پوشیده نماند نخستین روزی که نگارنده با اهل بهاء آشنا شد یکی از نوشتجاتی که در یزد به من ارائه دادند و آن را وسیلهی تبلیغ من ساخته بودند یک جزوهی دستنویسی بود به نام رسالهی استنطاقیه و پس از مطالعه بسیار تعجب کردم که مردمانی تا این حد فداکار و از جان گذشته که در زندان در حضور شاهزادهی بزرگی چون کامران میرزا نایب السلطنه پسر مرحوم ناصر الدین شاه این طور زبان آوری و تبلیغ کنند و اظهار اشتیاق به کشته شدن نمایند و هر یک پس از دیگری اقرار بر بهائی بودن خود کرده نترسند از اینکه جانشان در مخاطره افتد البته اینها مؤید من عندالله بوده و هستند اما از آنجا که خدا نخواست حتی این مطلب بر من پوشیده بماند پس از چهل و پنج سال در این روزها که به تجدید چاپ کشف الحیل موفق میشوم ناگهان رسالهی استنطاقیه به خط خود مستنطق به توسط آقای سحاب که به وسیله جناب سید عبدالله میرخان به نظر رسید تا اینکه از طرفی خودم بفهمم این هم از همان کفر و فکروهای اهل بهاست که هر چه در خلوت دلخواه خودشان بوده نوشته و به نام رسالهی استنطاقیه به این و آن نشان میدهند و حال آن که حقیقت نه آن است که اهل بهاء گفته و میگویند بلکه حقیقت این است که در این نسخه است و به نظر خوانندگان میرسد و برای اینکه این هم مانند سایر مطالب مورد هو و جنجال این مردم دروغگوی متقلب نشود و نگویند این رساله جعل است و جعل و تصنعی که مخصوص خودشان است به ما نسبت ندهند به بانگ بلند میگویم از حالا تا یک سال مهلت میدهم که هر کس از اهل بهاء و غیره منکر صحت این استنطاق است بیاید تا در حضور دو نفر از اشخاص محترم و بیغرض اصل نسخه را ارائه دهیم و صحت آن را ثابت نمائیم و دروغ و قلابی بودن رسالهی خود را ساختهی ایشان را مدلل داریم و اصل نسخه هم با بعضی مدارک دیگر که در دست مانده در یکی از کتابخانههای ملی خواهیم سپرد تا سیه روی شود هر که در او غش باشد و چون گراور کردن تمام نسخه مقدور نیست سه صفحه از اول وسط و آخر آن گرآور شده اینک تحت نظر عامه میگذاریم.