خواهر و برادری که در یک خانه با یکدیگر بزرگ شده و در همه جا (سفر و حضر، داخل کشور و در تبعید) با هم بوده و به یک آئین گرویده و همه رفتارهای یکی در منظر دیگری بوده است بهترین گزارشگر حالات و رفتارها و دقیق ترین راوی افکار و عقاید هم هستند. عزیه وقتی با ادعای من یظهری بهاءالله روبرو می شود فیلم مراحل زندگی برادر را از جلوی چشم می گذراند و لحظه های تکوین شخصیت او در حشر و نشر با ادبا و صوفیه و دراویش و بابیه و مداومت بر خواندن آثار باب و جمع آوری همه آثار او و تمرین نثر بیان و. ..را مرور کرده و خطاب به عبدالبها می گوید چگونه چنین کسی می تواند من یظهره الله باشد؟!
اگر به رسائل خود می نازد و آنها را برهان و معجزه خود می شمارد که بهتر و فنی تر از آنها هم در دوره خودش وهم قبل از آن کتابهای فراوانی (همچون:
1- مقامات حریری
2-مقالات حمیدی
3-احیاءالعلوم غزالی
4-محجه البیضاء فیض کاشانی
5-محبوب القلوب فاضل اشکوری
6-اخوان الصفا
7-تاریخ معجم
8-اخلاق ناصری
9-آثار بیهقی
10-هشت بهشت
11-تاریخ وصاف
12-عقدالعلی
13-اندرزنامه قابوس
14- گلستان
15-دره نادری
16-گنج شایگان
17-آثار قائم مقام
و دیگر آثار فراوان فارسی و عربی که در گنجینه ی ادب ایران نظیر آن بسیار بوده و خواهد بود و صاحبان آنها هم هیچ داعیه ی نبوت و رسالت و مظهریت و من یظهره اللهی نداشته اند و آثار خود را هم با کلفت و رنج و زحمت و مونتاژ و تلفیق الفاظ و تطبیق عبارات و مراعات سجع و قوافی پدید نیاورده اند و یا ادعای امیت هم نداشته اند(ضمن آنکه او امی نبوده و نزد ادبا و دراویش و صوفیه، سالها تلمذ و شاگردی نموده است. پس دلیل او علیل است و برهانش نشانه ی بطلان!
اما عبارات عزیه:
“… نفرموده اند هو الذی بعث من الدراویش والعرفاء و الادباء و الصوفیه رسولاً منهم!!
آن هم بعد از شصت هفتاد سال که با همه عرفا و دراویش، اوقات صرف نموده و با شعرا و حکماء طبیعی، شب و روز محشور بوده قریب بیست سال با علمای بیان و اهل لسان خاصه بدیع معاشر بوده و آیات بدیعه که از سمای الوهیت نازل شده همه را ضبط و در لوح خاطر ثبت نموده که هنگام فرصت به عامیان عمیا بنماید و زبان من یظهری گشاید.
اگر مقصود تلفیق الفاظ و تطبیق عبارات و مراعات سجع و قوافی به زحمت و کلفت باشد مقامات حریری و مقالات حمیدی و احیاءالعلوم غزالی و محجه البیضاء و محبوب القلوب فاضل اشکوری از همه نزدیکتر اخوان الصفا در فارسی و تاریخ معجم و اخلاق ناصری و بیهقی و هشت بهشت و تاریخ وصاف و عقدالعلی و اندرز نامه قابوس و گلستان و دره نادری از همه نزدیکتر گنج شایگان و انشائات قائم مقام و امثال ذلک که هریک در سلاست و فصاحت بیان و طلاقت لسان بی عدیل و بی نظیر بوده اند پس باید هر یک از آنها را به خدائی تصدیق کرد… !!
پس معلوم شد زبان فطرت، نه از روی تکسب و سرقت است که عبارات دیگران را حفظ و ضبط کرده به اسم آیات فطرت به خرج دهند… ” (ص 26 و 27)
پیش تر نیز عزیه به این نکته تصریح نموده بود که:
“… همیشه در کره ارض، مردمان با دانش و بینش و دانشمندان متبحر و متتبع بوده اند فصحائی که از سلاست بیان سلسله در پای آب روان نهند ودر طلاقت لسان، داد انا افصح العرب و العجم دهند، هیچ وقت به چنین دعاوی، اعتنائی ندارند و به این گفتارها وقع و وقری نگذارند:
عرض خود می بری و زحمت ما می داری اینکه فرموده اند آیات، حجت است، صحیح است به شرطی که از روی فطرت باشد و مقرون به تحدی، نه اینکه هر سجع و قافیه سازی و هر عبارت پردازی، ادعای واهی نماید، خلق ناگزیر از اطاعت او باشند…
کسی که از بدایت عمر از صرف و نحو و معانی و بیان، آگاه و از دواوین شعرای عرب و عجم با اطلاع، و از کتب تواریخ و سیر با بهره و از مطالب حکماء و عرفاء مستحضر، و شب و روز با عرفا و دراویش محشور، و در نظم و نثر نویسی معروف و مشهور، بعد از اعلای کلمات بدیعه و اعلان نفحات قدسیه و مصاحبت و موانست تمام اوقات با بزرگان دین که هریک در محاوره ی علمی با یک دنیا برابر بودند داشته، چنین کسی بعد از چهارده سال ممارست در کتاب بیان و کلمات حضرت اعلی و توقیعات مبارکه، بیاید ادعای زبان فطرت نماید، احمق آن شخصی است که به این دعوی گوش دهد علاوه بر اینکه این لسان، لسان فطرت نیست و علاوه بر دلایل عقلیه متقنه و براهین واضحه محکمه بر طرح و طرد و بطلان و فساد این ادعا توقیعات متواتره و آیات متکاثره تصریحاً و تلویحاً بر طرح و رد این دعوی و مدعی از حضرت اعلی ارواحنا فداه در دست است به غیر آن الواحی که به غدر به چنگ آورده و پامال کرده اند از جمله… “)ص21و 22)
حقیقتاً این استدلال عزیه هم به عنوان خواهری مطلع از همه نشیب و فراز های زندگی بهاءالله و هم به عنوان پژوهشگری که آثار و ادبیت او را در مقایسه با ادیبان و نویسندگان قبلی بررسی نموده بسیار حائز اهمیت است.