او در کتاب «اقدس» مینویسد:
»قل یا ملاء البیان لا تقتلونی بسیوف الاعراض، تالله کنت نائما ایقظنی ید الارادة ربکم الرحمن، و امرنی بالنداء بین الارض و السماء لیس هذا من عندی لو أنتم تعرفون.«
یعنی: ای گروه بابیان! مرا با شمشیرهای اعراض و دوری به قتل نرسانید، سوگند به خدا خوابیده بودم که دست اراده خداوند مهربان مرا بیدار کرد و امر کرد مرا که بین زمین و آسمان ندا کنم. این (ادعا) از خودم نیست اگر شما بدانید.«
و در کتاب «اشراقات» خطاب به ناصر الدین شاه میگوید:
»ای پسر سلطان! جناب شما پیش از این مرا دیده بودید، یکی از مردان عادی بودم و اگر امروز بیایی مرا با نوری میبینی که هیچ کس نمیداند کی او را ظاهر ساخته، و یا آتشی میبینی که کسی نمیداند که آن را افروخته است، لکن مظلوم (حسینعلی) میداند و میشناسد و میگوید: دست اراده خداوند که پروردگار جهانیان است او را روشن ساخته است.«