جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

از عقائد یزیدیان

زمان مطالعه: 6 دقیقه

یزیدیان را عقیده است که از برای فرشتگان هفت‏گانه (همان فرشتگان که نامشان گذشت) در زمین سنجق‏هائی است (یعنی بیرق و توقی است) و هر سنجقی متعلق به یکی از آن فرشتگان است و گویند این سناجق هفتگانه را سلیمان حکیم جمع کرده و تنظیم نموده و پس از مرگ او به امراء و رؤساء یزیدی رسیده و آنها از مس و آهن ساخته شده و بر سر هر یک از آنها صورت ملک طاوس قرار داده شده و همه در ضبط امیر شیخان است و امیر شیخان در ریاست مانند میر میران است منتها ریاست او مخصوص این سناجق است و او با طلسم‏های دیگری که می‏گویند از معابد ملل و اقوام قدیمه به دست آورده این سناجق را تزیین کرده و می‏گویند هر به چندی یک بار ملک طاوس از آسمان فرود آمده اشکالی و صور و طلسمات را تغییر می‏دهد تا اجنه آن را نشناسند و سالی چند بار ملک طاوس از فوق عرش به سرکشی آنها تشریف فرما می‏شود و آنها را تجلیل و تکریم می‏کند بنابراین یزیدیان سالی چند مرتبه برای حرکت دادن سناجق اجتماع می‏کنند (در آن روزهائی که احتمال می‏دهند ملک طاوس نزول اجلال فرموده است) اما در موقع برداشتن سناجق و توق‏ها هنگامه‏ی غریبی است شاید آن هنگامه به مراتب بیش از هنگامه‏ای باشد که در روز عاشورا برای حرکت دادن نخل میدان‏های یزد تا چند سال قبل برپا می‏شد و هنوز هم در تفت سالی دو بار آن هنگامه برپا می‏شود زیرا در آن روز که بخواهند به پای توق جمع شوند و توق‏ها یا سنجق‏ها را بردارند با وضع غریبی اجتماع و احتفال می‏کنند با این تفاوت

که نخل تفت را با گریه و ناله و سوگواری بلند می‏کنند ولی سناجق را با خنده و شادی و کف زدن و رقص و آوازه‏خوانی و ساز و نقاره حرکت می‏دهند به علاوه برای برداشتن سناجق آدابی از این قرار دارند که اولا پیش از حرکت باید توق را با آب سماق تعمید دهند و ثانیا مهرهای بسیار که از تربت قبر شیخ عادی ساخته شده با سنجق حرکت دهند برای اینکه کسانی که از راه دور آمده‏اند آن قطعات گل را مبارک می‏دانند و توقع دارند که برای تبرک هر کدام یکی دو تا همراه ببرند لهذا مهر بسیار همراه سناجق حرکت می‏دهند و این توق‏ها را در تمام قراع و مزارع یزیدیان می‏گردانند یعنی آبادی‏های قرب قریه‏ی باعدری که مرکز یزیدیه و مدفن شیخ عادی است و رسم است که سنجق به هر قریه که نزدیک شد اهل آن قریه از زن و مرد و خرد و کلان با استقبال آیند و قبل از ورود سنجق پیشوای دیه چاوشی می‏خواند و مردم را خبر می‏کند تا کسی عذر نیاورد که اطلاع نداشته لهذا هنگام وصول توق احدی در دیه نمانده مگر مریض و فالج و پیر زمینگیر و باید در استقبال سنجق همگی تمیز و نظیف باشند و بهترین لباس را بپوشند و زنان هر زینت و زیوری که دارند استعمال کنند و خود را معطر سازند ولی پاهای همه باید برهنه باشد (مزاح) خوب است که پاها برهنه باشد و بد است که پائی بره نباشد: مجملا مردان جلوی توق مجمرهای عود و عبیر و کندر می‏کشند و دختران و زنان از عقب آن سرود و نشید می‏خوانند و می‏رقصند و جوانان در اطراف ایشان عود ورود و طنبور و سنطور می‏نوازند و پیران کف و دف می‏زنند و اعیان و اشراف قریه در حمل توق بر هم سبقت جسته به سبب این بارکشی افتخار می‏ورزند و بسیار کسان پیش‏بینی کرده قبلا سقف سرای خود را بلند ساخته در موقع ورود توق خانه‏ی خود را پاتوق آن قرار داده بر دیگران مباهات می‏نمایند که یک دفعه یا بیشتر خانه‏شان پاتوق واقع شده و همین که توق از سر شانه‏ها بر زمین قرار گرفت مرد بلند قامتی ماهیچه‏ی سر توق را که به عقیده‏ی ایشان به صورت ملک طاوس و با تأیید آن حضرت ساخته شده با کمال احترام به سر توق نصب می‏کند سپس چراغ‏های بسیار که در جوانب توق است می‏افروزند و قوالان به نوازندگی می‏پردازند آنگاه به طواف پرداخته هر کس به نوبت خود هفت شوط طواف می‏کند و نذورات را در ضمن طواف تقدیم می‏کنند یا به دست خود در محله‏های مخصوصی که برای نذورات است به زور جا می‏دهند و به ذور و نزور بسیار پر بار است زیرا

