جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

از طهران تا عکا

زمان مطالعه: 5 دقیقه

در سال 1312 با سید مذکور وارد طهران شدیم و در همان ایام بابی‏های فراری از یزد و اصفهان به طهران آمده هر یک در کاروانسرا خرابه‏ای و یا منازل بعضی از زردشتیان و کلیمیان می‏خزیدند. اغلب بهائیانی که بعدا در ادارات پست و انبار به خیانت پرداختند خصوصا آنها که در اختلاسات انبار داخل بوده و در این دوره از برکت قوانین جاریه مشتشان باز شد و تحت محاکمه و محبس رفتند همان فراریهای از ولایات بودند که در وطن خود آلت خیانت وطنی و ناموسی و مذهبی شده بودند و فسادهائی بر پا کرده بودند و مصداق این شعر شده.

صد گرد بلا و فتنه انگیخته‏ای‏

و آنگه ز میان کار بگریخته‏ای‏

بعد که به طهران آمدند مدتی گرسنه و سرگردان مانده باز با همان دستهای سری که از ابتداء بر خیانت وطنی و مذهبی‏شان گماشته بود وارد ادارات شده فوری صورت خیانت خود را تغییر داده به سرقت و اختلاس پرداخته موجبات ضرر دولت و ملت را فراهم ساختند.

اما من در همان سفر طهرانم عمامه را به کلاه مبدل کرده پس از هشت نه ماه که مریض و بیکار مانده بودم برای اعاشه‏ی خود که نهایت احتیاج را بدان داشتم وارد اداره‏ی راه شوسه‏ی انزلی طهران شده یک سال تحت مدیریت مرحوم سید اسدالله باقراف کار کرده از حقوق خود مقداری ذخیره نموده در اواخر سال 1324 تا اواسط 1325 از راه روسیه و اسلامبول سفری به عکا کردم در ابتدای ورود به بادکوبه از حاج قلندر همدانی و دخترهای ترکی که نزد او آمد و شد نموده استفاده‏ی تبلیغی می‏کردند؛ امور غیر مقدسه‏ای دیدم که مانند اردستان باز روزنه‏ی از آگاهی باز شد ولی چون هنوز افندی را ندیده بودم همه را حمل به صحت می‏کردم و آگاهی کامل در سفر سوم بادکوبه بود که به شرح آن می‏رسیم و عکس ذیل یادگار آن سفر است و مخصوصا راجع به زنی که در جوار آواره نشسته و از رشت تا بادکوبه برای استفاده‏ی تبلیغی مسافرت نموده و اشعار عجیبه‏ی او به خط خودش موجود است قصه‏ی افسانه مانندی دارم که برای محل لزوم می‏گذارم.

غرض از خلاصه‏ی مسافرتم به عکا آن بود که ببینم چه مزایائی در وجود

عبدالبهاست؟ و آیا آنچه در مرده و اتباع و مبلغین او دیده می‏شود از حیله و خدعه و فسق و دورنگی و مغالطه در صحبت و امثالها منشأش وجود خود اوست یا او مقدس است و اینها از خصایص بشریت است؟ اما متأسفانه در سفر اول هیچ نفهمیدم زیرا هفده روز بیشتر مرا و خواجه ربیع کاشانی یهودی را اجازه‏ی توقف نداده تا رفتیم چشم و گوش باز کنیم فرمان کوچ دادند و مخصوصا در آن ایام به عذرهایی متشبث بودند که عثمانیان آقا را در فشار گذاشته‏اند و مراقب گماشته‏اند که از شهر بیرون نرود و با کسی معاشرت نکند و بعد فهمیدم که این حرفها هم قسمت عمده‏اش دروغ و حیله بود مجملا بدان معاذیر کسی را چندان نمی‏پذیرفت به علاوه در تمام عمرش رویه را بر این قرار داده بود که احدی را اجازه و مجال سئوال نداده هر کس در حضورش می‏رفت بایستی گوش باشد مگر به قول خودشان اغیار که نوعا معاشرتشان عادی بود آن هم در حضور احباب نبود و مجلس احباب و اغیار از هم مجزا و برای عادی بودن او همین بس است که احدی از اغیار از اثر بیانات او منجذب نشد یعنی خود عباس افندی در عمرش نتوانست احدی را تبلیغ کند و هر چه تبلیغ می‏کردند مبلغین او دورادور، بقوه‏ای و حلیه و شایعات

بی‏اساس پابندش می‏ساختند و گرنه خود افندی در قبال اغیار جز موافقت کاری نداشت و حتی شایعات را منکر شده همیشه می‏گفت ما ادعائی نداریم و حتی وانمود می‏کرد که ایرانیانی که می‏آیند از اقارب و آشنایان مایند و گاهی می‏گفت اینها مستأجرین املاک مایند و اعراب عکا او را خیلی ملاک تصور نموده پول‏هائی که به او می‏رسید و قسمتی از آن هم به عنوان حق السکوت به قاضی و مفتی می‏خرانید وانمود می‏کرد که از اجاره و حاصل املاک ماست!!

