جملهی ای از این مدعیان، شرع تازه آورده بودند و چون روایت مجهوله، بلکه مجعولهی در وصف قائم «یأتی بشرع جدید (1) علی العرب شدید» از اعظم ادلهی این طایفه است، طرفه آن که شرع بعض آنها بر عرب خیلی شدید بود؛ مثلا شلمغانی ـ که در زمان غیبت صغری ادعای بابیت نمود و اعتقادات و تعلیمات او بسیار شباهت دارد با معتقدات جناب باب و تعالیم ایشان از احکام شریعت جدید او یکی این بود ـ چنانچه إبن أثیر در کامل التواریخ، در وقایع سنهی 323، نقل نموده: «لابد للفاضل منهم أن ینکح المفضول لیولج النور فیه، ومن امتنع من ذلک قلب فی الدور ألذی یأتی بعد هذا العالم إمرأة، لأن مذهبهم (التناسخ(«؛ یعنی لابد است از برای فاضل این طایفه این که وطی نماید مفضول را به جهت این که نور را ایلاج کند و داخل کند در او، و هر کس امتناع از این کار نمود، در[مرحله و] دوری که پس از این عالم است، طبیعت [وی]، منقلب شده وبه صورت زن ظاهر خواهد شد؛ چون مذهب این قوم تناسخ است.
تأمل کن ای عزیز کدام شریعتی از این بر مرد بالاتر است که به مجرد این که مفضول شد ـ ولو آن که رئیس مطاع و صاحب حسب و نسب عالی باشد و سن او از هفتاد سال گذشته باشد ـ بر او لازم باشد که به او شخص لئیم دنی مرتکب أقبح اعمال شود. والله این شرع و این حکم شدید است بر تمام طوائف عالم، حتی وحشیان افریقا و متمدنین اروپا، تا چه رسد به عرب که شهامت و بلندی طبع آنها و فرار آنها از عیب وعار، در تمام اعصار، مشهور در تمام بلاد و امصار است. [وبا احکامی این چنین] حماقت جاعل این شرع جدید، در این امر واضح تر می شود و اگرچه خود واضح است که عقاب امتناع از این فعل را، منقلب شدن به زن در دورهی آتی قرار گذاشته؛ غافل از این که با دو قبضه لحیه و یک وجب سبیل با او کاری کند که با زن می کند؛ بلکه عموم زن ها هم از او عار دارند؛ واما اگر زن شود، عاری نخواهد ماند.
واین شرع جدید شدید برعرب، منحصر نبود بلکه در مدعیان بابیت شیوع داشت و چون یکی از شایط حجت نزد بابیه آن است که خود عامل باشد به آن ترتیبی که آورده و ناسخ شرع سابق قرار داده ـ چنانچه صاحب نقطة الکاف در صفحهی 59 ذکر کرده و گفته: «… وتا ناسخ را بر خود روا نداشته، بر خلق نیز حکم نفرمودند» ودر صفحهی 52 قریب به این مذکور است ـ لذا بر نفس نفیس خود هم این حکم را جاری می نمودند.
محمد بن نصیر نمیری که اول ادعای بابیت امام عصر را نمود و بر نهج معهود از آن مرتبه ترقی نمود و به مقام پیغمبری رسید و به تناسخ ـ که اصل این قوم است ـ قائل شد؛ یحیی بن عبد الرحمن بن خاقان گفت: «دیدم عیانا غلام او را که بر پشت او بود، پس او را ملاقات نمودم و او را ملامت کردم.
گفت: إن هذا من اللذات، وهو من التواضع لله وترک التجبر؛ یعنی این کار از لذات است (تأمل نما!) و این از تواضع برای خداست و ترک تجبر.
وبه عبارت دیگرمنقول است که گفت: لذة للفاعل و تواضع للمفعول«.
این بود منتخب از آنچه فعلا در نظر داشتم بدون مراجعهی کتب و، از احوال مدعیان بابیت و مراتب بعد از آن، واگر تمام محفوظات خود و آنچه ضمیمه آن می شود از تتبع کتب، می نگاشتم کتابی میشد کبیر، به خصوص اگر منضم آن شود ذکر مدعیان مقاماتی دیگر که جناب باب به آن بر نخوردند یا عمدا اغماض از آن نمودند؛ چون مقام نبوت و مسیحیت و زی المقته و غیره از مراتب اسماعیلیه و محسن سقط شده طایفهی خفشانیه و…
واین مقدمه اگرچه کمی طول کشید، لکن به جهاتی تفصیل آن لازم بود. امید که ناظرین، عذر این فقیر را قبول نموده و ملول نشوند و متوجه سؤال شوند.
1) »کتاب جدید» نسخه؛ «قضاء جدید«، خبر بحار [ج، ص، ح]؛ «احکام جدید«، کتاب ایمان از کتب بابیّه. منه.