همین که یک تن بذری از نذر خود بیفشاند همه را به هوس می‏اندازد و هر که را هر چه مقدور است تقدیم نموده کیف خود را خالی و کیف سنجق را عالی می‏سازد اما برای مؤمنین ارزش دارد زیرا اگر نقدی داده رقصی دیده و عیشی کرده و کیفی برده و به علاوه قوالان بر سر آن کس ساز طرب می‏زنند که دستش به کیسه رفته و صندوق توق را تهی نپسندیده آری این قانون حتمی است که چون کسی نذری اداء کرد و تحفه‏ای تسلیم یا هدیه‏ای تقدیم نمود فوری مطربان و قوالان بر سرش بساز و نواز پردازند و به ذکر و دعای خیر متبرکش سازند و بهتر از همه اینکه در آنجا بخشندگان گناه قوالانند که صریحا آمرزش گناهان او را اخطار می‏کنند و چون شب شد ملک طاوس یعنی ماهچه‏ی بیرق را با روغن زیتون تدهین کرده سپس با آب سماق آن را شست و شو می‏دهند و ظرفی که مخصوص این کار است آورده آن آب سماق که ساق و چماق ملک طاوس در آن شست و شو شده در آن ظرف می‏ریزند و به هر یک از حضار قطره‏ای می‏چشانند تا باطنش مانند ظاهرش پاک و طاهر گردد.

تذییل

باید دانست که اگر خانه مرد یزیدی گاهی یک مرتبه پاتوق می‏شود خانه‏ی شخص بهائی هر هفته و ماه پاتوق است و امیر شیخان اهل بها تادیری حاجی ابوالحسن امین بود که نذورات ایشان را می‏گرفت و برای شیخ عادی ایشان می‏فرستاد و اگر رؤسای یزیدی صریحا مطالبه نمی‏کنند حاجی امین بهائی‏ها بالصراحه مطالبه می‏کرد و گاهی به فحش و فحش کاری می‏رسید و احباب را ملامت می‏کرد و دشنام می‏داد که چرا مال خودشان را می‏خورند و همه را با او نمی‏دهند که قدری خودش تصرف و تضییع کند و قدری برای عباس و شوقی بفرستد و آنها هم به ریش گرفته کلام او را تصدیق می‏کردند و همه اگر برای حفظ آبروی خود بود وجهی به او می‏دادند و آن روزی که این آخوند اردکانی محیل و بد دهن و رذیل و بد سخن بدون تغیر پول می‏گرفت بهترین روزهای اهل بهاء بود خصوصا اگر دست کرم بیرون آورده پیراهن کهنه‏ی چرکین و جوراب وصله‏دار کثیف خود را به یکی می‏داد و نه تومان پول می‏گرفت آن روز روز خوش اخلاقی او بود و این در روزی بود که تبرکات اساسی مانند فینه‏ی کهنه افندی و موی ریش و گیسوان وی ته کشیده و چیزی از آن نمانده بود آن وقت از خودش خرج می‏کرد یا دست به معامله‏ی انگشتر و تسبیج می‏زد

زیرا انگشترهای عمیق که به رمز اسم بهاء را بر آن نقش و حک نموده بود چنین و به عنوان انگشتر اسم اعظم هر یکی نه تا نوزده تومان می‏فروخت در حالتی که قیمت اصلی آن از سه تا پنج ریال بود و همچنین تسبیح‏هائی نود و پنج دانه گلین برای ذکر (الله ابهی) که قیمتش چهار پنج شاهی بود از نه تا نود و پنج ریال می‏فروخت و بیشتر مشتریانش زنان و کودکان بودند زنان برای خوشمزگی‏هائی که می‏کرد از قبیل اینکه تنقول می‏زد و می‏خواند که (توی اطاق نقاشی – دلم می‏خاد پیشم باشی – خانم گلی خانم گلی) افسوس که رشته سخن از دست رفت و آنچه را میل نداشتم نگاشتم ولی باز خوب است که زود قلم را باز می‏گیریم و از کثافت‏گوئی‏ها و کثافت‏کاری‏های او و مبلغینی که در ردیف او بودند سخن نمی‏گویم و خلاصه‏ی مقصود این بود که اگر امیر شیخان و میر میران اهل بهاء بر حسب مقتضیات زمان توق و پاتوق نساخته‏اند اما از ثمره و نتیجه‏ی توق و پاتوق که دریافت نذورات و بخشیدن سیئات است نگذشته و نگذاشته‏اند روحیات مذهب یزیدی از میان برود و باز تکرار می‏کنم که مرا یقین است که بهاء در مدت دو سال که از اهل و عیال و مریدان خود دور شده در سلیمانیه متنکرا زندگی کرد کاری جز این نداشت که در مذاهب یزیدی و بکتاشی و نقش‏بندی مطالعه کند و لطائف الحیل هر طایفه ویژه رؤساء و مراشدشان را در گوسفندداری و خرسواری فرا گیرد و راه دوشیدن ایشان را به دست آورد که به چه وسیله پول از کیسه‏ی ایشان بکشد و الحق این درس را خوب فرا گرفت و به بازماندگان آموخت و اگر چه یار و اغیار گفته‏اند پسرش عبدالبهاء از خودش زرنگ‏تر بود و شاید هم این حرف صحیح باشد ولی خودش هم به سبب اینکه تا سن پنجاه از عمرش علی الدوام با سران مذاهبی چون علی اللهی و متصوفه در ایران و مولوی و یزیدی در عثمانی آمیزش داشته رویه‏ی مرید تراشی و دانه پاشی و دام گستری را نیکو فرا گرفته بود اینک سخن را در آخرین رویه‏ی یزیدیان به پایان می‏بریم و از خدا می‏خواهیم ابناء وطن ما را بیدار کند تا آنان که به دام افتاده‏اند به هوش آیند و کسانی که از این دام دورند نزدیک نشوند و این ملک و ملت از این مذهب فاسد خانه برانداز که صد سال است وسیله‏ی نفاق و دوئیت شده محفوظ مانند آمین یا رب العالمین.