خلاصه در مدت 17 روز که چند جلسه فقط آقا را می‏دیدیم بر صندلی نشسته تنها به قاضی رفته یک مشت حرف بی‏سر و ته به طور قصه‏خوانی می‏گوید و از طرفی سعید اعمی عرب قاری مشهور عکا را اجرت می‏دهد که هر روز در محضرش قرآن تلاوت کند تا مردم نگویند او مسلمان نیست با چنین حالاتی چه می‏شود فهمید؟

بدیهی است انسان به همان حال که آمده بر می‏گردد و به مفاد (الامور مرهونة باوقاتها) کشف حقایق به سفر دوم و سوم موکول می‏شود – زیرا نه من هنوز آنقدر محرم بودم که بتوانم از اسرار امر سخنی به میان آرم نه آنها کسی را مجال صحبت می‏دادند تا از در استدلال چیزهائی بگوید و بشنود چه جای این که غلط کاری‏ها را بازگو و اعتراض بنماید. بدون کشف امری هم نمی‏توان به صرف ظن و گمان حرفی زد و نسبتی داد لهذا به همان حالت حیرتی که در ایران بودم به ایران برگشتم. این جاست که سئوال بهائیان یا کسانی که از حنجره‏ی آنان این اعتراض را کرده‏اند (که چرا آواره زودتر بر فساد مطلب آگاه نشده بیرون نیامد و بقای خود را در حوزه‏ی بهائیت تا 18 سال طول داد؟) جوابش بیرون می‏آید و فهمیده می‏شود که سوسیته‏ی فساد را که هر امرش در زیر چندین پرده است به این زودی نمی‏توان کشف کرد خصوصا با آن آب و تاب‏هائی که حضرات بهائی به مطلب می‏دهند و با آن کلمات خوش ظاهری که برای پوشاندن حقیقت هر روز نشر می‏کنند بدیهی است کشف اسرار و حیل آن مرور زمان لازم دارد و پس از کشف هم برای نشرش موقع مناسب لازم دارد بالجمله به ایران برگشتم و هر کس از بهائیها سئوالی کرد جواب‏های مبهمی دادم (برای این که خصومتی احداث نشود چه آنها را شناخته بودم که در حفظ اوهام خود بسیار متعصب هستند خلاصه کسانی که انتظار دارند این شخص با حالی خراب از عکا برگردد و بگوید هر چه می‏گفتند دروغ است) بدیهی است همین که دیدند دشنامی

نداد امیدوار شده می‏گویند خوب می‏شود چنان که گفتند و منجمله حاجی امین در مجلس گفت حضرت آواره الحمدلله خوب برگشته و حالا دیگر باید احباب از ایشان مطمئن شده از وجودشان استفاده نمایند. هشت سال گذشت که گاهی مبلغ سیار بودم و گاهی ساکن. در موقع سیر و حرکت چون خودشان پیشنهاد سفر داده بودند با هر گدابازی است خرجی سفری بدهند در موقع سکون هم نه آنان می‏دادند و نه من می‏طلبیدم. از این جمله هم منظورم این است که نمک‏نشناسی خود را که حضرات به رخم می‏کشند بگویم.

این چه نمک‏نشناسی است که جمعی به قلم و قدم یک نفر احتیاج داشته او را به رنج سفر و حضر واداشته‏اند و به هر کار دیگر دست می‏زده صد دینار عایدی داشته و اینان نیم شاهی به او داده‏اند (چنان که حالت این چند ساله‏ام شاهد آن مدعاست) اکنون که نخواسته است آن خدمت را ادامه دهد و خواسته است عملیات سری حضرات را یکی از هزار و اندکی از بسیار تا آن جا که محیط اجازه می‏دهد نشر کند تعبیر به نمک‏نشناسی نمایند؟!

این هم بماند ولو ما را نمک‏نشناس بگویند باکی نیست بحمدالله ما نزد خود و وجدان و خدای خود روسفیدیم که در راه مرام خود نه ساخت و ساز بهائیت از هستی گذشتیم عمری زحمت کشیدیم از مال خود صرف کردیم و از مال دیگران هم که اجرت می‏دادند صرف کردیم ولی در همه‏ی احوال نظر به مقصد اصلی خود داشته مادیات را ابدا دخالت نداده و نمی‏دهیم و کفی بالله شهیدا!