چون بر قدر و مقدار کلمات باب و ازل آگاهی یافتیم اکنون ببینیم بهاء که بیت العقیده این غزل و ضد العقیدهی آن ازل است چه نغمه سروده و چه هنری آشکار نموده؟ پس باید دانست که بهاء مادام که پسرانش عباس افندی و محمد علی افندی و ضیاءالله و بدالله بزرگ نشده و مطالعات جدیدی در جرائد و مجلات و کتب نکرده بودند کلماتش عینا مانند کلمات باب و ازل بلکه به مراتب ادنی و انزل بود و تنها افتخارش در فهم کلمات ایشان و بندگی آستان آنان بود و چنانکه در مواقع کثیره خود را قطرهی از بحر ذخار ازلیت شمرده و آن آثار را امروزه بهائیان مخفی میدارند سطری از نظم و نثر عجیب او را در جزء اول و دوم اشاره کردیم و بر مقدار فصاحتش آگاه شدید مثل آنکه – یک غزل بر سه بحر مختلف با تضمن هیچ معنی عرفانی و لطیفهی ادبی و صنایع بدیعیه میسروده و هذا جگر بریانی را عربی پنداشته
در ضمن وجدیهاش ذکر میکرد یا مماز حتی بدین بی نمکی را ملح کلام میپنداشت و همه دانند که جگر بریانی بی نمک چه قدر مهون است و گاهی که شریعت میساخت استعمال کارد و چنگال را جزو احکام کتاب و نهی از ورود حمام عجم را جزو حدود و جزای نقدی را در زنا قرار میداد و گاهی که قصیدهی عربی میسرود از این فارض استقبال کرده مطلع آن را بدین گونه طالع میساخت و خود را نزد اهل علم و رسوا میکرد – قوله
اجذبتنی بوارق انوار طلعته بظهورها کل الشموس تخفت! و گاهی عرفان بافی کرده در لوح رجعتش مینوشت – هر روز که سر از بستر برداشتم بلای جدیدی استقبال نمود یک شب سرم در تنور خانهی خولی بود و شب دیگر در دیر راهب نصرانی و روزی در مجلس یزید! – و بدین گونه ترهات ترانهی مظلومیت میزد و روضهی خوانی و تعزیه گردانی جدیدی هوس مینمود گاهی خدا میشد و گاهی خدائی خود را به مزاح تعبیر کرده از آن بر میگشت چنانکه در آخرین لوحی که در کتاب مبین طبع شده به خط احمد علی نیریزی موجود و مشهور است و آن این است هو الباقی کلام الله ولو انحصر بکلمة لا تعادلها کتب العالمین انک لا تحزن لما اختصرنا اللوح لان یری فیه کتاب عظیم هذا لوح امتزج بملح الله اذا ذقت قم و قل لک الحمد یا اله العالمین لو نمزح فی السجن لا تعجب لان الاحزان ما اخذتنا فی سبیل ربک و نحن فی سرور بدیع الخ یعنی کلام خدا اگر منحصر به یک کلمه باشد همهی کتابهای عالم با آن مقابلی نمیکند یعنی کتب وزیر و علوم اولین و آخرین در مقابل کلمهی بهاء قابل ذکر نیست سبحان الله چقدر انسان میتواند یاوه بگوید؟ در کتاب اقدسش هم میگوید دع العلوم لانها منعتک عن السلطان المعلوم – یعنی علمها را رها کن که آنها تو را از سلطان معلوم (بها) منع میکند. با این بیان حضرات میگویند ما مخالفت علم نیستیم! بعد از آن در لوح مذکور میگوید و تو محزون نباش که ما لوح مختصر فرستادیم زیرا کتاب عظیمی در آن دیده میشود چنانکه مشهود است تا اینجا متضمن داعیه اصالت است که کلام خود را کلام خدا خوانده اما بلافاصله این ادعا را مشوب به مزاح نموده میگوید – این لوح با نمک خدائی مخلوط است اگر آن را چشیدی حمد کن خدا را اگر ما در زندان با تو مزاح میکنیم تعجب مکن زیرا حزن مار ا فرا نگرفته است (در حالتی که نه در زندان بوده نه راست گفته چه ایامی که به نام محبوس در یک عمارت دولتی ساکن بوده به قدری از حزن خود شکایت نموده که
از در مغالطهی)
بلی احمد سهراب در حیفا گفت که در اواخر اهالی امریکا از بیانات سرکار آقا مسرور نمیشدند و اگر دو سه ماه دیگر آقا در آنجا مانده بودند خیلی بد میشد زیرا در اغلب مسائل جوابهای واهی میدادند که اصلا مربوط به مطلب نبود ولی ما مغالطه کرده میگفتیم این نقص در ترجمه حاصل شده و چقدر خوب بود که خودشان انگلیسی نمیدانستند ولی اواخر امریکائیها بو برده بودند که آقا خودشان اینقدر هم متبحر نیستند و مبلغین و مترجمین ایشان از خودشان پیغمبرترند. این بود که در آلمان صریحا میرزا علی اکبر رفسنجانی را بر عباس افندی ترجیح داده او را میخواستند برای تشریع و نشر بهائیت نگاهدارند و دامادهای عباس افندی را پورت دادند و او را طلبیده به ایران فرستاد و به مریدان خود نوشت که او دیوانه شده کسی را به او راه ندهید