور» در اینجا باید فهمید که فاعل «اظهر» کیست و مفعول آن کدام! اگر فاعل اظهر خداست مکلم طور که مفعول میشود چه کاره است و گویا دو خدا در اینجا قائل شده میگوید خدا مکلم طور را ظاهر کرد آیا مکلم طور غیر از خداست کسی که با موسی در طور تکلم کرد آن خدا بود پس خدائی که بهاء را ظاهر کرده کیست و بهاء اگر خدا نیست چرا مکلم طور است؟ معلوم میشود او خدای دو آتشه است که از یک طرف خدا او را ظاهر کرده و از طرفی مکلم طورش ساخته! اما عجب است که ما تعجب از این عبارت میکنیم که مفهوم آن اثبات دو خداست در صورتیکه
در قصیدهی عزورقائیه که یک دسته مهملاتی است که به گوش هیچ عربی نخورده در آنجا به هزاران خدا قائل شده میگوید «کل الالوه من رشح امری تألهت و کل الربوب من طفح حکمی تربت – ارض الروح بالامر بی قد مشی و عرش الطور قد کان موضع و طئتی» یعنی همه خدایان از رشحهی امر من خدا شدند و کوه طور به قدوم من مزین شد (!) باری از این وادی بگذریم حال از بهائیان سؤال میشود که آیا کدام ادعا حجة است اگر ادعای رجعت حسینی و رجعت مسیح حجت است اولا بفرمائید در کدام کتاب و کلام است که بهاء الله این ادعا را کرده ما که همهی الواح و کتب و زبر را زیر و زبر کردیم و اثری از این ادعاء نیافتیم تا ببینیم حجت است یا نه ثانیا شما میگوئید ادعائی حجت است که کسی نظیر آن را نکرده باشد و ما گفتیم که مهدی اسمعیلی ادعای مهدویت و غلام احمد قادیانی بدون اینکه بهاء الله را دیده یا معارضه و هم چشمی داشته باشد به صرف طبیعت و فطرت خود ادعای رجعت مسیح کرده و پسر او را امروزه خلیفة المسیح میخوانند حال ما باید کدام از این دو وجود مقدس را رجمت مسیح بدانیم بهاء الله. یا غلام احمد قادیانی؟ هر کس این عقیده را گشود حلال مشکلات است – و اگر ادعای الوهیت را باید حجت دانست که بهاء اننی انا الله گفته است اولا باید فهمید که این ادعا مشروع است معقول است یا نه هر کسی میداند که یک بشری که نتوانسته است از هیچ شأنی از شئون بشریت و از هیچ قانونی از قوانین طبیعت تجاوز کرده باشد این بشر خالق سموات و ارضین نیست و خالق کل هر چه باشد و به هر وصفی در آید خواه اله باشد و یا طبیعت یا ماده واحده یا جوهر الجواهر یا بسیط الحقیقه یا مجهول النعت یا به هر اسم دیگر خوانده شود مقدس از شئون بشریه است و اگر میگویند مقصود از اننی انا الله مظهریت است هزاران نفس این ادعیه را کردهاند مثل حسین بن منصور حلاج مثل با یزید بسطامی که «لیس فی جبتی سوی الله» گفته و به عقیده وحدت وجودی جمیع ذرات کائنات لایق این داعیهاند و (دل هر ذرهای که بشکافی آفتابیش در میان بینی) پس چه خصوصیتی در این داعیه هست که در آنها نیست اگر همه مهمل است این یکی بلکه مهملتر و اگرهمه حق است در این صورت حقی مثل حسین بن منصور حلاج و با یزید بسطامی خواهد بود و پناه میبریم به خدا از این خطا و لغزشی که از قلم من سر زد زیرا میان
آنان با بهاء تفاوت از زمین تا آسمان است صدها شعبهی تصوف و گویندگان اننی انا الله و انا الحق موجود بوده و هست که هر چند مورث انشقاق و انشعاب اسلامی شده ولی از طرفی هم دارای کلمات مهمه و ادبیات عالیه و آثار کافیه در اخلاقیات بودهاند که نمیتوان آنها را طرف مقایسه با بهاء قرار داد و اگر بیش از این گوییم ممکن است بهانه به دست ایشان آمده مرا طرفدار تصوف تصور نمایند در حالتی که اساسا بنده با عربدههای اننی انا الله مخالف و همه را مباین با مصالح اجتماعی میدانم پی بهتر است که از این مقام بگذریم اما اینکه آیات لقاء را دلیل بر خدائی بهاء گرفتهاند اولا این آیات لقاء یک آیات متشابههای است که کسی هنوز مقصد اصلی را از آن نیافته و به طریق مختلفه علماء تفسیر در معنی آن سخنرانی کردهاند و بالاخره به یک همچو آیات مأوله استدلال نتوان کرد ثانیا این طایفه اول کسی نیستند که خدائی بهاء را به آیات لقاء استدلال کرده باشند قبل از ایشان هم هر کس دم از اننی انا الله زده به همین آیات استدلال کرده پس استدلال به آن آیات یک مقام ابداع و اختراعی را برای این طایفه باقی نمیگذارد و استدلال به این آیات مثل استدلال آن شخص است که داعیه نبوت کرده او را نزد هارون الرشید بردند و خلیفه به او گفت مگر حدیث لانبی بعدی را نشنیدهای گفت چرا شنیدهام و همین حدیث دلیل بر نبوت من است زیرا منم آن (لا) که فرموده است بعد از من نبی است یعنی لا بعد از من نبی خواهد بود ثانیا با فرض اینکه بگوئیم آیات لقاء دلیل است بر اینکه یک روزی خدا دیده شود و مردم او را ملاقات کنند باز دلیل بر خدائی بهاء نمیشود زیرا نه در آیات لقاء تعیین روز شده نه تعیین اسم در صورتی استدلال اینها صحیح بود که خدا فرموده باشد که من در فلان سنه و فلان روز در لباس میرزا حسینعلی بهاء جلوه میکنم و لقای او لقای من است. باز میگویم خدا سلامت بدارد یک مبلغی را که مثل خودم به قدر ذرهای به مذهب بهائی عقدیه ندارد و به اصطلاح امروزه فقط برای خر سواری به نشر این امر مشغول است گفت ببین چطور مردم را احمق کردهاند که یک خدای به آن عظمت را که ما معتقد بودیم که حی است و قدیر است و سمیع است و بصیر است و دارای اسماء حسنی او را در لباس بشر محدودی در آوردند که دقیقهای قادر نبود که خود را از یک عارضهی طبیعت حفظ نماید یعنی
«میرزا حسینعلی بهاء» و حالیه هم به آن یکی قناعت نکرده هر روز میخواهند یک یچه خدا و نیم خدا برای مردم بسازند حتی زنان این عائله هر یک در پی یک چهار یک خدائی میگردند و در لفافه عبارات و اشارات به اطراف چیزها نگاشته خود را صاحب الواح و مقامات میشمرند – امور تضحک السفهاء منها – و یبکی من عواقبها البیب – و من یقول انی اله من دون الله فمثویه جهنم و کذلک نجزی الظالمین – (قرآن مجید)